سنگ مزار شهید به مثابه یک سند تاریخی
سیدمحمد جوزی برادر دو شهید است و 17 سال از لحظات زندگیاش را در گلزار بهشت زهرای تهران، بهعنوان اولین مسئول خانه شهید گذارنده، مکانی مقدس که سرزمین زینبهای مکرر است. قرارگاه مادرانی غریب که سالها با اشک دیده، غبار از سنگ مزار فرزندانشان رفتهاند و پدرانی که همراه با سنگ مزار عزیزشان قامتشان نیز شکست.با ایشان به گفت و گو می نشینیم.
*قصه راهاندازی خانه شهید در بهشت زهرا از کجا شروع شد؟
سال 71 بود که شهردار تهران آقای کرباسچی به بنیاد شهید نامه نوشت که ساختمانهایی که در اختیار بنیاد شهید قرار دارد، تخیله کرده و در اختیار شهرداری قرار داده شود آقای رحیمیان هم که رییس بنیاد شهید بود به ما که کارمند رسمی بنیاد بودیم، مأموریت داد تا برویم بهشت زهرا و ساختمانها را ببینم اگر به درد نخور بود، بدهیم به شهرداری. سال 71 مصادف بود با بحثهای حضرت آقا مبنی بر شبیخون فرهنگی، آمدیم دیدم سالن دعای ندبه تکمیل شده و سالن نمایش و کتابخانه هم آماده، گفتیم اینجا سنگر ماست، آیا این سنگر را هم میخواهید بدهید به شهرداری. گفتند: شما برنامه بدهید که ما هم گفتیم اینجا را میشود تبدیل به موزه کرد و کلی برنامه و طرح دیگر هم نوشتیم، اما هیچکس حاضر نمیشد بیاید بهشت زهرا تا اینکه من قبول کردم، اول دوستان و خانواده موافق نبودند، میگفتند: «میخوای بری قبرستون چیکار کنی؟» خانه ما هم شمیران بود و به لحاظ مسافت خیلی برایم دور بود اما معتقد بودم شهدا زندهاند و اینجا هم زندهترین شهر دنیاست، بل احیاء عند ربهم یرزقون، بلکه قرآن درباره زندهها میگوید: «اموات بین احیا فقط نفس میکشند» و اما درباره شهدا میفرماید: «اینها زندهاند و حیات طیبه دارند.» ما کجا را سراغ داریم که ساکنانش زندهترین مردمان باشند.
*کار در زندهترین شهر دنیا چه حال و هوایی دارد؟
بازسازی مزار شهدا، برگزاری مراسم برای بزرگداشت شهدا، راهاندازی سالن نمایش برای پخش فیلم برای گروههایی که برای بازدید میآمدند، حدود 2 هزار ساعت فیلم در مدت 17 سالی که من مسئول خانه شهید بودم، از مادران و پدران و خاطرات شهدا که به زیارت مزار عزیزانشان میآمدند، ثبت و ضبط شده است. راهاندازی سایت برای اطلاعرسانی از برنامهها و آدرس مزار مطهر و خاطرات شهدا، جمعآوری آثار از خانواده شهدا که تا به امروز15 هزار اثر، عکس و وصیتنامه شهید که خود خانواده شهدا آوردهاند و برای قرار دادن در موزه تحویل خانه شهید داداهاند. مدارس، دانشگاهها و بهخصوص گروههای خارجی از کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و بهخصوص کشورهای اسلامی که حجم وسیعی از گروههای بازدیدکننده را تشکیل میدهند، بعدها در شهرهای دیگر فعالیتهای خانه شهید بهشت زهرا الگو شد و الان همین فعالیتهای خانه شهید در دیگر شهرها اجرا میشود.
*بحث بازسازی مزار شهدا که خیلی هم جنجالی بود و خیلیها را هم نگران کرد به کجا ختم شد؟
الان مهمترین بحثی که ما با آن درگیر هستیم بحث بازسازی گلزار شهداست که بهنظر ما طرح بسیار حساس است و باید واقعا کارشناسی عمل کرد. مزار شهدای شهرهای دیگر را به اسم بازسازی، تخریب کردند. بحث بازسازی را بنیاد شهید پیگیری میکند، اما مأمور انجام آن شهرداری است.
