تبیان، دستیار زندگی
«نیمه ذی‏الحجه» است و ملائک مشتاق به خاک آمده‏اند تا قدم‏های آسمانی دهمین بهار از راه آمده را بوسه‏باران کنند. ملائک آمده‏اند تا مژده آمدنش را پیرامون کعبه طواف کنند. تمام اشیا در پوست خویش نمی‏گنجند. هوای سالخورده مدینه، بوی شکفتن گرفته است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سمانه لبخند می‏زند

امام هادی

توفان‏زدگان اقیانوس ناآرام دنیا آنچنان سردرگم امواج سهمگین عادات و تعلقات روزمره‏اند که چشمانشان در جست‏وجوی نوری است که آنها را به سوی ساحل امن، هدایت کند. در این ظلمتکده دنیا، تولد نوری از انوار الهی، چشم همه گم‏شدگان را روشن می‏کند؛ آن هم کسی که هدایت‏بخشی و راهنمایی، آنقدر در او به کمال و تمامیت رسیده است که او را «هادی» گفته‏اند.

ای هادی امت!

غرق‏شدگان وحشت‏زده در دریای بی‏ایمانی، دست نیاز به سوی تو دراز می‏کنند و موطن امن خویش را در این دهشتناکی عالم، در وجود تو می‏یابند تا به امن‏ترین ساحل‏ها، پهلویشان دهی؛ چرا که ذکر نام تو، ذکر همان پروردگاری است که یادش، دل‏های بی‏قرار و ناآرام را نجات می‏بخشد.

ما گرفتاران فرورفته در عمق دریای گناه، سکان وجودمان را به دستان هدایت‏گر تو می‏سپاریم تا کشتی شکسته وجودمان را به کرانه یاد خدا سُکنی دهی.

این دست نیاز ما و این دست راهنمای تو!

«مدینه» آرام آرام می‏شکفد در خویش؛ طفل، سرشار از عطری نافراموش، در دست‏های مشتاق «سمانه» است، لبخندها بر لب‏ها می‏نشیند.

دقیقه‏های گذرنده می‏ایستند تا شادی این لحظات را زیرپوست شهر احساس کنند.

دهمین ستاره در جاده‏های نیمه شبان تاریخ، درخشیدن گرفته است.

دریچه تنهایی «سمانه» بسته شده تا کوچه‏ها و دریچه‏ها، روبه‏روی شادی‏اش دف زنان و کل‏کشان، خورشید را میهمانِ خانه‏اش کنند.

آقا! پرچم سبز امامت را بر منابر آویخته‏ای، صدایت، آهنگ رسای حقیقت است و هدایت، نفس‏های سرشار از نور

«مدینه» ایستاده است تا از پشت دسیسه‏های متوکل، طعم کلامت را بچشد

بوی شکفتن

قلب مشتاق جهان، در سینه ستبر مدینه تپیدن گرفته است.

«نیمه ذی‏الحجه» است و ملائک مشتاق به خاک آمده‏اند تا قدم‏های آسمانی دهمین بهار از راه آمده را بوسه‏باران کنند. ملائک آمده‏اند تا مژده آمدنش را پیرامون کعبه طواف کنند. تمام اشیا در پوست خویش نمی‏گنجند. هوای سالخورده مدینه، بوی شکفتن گرفته است.

دهمین اتفاق سبز زمین

سمانه لبخند می‏زند؛ مثل لبخندهای زهرا علیهاالسلام . کودکی با چشم‏هایی از باران آمده است تا سیاهی‏ها را بشوید و با چشم‏هایی از باران می‏رود تا اشتیاقش را برای دیدن جدّش پیامبر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ، این‏گونه نشان دهد. کودکی که دهمین اتفاق سبزِ زمین خواهد بود؛ دهمین ستاره در شب‏های بی‏هنگام و عمیق تاریخ.

شاد باش

دهمین چراغ روشن هدایت آمده است؛ بلند و پایدار، ایستاده بر پیشانی جبروت؛ آن‏چنان استوار که زانوان عصیان دشمنان را درهم فرو ریخته است.

«نیمه ذی‏الحجه» است و ملائک مشتاق به خاک آمده‏اند تا قدم‏های آسمانی دهمین بهار از راه آمده را بوسه‏باران کنند. ملائک آمده‏اند تا مژده آمدنش را پیرامون کعبه طواف کنند. تمام اشیا در پوست خویش نمی‏گنجند. هوای سالخورده مدینه، بوی شکفتن گرفته است

سمانه، چنان بی‏تاب آمدنش بود که دقایق، درهم می‏تنیدند و تندتر می‏کوبیدند.

باران نور، شدت گرفته است «مدینه» خیره مانده است. طنین شوقناک ملائک، آسمان را لبریز کرده است. زمین در شکوفه می‏غلتد ـ شادیِ منتظران و هراس بیمناکان.

پیشوای دهم آمد و ترس در چشم‏های متوکل، نشست. آمد و سمانه از آمدنش چنان شاد است که صدای فاطمه علیهاالسلام را به شادباش آمدنش، نزدیک‏تر می‏شنود.

جشن در ملکوت

آقا! پرچم سبز امامت را بر منابر آویخته‏ای، صدایت، آهنگ رسای حقیقت است و هدایت، نفس‏های سرشار از نور.

«مدینه» ایستاده است تا از پشت دسیسه‏های متوکل، طعم کلامت را بچشد.

در معرض صاعقه‏های بی‏رحم شقاوت ایستاده‏ای و خم به ابرو نمی‏آوری. آمدنت را ستاره‏ها به تماشا نشسته‏اند. آمدنت را «مدینه» در فرازها جشن گرفت و ملائک در زاویه‏های آسمان شور گرفتند ـ آمدنت را در فرادست، خداوند به چشمان مشتاق علی علیه‏السلام و فاطمه علیهاالسلام بشارت داد. آمدنت را در باغستان‏های ملکوت، پرنده‏ها ترانه خواندند؛ درست نیمه ذی‏الحجه، آن‏گاه که «سمانه» قنداقه‏ات را در دست‏های پدر نهاد تا شوق را در چشم‏هایش خیره شود.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


نزهت بادی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.