و بزرگوار تبیانی ....... با اجازه !!! ..................................... شاید مطلبم طولانی باشه ، ولی فكر كنم ارزش خواندنش رو داشته باشه ، البته امیدوارم .. خوب ، می خوام از امروز تعریف كنم .. كه برای من چه اتفاقهای افتاد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :



ندای سبز

ســـلام به همه دوستان خوب و بزرگوار تبیانی

....... با اجازه !!! .....................................

شاید مطلبم طولانی باشه ، ولی

فكر كنم ارزش خواندنش رو داشته باشه ، البته امیدوارم..

خوب ، می خوام از امروز تعریف كنم .. كه برای من چه اتفاقهای افتاد .. از الان

معذرت می خوام.. به كسی بر نخوره..

از اینجا تعریف می كنم،

 كه جلوی درب ورودی هتل بودیم، اولین چیزی كه

بفكرمون خورد این بود كه دنبال اسمی ، نامی یا... از تبیان بگردیم .

چشم به پلاكارت تبیان و جمعی از عزیزان مشتاق كه داشتن  داخل

می شودند ، خورد.. خوب ماهم وارد شدیم..

بسم الله ، توكلت الله و امنت بالله

، یاعلی زمزمه هایی و... نمی دونستم این صف برای چی بود ،

عزیزی داشت برگه ای پخش می كرد.. گفتم ؛ مهندس ببخشید جریان چیه؟ او ؛توضیحی داد و

ما هم مثل بقیه مشغول شدیم..

....... در همین موقع ها بود،.....

چون منتظر قابیل بودم كه ببینم رسیده یا نه

(بدلایلی..) چشمم به جمال و سیمای خوش یه اقا پسر خوش تیپ خورد (البته همه دوستان

یكی از یكی دیگه خوش تیپ تر بودند) یه لحظه گفتم اینجا

شاید عروسی یا ...!!!  اقا داماد با كرواتی ...!!!

بماند، بعداً می گم..

تو این موقع نمی دونم چرایاد حضرت مسیح(ع)

افتادم ، برای اولین بار بود گوش كسی رو می دیدم یاد صلیب می افتادم.. موضوع جالبی

بود.........

بعد از این موضوع؛

جلوتر از ماكركی عزیز رو دیدم ، گفتم كركی اینجاست پس بگریدالحدید را پیدا كنید.. الحدید را دیدم ..،.. سلام و احوال

پرسی و قرار شد داخل همدیگه را ببینیم..

نوبتی هم كه بود نوبت به من رسید .. آن برگ را دادم ، امضاءی و مُهری و حالا برو

كارتت را بگیر،....اعجب كارتی

كارت را گرفتم و داخل شدیم ، همون جلو درب چندتا جا خالی بود ، همون جا نشستیم به

این نیعت كه دوستان كه وارد می شوند ،ببینیم... خوب خیلی ها رو دیدیم ولی دریغ یك

نفر از این عزیزان را نمی شناختیم..

چند دقیقه  ، داشتم به دوستان عزیزم كه ساكن استانهای دیگه بودند فكر می كردم

كه؛

مجنون عزیز رو دیدم .. سلام و احوال پرسی و...چون داشت قران قرائت می شود ،

گفتم می یام پیشت ..

............................................................................................................................................

راستی نگفتم كی برنامه شروع شد.. ساعت 15/9 بود ، برخلاف برنامه ریزی عزیزان

مسئول یك ربع تأخیر..

اینكه مهم نیست عادی شده ..تازه قرار بود سرود رو

بخونند اینم ..، ولی این مهمِ ... از این بگذریم می رسیم

به

آهنگی بود كه خیلی توی سایت دنبالش می گردیم ولی نیست آقا از این

آهنگهای باحال توی سایت هم قرار می دید؟..

نمی دونم بابت یه جمله مجری برنامه، اون اهنگ چه معنی می داد .. خدا داند..

...........................................................................................................................................

با اعلام مجری تعدادی از مسئولین ارشد تبیانی برای

آغاز و سخنرانی دعوت شدند.. نوبتی عرض سلام و خوشامد گویی و صحبتهایی در باره

تبیان... بعد از اون یه فرد پا طلای ... ساعی عزیز

ورزشكار مدال اور كشورمون ... ساعی دوستت داریم ساعی

ضربه طلایی ... و بعد باز ادامه صحبتها ایندفعه صدا داشتیم ، ولی تصویر نداشتیم..

البته در بیشتر اوقات نه تصویر بود نه صدا (كاش

حداقل زیر نویس می آمد).. بگذریم ..

 توی این شلوغی نمی دونم چی شد یدفعه شروع كردن به

خواندن اسامی مسئولین زحمت كش تبیانی از قبیل..

...........................................................................................................................................

