تبیان، دستیار زندگی
یه روز توی زمستون یه موش ناز و شیطون می خواست که برف پارو کنه کف خونه شو جارو کنه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

موش کوچولو
موش

یه روز توی زمستون

یه موش ناز و شیطون

می خواست که برف پارو کنه

کف خونه شو جارو کنه

اول یه پارو پیدا کرد

برف بومش را پارو کرد

بعدهم دنبال جارو

می گشت این سو و اون سو

توی خونه جارو ندید

رفت از توی بازار خرید

گذاشتش روی شونه ش

تا ببره به لونه ش

یه کمی رفت و خسته شد

از خستگی درمونده شد

گفت جارو خیلی سنگینه

چه جوری باید برم خونه؟

خوبه جارو رو ببندم

به این دم بلندم

روی زمین کشون کشون

می برمش به خونه مون

جارو رو بست به دمبش

اونو کشید و بردش

وقتی رسید به لونه

می خواست بره تو خونه

دید در لونه تنگه

کنار در یه سنگه

موش زرنگ،

از اون در تنگ

رد نمی شد،

جاش میون در نمیشد

رفیق موشه

از یه گوشه

سرک کشید

تا اونو دید

گفت عزیزم

رفیق خوب و تمیزم

چرا دم در هستی؟

جارو به دمبت بستی؟

آخه تپلی، رفیق ناز و کپلی

با این دم و این جارو

نمی تونی بری تو

اومد جارو رو باز کرد

دم موشه  رو ناز کرد

گفت حالا فرز و تند و تیز

جارو بکش خیلی تمیز

لونه ات بشه دسته ی گل

صدآفرین موش تپل

موشی فرز وِتند و تیز

جارو کشید خیلی تمیز

لونه ش که شد دسته ی گل

گفت آفرین موش تپل

بچه های عزیزم، متوجه شدید من قصه ی موش کوچولو را براساس کدام ضرب المثل نوشته ام؟بله، درست گفتید: موش تو سوراخ نمی رفت، جارو به دمبش می بست!

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: ترانه های کودکان

مطالب مرتبط:

لطیفه باران

لطیفه نخودی

لطیفه

طنزهای جالب

لطیفه

طنز‌های خواندنی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.