سنت دیرینه الهى
چیزى نگذشت كه شادى و سرور، همه مدینه را فرا گرفت. چه صورتهایى كه به سجده شكر، بر خاك نیفتاد و چه اشكهایى كه از شوق، بر گونهها نغلتید! ولى شادى هیچكس به اندازه «سمانه» نبود. زنى با فضیلت كه در عبادت و پارسایى، شهره زمانه بود. اكنون كودكى را در آغوش خویش دارد كه مىداند خلیفه خدا بر روى زمین خواهد بود و نام آسمانىاش، جاودانه خواهد ماند.
اندكى بعد، سمانه كودك خویش را از آغوش جوادالائمه، همسر گرامىاش باز پسگرفت و بر گونههاى كوچكش بوسه زد و گفت: درود خدا بر «على» كوچك كه «هادى» خلق به سوى هدایت و رستگارى است!
سنت دیرینه الهى همین بوده و هست؛ این را فرشتگان مقرب بارگاه حق خوب مىدانند و زمین در طول عمر درازش، با همه وجود آن را دریافته؛ سنت خداوند چنین است كه هرگاه ظلم و جور و تباهى فراگیر شد و راهزنان طریق حقیقت، شاهراه هدایت را با بىراهههاى ضلالت و گمراهى از نظرها دور كردند، از پس پرده غیبت، هدایتگرى دیگر ظهور مىكند تا زمین هیچگاه از حجت حق خالى نماند و هماره مشتاقان وادى نور را دستگیر باشد؛ امشب، آسمان مدینه نور باران است و نداى آسمانیان در همه عالم طنینانداز است كه «هادى آمد».
ما را بیاموز ورقى از درس استقامت خویش، در لحظههاى تنهایى؛ زمانى كه در محله عسكرها، شبت را به نماز و استغفار و روزت را به روزه و دستگیرى از دیگران مىگذرانیدى. راستى، متوكل چرا زبان از كام «ابن سكّیت» بیرون كشید؟
ما را بیاموز
مولودى از نیمه ذى حجه مىآید و آسمان، رخت آبىاش را با پشتههاى سپید ابر مىآراید و صبحگاهان، خمیازه گلها را كه با لبان ظریف گلبرگهاشان رو به روى جویبار زلال مىكشند، با بشارتى نو، به گلخندهاى شیرین مبدل مىكند.
گل سرخ، ده گلبرگ خوشرنگ را شبنم مىزند.
ماهىهاى قرمز، ده حباب طلایى در آب مىفرستند.
شببوها، ده شب از عطر دلانگیزشان را به مهتاب مىدهند.
پرستوها بر ده شاخه بلوط، گل رُز مىآویزند.
و اقاقىها، آرام مىشمارند؛ اولین، دومین... دهمین، آرى دهمین ستاره مىآید.
فرجام گریز از خویش
ما را بیاموز ورقى از درس استقامت خویش، در لحظههاى تنهایى؛ زمانى كه در محله عسكرها، شبت را به نماز و استغفار و روزت را به روزه و دستگیرى از دیگران مىگذرانیدى. راستى، متوكل چرا زبان از كام «ابن سكّیت» بیرون كشید؟
چرا همیشه شب از سیاهى خویش مىگریزد و خویش را به زور تدلیس، به رنگ روز و روشنىِ خورشید مىبیند؟
گویا این خودستایى براى سبكْشأنان مرسوم است و مرض ناعلاج صاحبان كوشكهاى طاق بر آسمان چسبیده است، كه زبانها مىبرند و پیكرها آتش مىزنند.
امام هادى علیهالسلام : «اَلْعجبُ صارفٌ عَنْ طَلَبِ العِلْمِ، داعٍ إِلَى الغَمْطِ و الْجَهْل؛ خودپسندى، آدمى را از دانشجویى باز مىدارد و به ناسپاسى و انكار حق وامىدارد».
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
روح الله حبیبیان
منسیه علیمرادى