........................ اگه وقت نداری برای خوندن ، این قسمت

زیاد مهم نیست ...................

دكتر علیزاده بخش روابط عمومی،اقای اعمادی: جامعه شناسی ، خانم كریمی: زیست شناسی،

اقای طباطبایی : علوم

*خانم مرضیه افتخاری و خانم مریم پاك رو مسئولین محترم بخش پای دردل شما و بخش

اجتماعی*

موسوی: تغذیه، اقای طلوع : ادبیات، اقای قدوسی : حقوقی،خانم رضایی: مذهبی ، اقای

رضوانی:ادبی و هنری،

اقای بابائی عزیز و زحمتكش : بخش ورزشی، دكتر مرندی : پزشكی، اقای رستمی : فیزیك،

خانم تهرانی : المپیاد ادبی

عبادی پور : فنی، خانم رحیمی و خانم طالبی:عضویت، اقای صالح نیا: ورزش، اقای اقا

صالح :كنكور،اقای باستانی:مذهبی، خانم بافنده: ریاضی،اقای صالح دل كامپیوتر،خانم

سروش : المپیاد ریاضی، و خیلی های دیگه..

............................................................................................................................................

............................................................................................................................................

بعد از اینكه به این افراد هدایای اهدا شد و ایندفعه یه فرد

سر طلایی، آره استیلی

بود . كسی كه به آمریكا با سر یه گل طلایی زد .

و باعث سرفرازی مملكتمون شد... استیلی هم نیامده مثل ساعی رفت ..

رسیدیم به اصل قضیه؛ بخور بخور و یه نفس كشیدن ..

منم فرصت رو غنیمت شمردم البته بعد از اینكه پزیرای شدیم البته ***(اقا

به ما ساندیس ندادن ، اقا ، اقا ، تو گلوم موند ، اقـــــا .. آ... ب..

آب ) خداروشكر آب بود... می گفتیم ساندیس، می اومدن آشغالش

را از ما بگیرن..

...................................................................................................................................................

آب خوردم و رفتم سراغ دیدن و آشنایی با اساتید و

بزرگوان كه امروز یه جورایی سركار بودن..

...الحدید؟، چشمم به

مجنون خورد...سلام .. سلام ... سلام .... سلام.. خدارا شكر صندلی ها بهم وصل

نبود وگرنه باید به همه دست می دادم.. صندلی پشتی با معرفی مجنون عزیز، آشنا

شدیم بازم سلام ... سلام ... سلام ... بازم همون برنامه اولین كسی كه جلب توجه كرد

.. بازم صلیب بود..آهان راستی نه! اسم قابیل بود .. نه! .. اسمكیلر

.. نه!ژرژ .. نه!.. معینی.. نه!

مـِ یــــ ثم اهان میثم ، یكی صدا كرد میثم گفتم اگه این میثم رو

ببینم .. دیدم یه ادم خوش تیپ كه قبلاً دیده بودمش گفت میثم منم .. (اگه منهم

جای میثم بودم نمی دونم با شیطونكها چكار می كردم)

خوب، سلام ؛ اقا میثم ارادتمندیم عزیز...

سلامسامان .. سلاممانی.... سلامیاور....(سلام ....66خیلی

باحالی ...عكاس.. )شرمنده حضور ذهن ندارم.. از ذوقم اسم هارو فراموش

كردم .. می بایست یاداشت می كردم .. افسوس كه اون لحظه پیش شما مهمان بودم...تو این

لحظه از طرف میثم و بقیهشرمنده شدم .. میثم عزیز .. دیدی! زود قضاوت می

كنی!.. نه حالا ریشی .. نه تیپ آخوندی.. نه ... دیدی درباره خانم غروی هم داشتی

بدون شناخت مطلب می نوشتی..

البته ...بی خیال .. اقا من شرمنده ..اقا مخلص همتونم نه تنها شما

بلكه همه تبیانی های عزیزان ...

بقول شاعر علیه رحمه :چو بُگذَرد

بُگذار بُگذرد...

خوب گفته بودم اگه برمجای شما عزیزان را خالی می

كنم.. البتهقرار شد اگه میثم رفت برای سخنرانی تا جای كه ذهنش یاری كرد

اسمتون را یاد كنه..

بابا بزرگ :ژرژ .. راستی رودستت بلند شدن .. یه عزیزی رو بخاطر اینكه اولین

عضو این سایت بود معرفی كردند..

كیلر جان : سلام هر چی دنبالت گشتیم پیدات نكردیم

كاكو 110: با مجنون یادت كردیم، كاش می دیدمت..

یاسر عزیز: فرق نمی كنه سید یاسر یا یاسر110 شما هم همچنین

خوبهوملس خانم را هم زیارت كردیم البته گر چه از هویت او خبر داشتیم ولی

...

