تبیان، دستیار زندگی
اسلام، درباره وفاى به عهد سفارش بسیار كرده است تا جایى كه گفته مى شود یكى از تفاوت هاى مسلمان با دیگران، در این است كه وقتى مسلمان براى انجام كارى قول بدهد، دیگر به هیچ قیمتى نباید از انجام قول وعده خود، شانه خالى كند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چند گوهر نایاب از دریای نهج البلاغه


اسلام، درباره وفاى به عهد سفارش بسیار كرده است تا جایى كه گفته مى شود یكى از تفاوت هاى مسلمان با دیگران، در این است كه وقتى مسلمان براى انجام كارى قول بدهد، دیگر به هیچ قیمتى نباید از انجام قول وعده خود، شانه خالى كند.


نهج البلاغه

به عهدت وفا کن

در مکتب گرانسنگ اسلام، وفای به عهد یکی از مهم ترین وظایف غیر قابل تخلف پیروان این آیین برشمرده شده است و مسلمین در همه حال موظف به رعایت آن هستند؛ خواه شرایط جنگی باشد یا عادی، خواه طرف پیمان مسلمان باشد یا غیرمسلمان. بنابراین جامعه اسلامی نسبت به پیمان های منعقده می بایست وفادار باشند و عملاً تعهدات خود را بدون کوچک ترین مسامحه و تعلل انجام دهند.

آنچه كه زیربنای حیات اجتماعی را در زمینه های گوناگون خانوادگی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... تشكیل می دهد، معاهدات است. اگر این معاهدات به استحكام خود باقی بمانند، جامعه به سمت پیشرفت حركت كرده و در نتیجه حیات آن برقرار می ماند؛ ولی اگر در استحكام معاهدات، تزلزلی به وجود آید، جامعه به سمت انحطاط سوق می یابد و در نتیجه حیات آن مختل می شود.

اسلام، درباره وفاى به عهد سفارش بسیار كرده است تا جایى كه گفته مى شود یكى از تفاوت هاى مسلمان با دیگران، در این است كه وقتى مسلمان براى انجام كارى قول بدهد، دیگر به هیچ قیمتى نباید از انجام قول وعده خود، شانه خالى كند. بدین ترتیب، مسلمان باید به شدت مراقب قول و قرارهاى خود باشد و با بى توجهى به عهد و وعده هایش، خود را نسبت به دستورهاى اسلام بى اعتنا نشان ندهد؛ پس هرگاه كسى از شما درخواستى كرد، نباید نسنجیده و بدون اندیشه و حساب، وعده انجام آن را بدهید؛ بلكه باید به خوبى فكر كنید و ببینید كه آیا توانایى انجام آن را دارید یا نه؛ چون اگر وعده اى بدهید و بعد از عهده انجامش برنیایید، كسى كه به او وعده داده اید، به اطمینان قول شما در انتظار كمك و مساعدت شما مى ماند و براى حل مشكل خود، دست به اقدام دیگرى نمى زند و اگر شما وعده خود را انجام ندهید، ممكن است به آن شخص و زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى اش، لطمه هاى جبران ناپذیر وارد آید و مسلمان مۆمن، هرگز راضى نمى شود که برادر و خواهر دینى اش، به خاطر بدقولى او لطمه ببیند: «الْمَسْئُولُ حُرٌّ حَتَّى یَعِدَ؛ كسى كه چیزى از او خواسته اند تا وعده نداده، آزاد است».(1)

انسان عاقل، می داند كه پدر و مادر یا معلم یا سایر بزرگترها كه بیش از او دانش و تجربه دارند، جز خیر و صلاح او را نمی خواهند و به همین دلیل، هر گاه ببینند كه كودك خردسال یا شاگرد كوچكشان به راه خطا مى رود، او را اندرز می دهند و سعى مى كنند با ارشاد و راهنمایى، از خطا و خطرها دورش كنند. در چنین مواقعى، انسان اگر عاقل باشد، با زبان خوش و ملایم، اندرز بزرگترها را مى پذیرد و مۆدبانه به راهنمایى آن ها گردن مى گذارد

همیشه میانه رو باش

اندازه نگه داشتن و میانه روی در مخارج، یکی از وظایف حتمی و اجتناب ناپذیر هر فرد مسلمان است. این میانه روی، ارتباطی با کمی و زیادی درآمد ندارند. بدیهی است در مورد کسانی که درآمد کمتری دارند، اهمیت بیشتری احساس می شود، ولی اسلام به پیروان خود توصیه می کند: در همه حال و در هر شرایطی که هستند، در خرج کردن، اعتدال را رعایت کنند. تعادل در مخارج زندگی موجب می شود که بسیاری از مشکلات ساختگی انسان ها برطرف شود. برای ثروتمندان، زیاده روی در خرج، ممکن است چندان مهم نباشد و شاید بعضی از آن ها، میانه روی را غلط بپندارند، ولی باید به این نکته توجه کنند که هیچ کس تعهد نکرده است که ثروتمندان امروز، تا پایان زندگی ثروتمند بمانند؛ زیرا حوادث روزگار، بسیاری از ثروتمندان را خاکسترنشین و تهیدست کرده و اگر در دوران بی نیازی به ولخرجی عادت کرده باشند، در زمان تهیدستی، به بدبختی خواهند افتاد. علاوه بر این، ثروتمندان باید آینده فرزندان خود را نیز در نظر بگیرند؛ زیرا هیچ تضمینی در کار نیست که فرزندان ثروتمندان هم تا ابد در ناز و نعمت و ثروت باقی بمانند؛ زیرا بسیار دیده شده است که فرزندان این طبقه، به سختی ها و مشقت ها گرفتار شده اند. بهترین راه براى داشتن یك زندگى آسوده و راحت، میانه روى در خرج كردن است و این، راهى است كه اسلام و قرآن به ما مى آموزند.

