ستایش خرد از زبان فردوسی
از نکات مهمی که فردوسی به آن پرداخته در ارزش و مقام خرد است . در اندیشه فردوسی بازتابی از اندیشه های مشایی را می توان یافت . اندیشمندان مشایی معتقدند از خداوندی که چند و چون در وی راه ندارد ، خرد نخست به وجود آمد و از آن خرد ناب و فراگیر خرد دوم پدیدار گشت و به همین ترتیب خرد های دهگانه به وجود آمدند . پس از آن آسمان ها و زمین و جان ها آفریده شدند و جان ها در آسمان ها جای گرفتند .سرانجام ماده المواد پدید آمد که بنیاد و اساس گیتی است . در اندیشه ی اشراق خرد نخستین نور الانوار خوانده می شود .
در اندیشه ی شیعه خرد نخستین خرد محمدی است که به فرمان خداوند به وجود آمده است . این خرد خاستگاه همه ی خردهاست .
کنون ای خردمند ! ارج خرد بدین جایگه گفتن اندر خورد
حکیم فرزانه طوس در مورد ارزش خرد این گونه می گوید که پایگاه و توان سخن گفتن پیرامون اندیشه و خرد فراتر از آن است که گفته شد. قدر و منزلت خرد را نمی توان بیان نمود . مراد فردوسی از این نکته عجز بشری است . خرد در این جا به معنای خرد بشری نیست .
خرد بهتر از هر چه ایزدت داد ستایش خرد را به از راه داد
در این بیت شاعر می گوید خرد از هر چیز که خداوند به انسان عطا نموده است برتر و بهتر است و اگر به دیده ی انصاف بنگری در می یابی که آن چه شایسته ستودن است خرد است و بس .
در این ابیات خرد گرایی فردوسی را می بینیم .
خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد ، به هر دو سرای
بار دیگر فردوسی برای اهمیت وبزرگداشت خرد آن را می آورد(تاکید نهاد ) و می گویدآن چه که راهنما و باعث گشایش در کار و شادی آفرین است . هموست که یاری دهنده و دستگیر انسان در هر دو دنیاست.
فردوسی در این ابیات به دو نوع خرد اشاره دارد . یکی خرد بشری و دیگر فوق بشری . آن چه که در این ابیات می بینیم در واقع به نوعی نگرش مشایی را باز می یابیم.
از تو شادمانی و زویت غم است وز اویت فزونی و هم زو کم است
غم و شادمانی انسان به پاس وجود خرد و اندیشه است و کمی و زیادی وی نیز با خرد در ارتباط است .
حکیم طوس معتقد است هر آن چه در این دنیا و دنیای دیگر بر آدمی وارد می آید باز بسته ی وجود خرد است و به همین دلیل غم و شادمانی انسان نیز ارتباط مستقیم با آن دارد.
خرد تیره و مرد روشن روان نباشد همی شادمان یک زمان
برخی گویند این بیت از آن فردوسی نیست .
انسان روشن روان و با بصیرت هیچ گاه اندیشه اش تیره و تار نمی گردد و کسی که دارای خرد و اندیشه است هیچ گاه آسوده نمی نشیند و یک لحظه شادمان نیست در واقع خردمند همیشه در اندیشه و تفکر و تعقل به سر می برد.
چه گفت آن سخنگوی مرد خرد که دانا زگفتار او برخورد :
کسی کو خرد را ندارد به پیش دلش گردد از کرده ی خویش ریش
این خصوصیت فردوسی است که در میان کلام شاهدی می آورد برای تأیید سخن خویش از زبان دانایی یا سخنور ی و یا حکیمی . در ابیات بالا نیز همین گونه است فردوسی برای تاکید بر سخن خویش می گوید آن سخنگوی صاحب خرد که دانا از گفتار وی بهره می برد چه گفته ، این چنین می گوید : کسی که صاحب خرد و اندیشه نباشد خود نیز از کار خویش دل افگار و ناراحت خواهد شد .
هشیوار دیوانه خواند ورا همان خویش بیگانه داند ورا
انسان صاحب خرد و اندیشه وی را دیوانه می خواند و قوم خویش وی او را بیگانه می پندارد . در واقع کسی برای وی ارزش و مقامی قائل نیست .
و باز فردوسی ارجمندی انسان را در دو سرای مستلزم داشتن خرد و کم خرد را پای در بند می داند :
از اویی به هر دو سرای ارجمند گسسته خرد پای دارد به بند
خرد چشم جان است چون بنگری تو بی چشم شادان جهان نسپری
در این جا خرد ظاهری مد نظر فردوسی نیست بلکه خرد الهی است چرا که آن را چشم جان معرفی می کند .
آن چه که جان انسان بد و نیک را با آن می شناسد خرد الهی است و انسان همان گونه که بدون چشم در جهان شادمان نیست و روی خوبی را نمی بیند با نداشتن خرد هم از زندگی بهره و لذتی نمی برد.
نخست آفرینش خرد را شناس نگهبان جان است و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان کزین سه رسد نیک و بد بی گمان
در این بیت فردوسی نخستین آفریده را خرد می داند و این نشان آشنایی وی با قرآن و حدیث است . وی خرد را نگهبان و محافظ جان می داند و هم چنین پاس دارنده چشم ، گوش و زبان . چرا که بی شک از این سه نیکی و بدی پدید می آید .
خرد را و جان را که داند ستود و گر من ستایم که یارد شنود
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود از این پس بگو کافرینش چه بود
فردوسی معتقد است که هیچ کس را یارای آن نیست که در مقام واقعی خرد سخنی بگوید و بعد اضافه می کند که اگر هم کسی چون من از آن سخن بگوید کسی را یارای شنیدن آن نیست . شبیه این سخن را در کلام مولانا می بینیم. پس چون شنونده ی لایقی نیست گفتن آن سودی ندارد پس بهتر آن است که به همین اندک بسنده کنی و درباره آفرینش سخن بگوی .
تویی کرده کردگار جهان ندانی همی آشکار و نهان
به دانش زدانندگان راه جوی به گیتی بپوی و به هرکس بگوی
حکیم فرزانه طوس می گوید تو آفریننده و ساخته خداوندی و از هر آشکار و نهان مطلع نیستی چون خود آفریده هستی پس باید که به دنبال کسب علم ودانش بروی و از دانایان یاری جویی و به مدد آنان رستگار شوی و این نکته را در جهان بپراکنی و دیگران را مطلع سازی.
این بیت مضمون حدیث پیامبر را در ذهن می آورد .
زهردانشی چون سخن بشنوی زآموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن بدانی که دانش نیابد به بن
شاعر در پایان ستایش خرد می گوید پس زمانی که از هر دانش و علمی سخنی بشنوی و آگاهی یابی بدان که لحظه یی از آموختن و یادگیری آرام نخواهی یافت . انسانی که به دنبال کسب معارف و علوم است لحظه یی آرامش ندارد . استاد در ادامه حرف خویش و در بیت آخر می فرماید آنگاه که تو بتوانی شاخ های سخن را ببینی که از درخت تناور دانش برآمده است در خواهی یافت که اندیشه و دانش به پایان نمی رسد و همواره شاخه هایی برومند از آن خواهد رست .
در ابیات آخر فردوسی به این مهم می پردازد که دریای دانش لایتناهی است و هرگز به پایان نمی رسد.
اکرم نعمت اللهی
بخش ادبیات تبیان