دنبالظهور مهدی می گشتم ، سعادت ما امروز نمی دونم كجا بود.. یا كم سعادت

بودم.. چون همش برای عزیزان قبلی خرج شد..

جكی جان، امیر حسین عزیز، گروهبان بسیم، رنگ محبت، ملوسك،یكی مثل تو ، توتی،و....

كجایید.. شما رو هم همینطور

اقایه لیست داشتم از افرادی كه مطلب می دادند تا اونها را

یاد بكنیم.... امان از این سعادت ما..

یهانتقاد از بعضی از دوستان داشتم كه بقولی خانم بودند ولی جرأت رفتن بطرف

آنها را نداشتم..فكر كنم نرگس،و...

 خبر

گذاری اعلام میكنه خانم گل عزیز ومادر محترمه و قابیل وهوملس

بچشم می خورند...ارادتمندییم

..............................................................................................................................

.................. خوب كجا بودیم؟.... آره.... همایش..................................

داشتن بنوبت بچه ها می رفتندبه تبیان می توپیدند... مطالبی كه می گفتند

جالب بود..  آره اقا .. راست میگن .. اگه اینترنت رایگان

نباشه كاربران كمتر میشه

آره قربونش.. اینترنتها ساعتش كم ..

24 ساعته آنلاین.. بد نیست..

نوبت به كنار دستی من رسید .. عزیز بزرگوار و دوستداشتنی .. مجنون!!!.

آره .. مجنون.. رفت و یه كم صحبت و یه

شعر (توپ ).. وقتی می خوند از اون وسط حرارت از مخ مسئولین بالا می زد

.. یه لحظه نگذاشتن بقیه اش را بخونه

ولی ... دو باره .. دوباره ... بچه ها حمایتش كردن .. فكر كردم

اینجا مواد می فروشند .. امان از این تبیان ..

بچه های  مردم را معتاد می

كنید.. تحقیقاتم اگه كامل بشه تلفن می زنم 110 بیان

دستگیرتون كنند..

 سایت تبیانی كه از طرف مجنون به

حشیش تشبیه شده بود .. حال كردیم ..آی حال كردیم..

................... «مجنون اون شعر قشنگت را نمایش بده

» ..............

اقا رضا آنلاین ..معتاد خودتی.. بچه ها گفتن شُل زرد

زیاد می خوری، طَیّب.....

(**)

دیگه از این به بعد دست و پام داشت می لرزید..( به دلایلی) دیگه هواسم به مجلس نبود

.. البته شیر تو شیر بود فكر كنم دیگران هم متوجه

جریان نبودند.. فكر كنم بابت قعله نوعی

بود مربی زحمت كش آنتی قرمزا..

اقا اومد صحبت كنه پاشو گذاشت رو سیم برق .. اینور بدو .. اونور بدو .. این سیم رو

ببین .. .. ... نه قرار نبود صحبت كنه برق نیست..

به این مربی عزیز گفتن شما بشینید عرق پیشانیتون را

پاك كنید تا ما برق را درست كنیم..

دیدن برق كه هست .. بعداً متوجه شدیم قعله نوعی

پاش را گذاشته بود رو سیم...

خوب اینم یه خاطره برای مربی ...

خوب ...فیلم رو می زنم جلو....اون وسط كه خیلی شلوغه

معلوم نیست كی داره جایزه(هدیه) می گیره...

بیرونم كه خیلی ها فرار كرده بودند..

بابا تبیان امان نداد با همدیگه آشنا

بشیم... یه وقت كه داشتیم .. شما نبودید..

البته یه چندین نفری بودن ولی ایندفعه...

نمی دونم چی شد.. میثم جان ، و... شرمنده موقع اذان بود .. جوّ

منو گرفت .. رفتیم برای نماز ،یادم رفت خداحافظی كنم..

بازم شرمنده.. بعد از نمازهیچ اثری از تبیان و اعضای اون نبود...من بودم

و یكی دو تا از دوستان عزیز..

(((( اقا تماس گرفتی ... شرمنده... كلبه خرابه ای بود عزیز... می امدی در خدمت

بودیم... اقا سلام مارو به خانم حضرت معصومه (س) برسون.... التماس دعا...)))))

خوب، .. از عزیزانی كه اسمشون را بردم اگه سوء تفاهمی شد به

بزرگواری خودتون ببخشید... من غلط بكنم اگه بخوام بشما اهانتی بكنم... منو ببخشید

.. امیدوارم خوب نوشته باشم... برای اولین بار شاید دارم این سبكب می نویسم.. اونم

به درخواست بعضی ها..

اگه ایرادی داشت ..بهم بگید .. خوشحال میشم...

اسمهای مبارك شما عزیزان زیاده ..