الان مهمترین بحثی که ما با آن درگیر هستیم بحث بازسازی گلزار شهداست که بهنظر ما طرح بسیار حساس است و باید واقعا کارشناسی عمل کرد. مزار شهدای شهرهای دیگر را به اسم بازسازی، تخریب کردند. بحث بازسازی را بنیاد شهید پیگیری میکند، اما مأمور انجام آن شهرداری است.
*این طرح بر چه اساسی شکل گرفته است آیا معماری و اصول و قواعد خاصی دارد؟
اصلا طرحی وجود ندارد ما یک نقطه نظراتی داریم که آنها اصلا توجهی ندارند، چندبار هم آمدند پای کار که درگیر شدیم و الان هم دادگاه دستور توقف بازسازی را دادهاند اینها میخواهند به سبک قبرستان کشتههای جنگ جهانی دوم، همه سنگ، سفید یک شکل و هم اندازه باشند. بیتوجه به آنکه هر کدام از این سنگها با عواطف و احساسات خاصی بنا شده است و هر کدام پیام خاصی را انتقال میدهند. بعضی از این ویترینها بهدست خود شهدا درست شده است. شهیدی بوده که ویترین دوست یا برادرش را درست کرده و بعد به جبهه رفته و شهید شده. در یک نمونه سنگ سیاهی هست که رویش هیچچیز نوشته نشده، و آن سنگ مزار شهید محسن فیضآبادی است که در وصیت نامهاش نوشته من به احترام شهدای گمنام نمیخواهم اسم و عکسی بر روی سنگ مزارم باشد. خوب توی بازسازی با این وصیت شهید چه بایدکرد؟ ما حتی 50 هزار عکس از تمام سنگ مزارها و ویترینها گرفتیم که اگر یک روزی زورمان نرسید و مزار شهدا تخریب شد، اینها بهعنوان یک سند باقی بمانند
*از این گروههای خارجی که به بهشت زهرا میآیند خاطرهای دارید؟ اینکه در محیط مزار شهدا قرار میگرفتند چه نگاه و حرفهایی داشتند؟
اتفاقا الان یک خاطرهای برای شما میگویم که مرتبط با بحث بازسازی هم هست، یک روز بهشت زهرا بودم که خانمی مسیحی از فرانسه آمده بود و میگفت: من فقط بهخاطر شهید آوینی آمدهام، گفتم چرا حالا شهیدآوینی. گفت: من خبرنگار جنگی هستم و مستندهای ایشان را دیدهام و جز ارادتمندان این شهید شدهام. من از این فرصت استفاده کردم و کل بهشت زهرا رو به این خبرنگار نشان دادم خیلی برایش جالب بود، این خانم فرانسوی میگفت: تنها هنرتان باید این باشد که این شکل منحصر به فرد را حفظ کنید. میگفت: من خیلی جاها را در دنیا دیدهام که اینجوری نیست و این تنوع را ندارد.
یک گروه 30 نفره از جوانان انگلیس از لندن با هزینه خودشان آمده بودند که با انقلاب و شهدای ما آشنا بشوند. یک آقایی به نام عباسی از آلمان آمده بود. خانه مادر بزرگش دیباجی بود. اما متولد آلمان بود. آمد مسجد و گفت من میخواهم با انقلاب آشنا بشوم. باهاش قرار گذاشتم رفتیم بهشت زهرا. فارسی هم خوب صحبت میکرد، میگفت: پدرم از اعضای سازمان مجاهدین بود و از ایران فرار کرده من چند سال است به پدرم میگویم برویم ایران، میگوید صبر کن امسال دیگر انقلاب سقوط میکند و با هم میرویم ایران. که به او گفتم اگر امسال سقوط نکرد من خودم میروم حالا هم خودم پا شدهام تنهایی آمدهام ایران. البته این قصه برای پنج شش سال پیش بود که من هم 200تایی عکس و تعدادی فیلم از مزار شهدا و... گرفتم و گفتم برو اینها را بده به پدرت بگو تا اینها هستند تا 500 سال دیگر هم انقلاب سقوط نمیکند.
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع:هفته نامه پنجره