تبیان، دستیار زندگی
علی بن موسی بی مرکب و کفش میرود تا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چهل پنجره / پنجره پانزدهم


بعد از طلوع آفتاب، امام غسل کرد، لباس پوشید، عمامه سفیدی برسر گذاشت، به خود عطر زد، عصایی به دست گرفت و به همراهانش گفت: شما هم چنین کنید تا نماز به سنت پیامبر برگزار شود.


امام راضی نبود که برای نماز عید برود. مردم از صبح زود آماده بودند. این اولین بار بود که میخواستند نماز عید را به یکی از فرزندان رسول خدا اقتدا کنند.

مأمون مأمور به در خانه علی بن موسی (ع) فرستاده بود و پیغام داده بود که آن حضرت باید سوار شود و به مصلی برود و نماز عید بگذارد و برای مردم خطبه بخواند.

چهل پنجره / پنجره پانزدهم

قرار امام با مأمون این نبود.امام برای مأمون پیغام فرستاد که من ولیعهدی را به این شرط قبول کردم که در کارها دخالت نکنم. پیغام که به مأمون رسید، اخم هایش درهم رفت.

به مأمور گفت: به خانه علی بن موسی برو و بگو که مأمون گفته من میخواهم با این کار، مردم مطمئن شوند که تو ولیعهدی مرا پذیرفته ای. از طرفی هم وزیرم فضل، تو را بشناسد.

مأمور به خدمت امام رسید و پیغام خلیفه را داد. باز از امام جواب رد شنید. برگشت تا به مأمون خبر دهد. مأمور بین بارگاه مأمون و خانه امام میرفت و می آمد.

مأمون اصرار میکرد و امام اکراه داشت.

بار آخر امام به مأمور گفت:

به مأمون بگو من میلی به این کار ندارم؛ اما اگر اصرار میکنی، برای نماز عید میروم؛ البته به همان شکلی که رسول خدا (ص) و امیر مۆمنان علی (ع) میرفتند.

پیک، پیغام امام را به مأمون رساند.

مأمون گفت: بسیار خوب، به او بگو نماز عید را برپا کن؛ به هر صورت که میخواهی. و بعد امر مرا به فرماندهان و سر لشکران و درباریان برسان که صبح اول وقت، در خانه علی بن موسی حاضر شوند و همراه او به نماز بروند. به جارچیان هم بگو، همه جا جار بزنند تا مردم برای نماز بیایند.

زنها و بچه ها روی بامها و توی کوچه ها به انتظار مانده بودند تا امام برای نماز عید از خانه بیرون بیاید. مردان وضو ساختند و به طرف خانه امام به راه افتادند. جلو خانه امام صفی از مردان اسب سوار بود که همگی از لشکر مأمون بودند و به فرمان او بر در خانه امام جمع شده بودند.

بعد از طلوع آفتاب، امام غسل کرد، لباس پوشید، عمامه سفیدی برسر گذاشت، به خود عطر زد، عصایی به دست گرفت و به همراهانش گفت: شما هم چنین کنید تا نماز به سنت پیامبر برگزار شود.

همراهان امام هم با پای برهنه راه افتادند تا به در خانه رسیدند.

امام از خانه بیرون آمد. لشکریان مأمون که امام را به این حال دیدند؛ از وضع خود شرمنده شدند. امام خیال نداشت بر اسب سوار شود. لشکریان از اسب به زیر آمدند و تند و تند کفش هایشان را از پا در آورند، اسبها را رها کردند و پیاده پشت سر امام راه افتادند.

امام تکبیر میگفت و مرد پشت سرا او، تکبیر گویان قدم بر میداشتند. امام با لباس سفید و عمامه سفید و پای برهنه، هیبت رسول خدا را به یاد می آورد. مردم با دیدن و شنیدن تکبیر هایش، به یاد پیامبر، دلهایشان سوخت و اشک از چشمهایشان روان شد. صدای تکبیر و ضجه و شیون مردم به هوا بلند شد. امام کوچه کوچه به طرف مصلی میرفت و در هر کوچه، دسته ای به جمع مردم افزوده میشد.

یکی از سواران راه کج کرد، سراسیمه از چند کوچه گذشت و خود را به مرکبش رساند و به سوی بارگاه مأمون تاخت.

خلیفه به سلامت باد! همچنان که امر کرده بودید، علی بن موسی الرضا به قصد گزاردن نماز به طرف مصلی در حرکت است؛ اما نه سوار بر مرکب است و نه کفشی به پا دارد. از هر کوی و بر زنی که میگذرد، مردم تکبیر گویان و گریه کنان، کفش از پا در می آورند و دنبال او میروند.

امیر چه فرمان میدهد؟

فضل گفت: چنین وضعیتی برای خلیفه و خلافت خطرناك است. علی بن موسی بی مرکب و کفش میرود تا تفاوت میان خود و خلیفه را به مردم بنماید. امیر باید هوشیار باشد.

مأمون گفت: کاش برای نماز گزاردن به او اصرار نکرده بودیم. حال چه کنیم؟ مأمون دو قدم به طرف سوار آمده و گفت:فوراً خودت را به علی بن موسی برسان و بگو: خلیفه گفته است که ما شما را به رنج و زحمت انداختیم، برگردید و خود را به مشقت نیندازید. همان کس که هر سال نماز عید میخوانده، امسال هم نماز را برگزار میکند.

مرد با عجله سوار بر اسب شد و کوچه ها را تاخت.

امام هنوز به مصلی نرسیده بود که مرد رسید و پیغام مأمون را رساند.

امام کفش به پا کرد و راه خانه را در پیش گرفت. میان مردم زمزمه در گرفت: چه خبر شده؟ به امام چه گفتند که برگشت؟ چه اتفاقی افتاده؟ حتماً پیغام از مأمون بوده است. حالا نماز را چه کسی میخواند. اگر کسی جز امام پیشنماز باشد، ما هم بر میگردیم. ما که برگشتیم. دسته دسته مردم، راه آمده را بازگشتند. فرمانده ای فریاد زد: کجا میروید؟ مگر نماز عید نمیخوانید؟ مردم گفتند: امام برگشت، ما هم بر میگردیم. و با بازگشت امام نماز عید آن سال نظم نگرفت.


منبع: دانستنیهای رضوی

بخش حریم رضوی