شرمنده اگه فراموش كردم... هنوز ناهار نخوردم و الان وقت اذان مغرب پس دیگه شرمنده

... حق نگهدارتون

مشاهده نظرات دیگران در باره مطلب : !!! « ندای سبز » - تاریخ مطلب : 1383/05/11

[ثبت نظر جدید][بازگشت]

نام : عابدی66 - تاریخ : 1383/05/12 - کیفیت مطلب : عالی

دوستاتو به همین راحتی از یاد میبری

1

ام : ژرژ (همون ایرانا) - تاریخ : 1383/05/12 - کیفیت مطلب :

بله چون نامردا دوبار اكونت من رو به دلیل اغتشاش پاك كردن و منم پر رو پر رو دوباره اكونت راه انداختم

باور بكنی یا نه الآن چیزی حدود 23 تا اكونت توی تبیان دارم

جنگ جنگ تا پیروزی

2

نام : مانی نقاش - تاریخ : 1383/05/12 - کیفیت مطلب : عالی

سلام

ممنون كه یادی از ما كردی

دوست داشتم از نزدیك ببینمت

ان شا الله دفعه های بعد!

3

نام : KhanoomGool - تاریخ : 1383/05/12 - کیفیت مطلب : عالی

به نام خدا سلام ندای سبز عزیز

خوبی امیدوارم كه خوب و خوش و سلامت باشی

و امیدوارم دیروز بهت خوش گذشته باشه از لطفت ممنونم به تمامی بچه ها ما هم ارادتمندیم

از اینكه مارو هم یادكردی ممنونم.....

موفق و موید باشی

4

نام : amir na - تاریخ : 1383/05/12 - کیفیت مطلب : عالی

...........سلام

گزارشت عالی بود

قسمت نبود ببینمت

امیدوارم همایش بعدی یه برنامه برای اشنایی بزارن

موفق باشی

5

نام : یكی مثل تو - تاریخ : 1383/05/12 - کیفیت مطلب : عالی

سلام

جالب بود من را ندیدی!!!

من هم شما را ندیدم

بنده یك پیشنهادی به سایت دادم كه اگر اجراء می كردند دیگه مشكل پیدا كردن همدیگر را نداشتیم

گفته بودم كه بعد از پایان ثبت نام برای شركت همایش برای اعضایی كه حضور پیدا می كنند یك اتیكت درست كرده و برای هر عضو یك صندلی مشخص درست كنند واون اتیكت را بالای سر صندلی بزنند تا همه همدیگر ار پیدا كنند ولی نكردند دیگه چاره نیست دیگه ان شاءالله در برنامه های بعدی این كار را انجام بدهند

1

نام : ر- د - تاریخ : 1383/05/12 - کیفیت مطلب :

یك كم لطفا خلاصه تر بنویسید تا ما هم حوصله كنیم بخونیم . متشكرم

2

نام : قابیل - تاریخ : 1383/05/12 - کیفیت مطلب :

ببخشید شما؟!

3

نام : <ندای سبز>!!! - تاریخ : 1383/05/11 - کیفیت مطلب :

سلام به دوستان عزیز

امیدوارم از این مطلب خوشتان امده باشه.

..................................................................

چرا من این رو می گم چون مطلب برای من است..

....................................................................

اخه امروز كامپیوتر من كامش تر شد.. از دوست عزیزم خواستم این مطلب را بده

.... در اولین فرصت این را مطلب را در بخش خودم ثبت می كنم... ببخشید ... البته هیچ فرقی نمی كنه .. این مطلب فقط برای خواندن شما نوشته شد.. فرقی نمی كنه با نان چه كسی ثبت بشه

... التماس دعا...

4

نام : amir na - تاریخ : 1383/05/11 - کیفیت مطلب : عالی

ای بابا همه بودن ما هیچكسی رو ندیدیم

5

نام : TrueWriter - تاریخ : 1383/05/11 - کیفیت مطلب : عالی

سلام

خیلی گزارش مفصل و عالی ای بود!

من كه خداییش حال كردم

چون متتاسفانه نتونستم بیام خیلی دوست داشتم تو و بچه ها رو میدیدم...

از ما یادی كردی؟

الحدید . كركی خیلی بچه ها باحالی هستند!

كلا همه خوبند

نمی خوام نام ببرند

ولی از داشتن همچین دوستای با معرفتی بر خود می بالم...

خیلی مخلصیم

موفق و سربلند باشی

اگر قابل دوسنتی یه میل بزن خوشحال میشم

Souri@tebyan.org

رفیقت امیرحسین TW

6

نام : سامان_پسری از نسل سوم - تاریخ : 1383/05/11 - کیفیت مطلب : عالی

گزارش كامل و جالبی بود ولی انگار خودتو بهم معرفی نكردی یادم نیست!

موفق باشی

بای0

7