اعتدال

خداوند، در قرآن كریم به مۆمنان می فرماید كه در زندگى میانه رو باشند؛ نه آنقدر خسیس باشند و كم خرج كنند كه حتى آسایش خود و خانواده شان خراب شود و نه آنقدر ولخرج باشند و مال خود را دور بریزند كه به فقر و تنگدستى دچار شوند. انسان، هر قدر هم كه درآمد زیاد داشته باشد، اگر در خرج كردن اندازه نگه ندارد، درآمدش تمام مى شود و خودش نیز تنگدست و محتاج مى شود؛ اما كسى كه عقل معاش دارد و پولش ‍ را به اندازه خرج مى كند، هیچگاه تنگدست و محتاج نخواهد شد: « مَا عَالَ امرۆٌ اقْتَصَدَ؛ كسى كه در خرج كردن میانه روى كند، تنگدست نمى شود».(2)

پند و اندرز، نیاز من و تو

انسان همواره نیازمند پند و اندرز است؛ زیرا فضای زندگی دنیوی به گونه ای است كه آدمی را سرگرم خویش می‌ كند و از هدف و مقصد غافل می ‌سازد. از این رو در آموزه ‌های وحیانی قرآن و اسلام، همواره بر ذكر خدا و یادكرد هدف و مقصد از طریق فهم ملكوت زندگی و توجه به آیات انفسی و آفاقی تأكید شده است. انسان برای حركت در مسیر متأله و خدایی شدن، لازم است تا از ابزار مهم شنوایی بهره گیرد و به سخنان دیگران گوش كند و با عقل و فطرت خویش بسنجد. قلب آدمی مركز سنجش و تشخیص حقایق است؛ زیرا مركز فطرت و خرد و وجدان آدمی است.

كسى كه به او وعده داده اید، به اطمینان قول شما در انتظار كمك و مساعدت شما مى ماند و براى حل مشكل خود، دست به اقدام دیگرى نمى زند و اگر شما وعده خود را انجام ندهید، ممكن است به آن شخص و زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى اش، لطمه هاى جبران ناپذیر وارد آید و مسلمان مۆمن، هرگز راضى نمى شود که برادر و خواهر دینى اش، به خاطر بدقولى او لطمه ببیند: «الْمَسْئُولُ حُرٌّ حَتَّى یَعِدَ؛ كسى كه چیزى از او خواسته اند تا وعده نداده، آزاد است

بسیاری از مردم عقل دارند، ولی آن را به كار نمی‌ گیرند؛ از این رو خداوند عقل را همانند دیگر موارد كاربردی آن در قرآن به شكل فعل و نه اسم آورده است تا دانسته شود كه عقل، زمانی ارزش می ‌یابد كه به كار گرفته شود و انسان خردورزی كند. اگر كسی به آیات آفاق و انفس بنگرد و در آن تدبر و تعقل كند، حقایق هستی بر او آشكار و راه از چاه برای او روشن می ‌شود.

انسان كه برترین مخلوق خداوند است و به همین جهت هم اشرف مخلوقات نام گرفته، با سایر جانداران تفاوت هاى بسیاری دارد. یكى از مهم ترین تفاوت هاى انسان با حیوانات، این است كه آن ها اندرزپذیر نیستند و صاحب یا نگهبان حیوانات و چهارپایان ناچار مى شوند كه به ضرب چوب و شلاق، آن ها را به راه بیاورند و از خطر و ناراحتى ها دور سازند.

انسان عاقل، می داند كه پدر و مادر یا معلم یا سایر بزرگترها كه بیش از او دانش و تجربه دارند، جز خیر و صلاح او را نمی خواهند و به همین دلیل، هر گاه ببینند كه كودک خردسال یا شاگرد كوچكشان به راه خطا مى رود، او را اندرز می دهند و سعى مى كنند با ارشاد و راهنمایى، از خطا و خطرها دورش كنند. در چنین مواقعى، انسان اگر عاقل باشد، با زبان خوش و ملایم، اندرز بزرگترها را مى پذیرد و مۆدبانه به راهنمایى آن ها گردن مى گذارد، اما گاهی كسانى هم پیدا مى شوند كه بر خلاف انتظار، اندرز افراد خیرخواه را خطاى خود، ادامه مى دهند: « وَلاَ تَكُونَنَّ مِمَّنْ لاَ تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلاَّ إِذَا بَالَغْتَ فِی إِیلاَمِهِ، فَإِنَّ الْعَاقِلَ یَتَّعِظُ بِالاَْدَبِ، وَالْبَهَائِمَ لاَ تَتَّعِظُ إِلاَّ بِالضَّرْبِ؛ از كسانى مباش كه اندرز نمى پذیرند، مگر هنگامى كه آزار و عذابى به آن ها برسد. شخص عاقل، باادب و ملایمت اندرز مى پذیرد و چهارپایان هستند كه جز با كتك، فرمان نمی برند و به راه نمى آیند».(3)

 پی نوشت ها :

1. نهج البلاغه، حکمت 336.

2. همان، حکمت 134.

3. همان، نامه 31.

زهرا رضائیان

بخش نهج البلاغه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.