تبیان، دستیار زندگی
امروز، عارفانه‏ترین زمزمه‏های هستی از تارهای حنجره حسینی به سمت آسمان می‏رود و راه‏های آسمان را کهکشان کهکشان روشن می‏کند. امروز، زمزمه‏های حسین، هستی را به وجد می‏آورد. سلام بر حسین! سلام بر اصحاب حسین!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شبستان اشک و استغفار

دعای عرفه

عرفه، روز نیایش است؛ روزی که قطرات اشک، چون کودکان مادر از دست داده، دامن عرش را محکم می‏گیرند و بنیاد هستی را به لرزه درمی‏آورند.

روز عرفه، روز «خدایا خدایا!» است؛ روزی که کبوتران دعا از گنبد آبی «ربنا» پرواز می‏کنند و فوج فوج به ایوان کبریا فرود می‏آیند و تا برگ استجابت را از دستان سخاوتمند «یا غفار» نگرفته‏اند، بازنمی‏گردند.

عرفه، روز اعتراف است؛ اعتراف بندگان گناه‏کار در شبستان نیلگون اشک استغفار، در محضر بلند پروردگار.

عرفه، روز استغفار است؛ استغفار از رجس و پلیدی، استغفار از هر آنچه زشتی و بدسرشتی است. عرفه روز بازگشت است؛ «بازگشت به خویشتن»، بازگشت به دامن پرمهر یار، به آغوش نگار، بازگشت به آرامش و قرار.

عرفه، صمیمانه‏ترین روز بنده و مولاست. بندگان، امروز صمیمانه و صادقانه در حضور مولا به تقصیر گناه خویش اعتراف می‏کنند و مولای مهربان و عطوف، دست نوازش بر سر و رویش می‏کشد و آسمان آسمان آسایش و آرامش به او هدیه می‏کند.

امروز روز سبز دعاست؛ روز عبودیت، روز بزرگ پرستش.

امروز بندگان، صادقانه بندگی می‏کنند و خواجه، سخاوتمندانه خواجگی.

امروز روز نیایش است؛ روز «یارب، یارب!»

امروز، عرفات، بارگاه حسین است. حسین آمده است که آخرین زمزمه‏های فراق را شکوه و نامه وصال را توسط یار، امضا کند.

امروز، عارفانه‏ترین زمزمه‏های هستی از تارهای حنجره حسینی به سمت آسمان می‏رود و راه‏های آسمان را کهکشان کهکشان روشن می‏کند. امروز، زمزمه‏های حسین، هستی را به وجد می‏آورد. سلام بر حسین! سلام بر اصحاب حسین!

صلای عشق

دستان لرزانم را به آسمان بلند می‏کنم. سرم را در آسمان می‏چرخانم. جز نور نمی‏بینم.

امروز، عارفانه‏ترین زمزمه‏های هستی از تارهای حنجره حسینی به سمت آسمان می‏رود و راه‏های آسمان را کهکشان کهکشان روشن می‏کند. امروز، زمزمه‏های حسین، هستی را به وجد می‏آورد. سلام بر حسین! سلام بر اصحاب حسین!

فریاد می‏زنم و پژواک صدایم را نمی‏شنوم. چشمه چشمه اشتیاق از چشمانم جاری می‏شود. زمین می‏چرخد، آسمان می‏چرخد و من... من که تو را سال‏هاست در طوافم و تو ای قبله‏گاه راستین من که «یا مَن هو اَقربُ إِلی من حَبلِ الوَرید»ی، چگونه خویش را از تو دور ببینم؟!

خود را از بیابان‏های غفلت، به سوی سرزمین نور می‏کشم؛ به مکانی که بهترین بندگان، در این روز پرالتهاب، تو را می‏خوانند. صدای عشق می‏آید.

صدا، صدای حسین علیه‏السلام است و من که چون سنگ‏ریزه‏ای ناچیز، دل به اوج کلمات او بسته‏ام، آسمان و زمین، با حسین علیه‏السلام می‏خوانند و تمام صحرا تکرار می‏کند. فوج فوج فرشتگان، صحرای لم یزرع عرفات را پوشانده است.

بی‏سپاس، چگونه لب به سخن بگشاید، وقتی حسین علیه‏السلام ، نعمت‏های تو را می‏شمارد و سپاس می‏گوید؟!

الهی!

چگونه به درگاه تو روی آورم، وقتی خویش را آلوده پست‏ترین عصیان‏ها می‏بینم و در توشه عملم جز زشتی و سیاهی نیاندوخته‏ام؟دعای امام را شامل این ذرات ناچیز و بی‏ارزش عرفات کن که بر زمین، به امید عنایت تو نشستیم و حسین علیه‏السلام را شفیع قرار دادیم. تمام اجزای این خاک اشک می‏ریزند و تمام ذرات این صحرا فریاد می‏زنند: «اللهم انی ارغب الیک و اشهدُ بالرّبوبیة لکَ مُقراً بِانکَ رَبّی و الیک مَرَدّی».

«خسی در میقات»

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

منبع : مرکز مجلات تخصصی حوزه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.