به نام خداوند جان و خرد
نگاهی به مقدمه شاهنامه
سخن از فردوسی و مذهب وی سخن شناسان را به خویش مشغول ساخته است . آن چه از نظر نگارنده این سطور ارزشمند و قابل تأمل است این نکته است که فردوسی انسانی دیندار و مسلمانی واقعی بوده است. با نگاهی بر مقدمه اثر گرانسنگ وی شاهنامه می توان به این مهم دست یافت .
فردوسی، نامه ورجاوند و بی بدیل را با نام خداوند جان و خرد آغاز می کند :
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد
جان و خرد دو گوهر که یکی ریشه در گیتی و دیگری ریشه در مینو دارد اما هر اندازه که اندیشه ژرفکاو و دوریاب باشد در شناخت و بازنمود پروردگار راه به جایی نمی برد .
از این بیت در می یابیم که فردوسی انسانی معتقد است و فضای دین از آغاز در این اثر سترگ به چشم می خورد . دکتر کزازی معتقد است که از این کلام فردوسی بازتاب اندیشه های مشایی را می توان دریافت .
در بیت دیگر فردوسی کلام را سنجیده و همبسته می آورد :
خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای
خداوندی جای با صفت روزی دهی مناسبت دارد و خداوندی نام با صفت رهنمایی وی ارتباط دارد .
فردوسی در این بین نام را در مقابل جای آورده است . فردوسی با آوردن جای جهان پیکرینه ودیداری را مد نظر داشته و نام را در معنای جهان مینوی به کار برده است جهانی که با اندیشه در ارتباط است.
خداوند کیهان و گردان سپهر فروزنده ی ماه و ناهید و مهر
استاد فرزانه طوس در این بیت از چهار اختر یاد می کند و بلندترین اختر که همان کیهان است را نام می برد و گردندگی آسمان اشاره دارد .این بیت را شاید بتوان این طور تعبیر نمود که فردوسی با آوردن بلندترین اختر از هفت اختر مشهور قدرت و آفرینندگی بی بدیل پروردگار را نشان می دهد از آن جهت که انسان دریافت حسی از امور دارد و کیهان بلندترین اختر است .
زنام و نشان و گمان برتر است نگارنده ی برشده گوهر است
بار دیگر حکیم طوس از نام و نشان سخن به میان می آورد و گمان را که همان قوه متوهمه آدمی است بر این دو گوهر اضافه می نماید .
ذات پروردگار در گمان که از اندیشه و پندار و نام نشان نغزتر و فراتر است نمی گنجد . نام و نشان تنها برموجودات این جهانی و در دسترس آگاهی و اشراف دارد . فردوسی گوهر و ذات خداوندی را برتر از آن دانسته که در این سه مقوله بگنجد آوردن صفت برین گوهری برای خداوند تأکیدی بر مصرع اول است.
به بینندگان آفریننده را نبینی مرنجان دو بیننده را
این بیت را بازتابی از باور شناسی خردگرایی می دانند . چرا که فردوسی می گوید خداوند را با چشم سر نمی توان دید نه در این دنیا و نه در دنیای دیگر .
گروهی بر آن شده اند که با توجه به این بیت مذهب فردوسی را معتزله دانند اما مهم این است که این باور در اندیشه شیعه نیز جاری است پس نمی توان به قطع با این بیت پیرامون مذهب فردوسی نظر داد .
فردوسی می گوید با چشم سر نمی توانی خداوند را ببینی پس تلاش بیهوده مکن و چشم را رنجه مدار که فرایندی را در پی نخواهد داشت.( به نتیجه یی نمی رسی )
نه اندیشه یابد بدو نیز راه که او برتر از نام و از جایگاه
از آن روی که آفریدگار فراتر از نام و جای است در اندیشه محدود بشری نمی گنجد . چرا که اندیشه ی خرد آدمی که پرورده ی احساسات است به ذات باری تعالی راه نمی یابد .
فردوسی دیگر بار بر این امر تأکید می کند که ندیدن پروردگار دلیل بر عجز بشر است و گوهر وی فرا حسی است .
سخن هر چه زین گوهران بگذرد نیابد بدو راه جان و خرد
فردوسی چکیده سخنان پیشین خود را در این بیت خلاصه می کند . این بیت از دید شناخت شناسی در جایگاهی والا قرار دارد.
شاعر معتقد است زمانی که سخن از این دو گوهر یعنی نام و جای فراتر رود جان و اندیشه ی بشری بدان راه نمی یابد و از دریافت و شناخت آن عاجز است . خرد در دریافت و شناخت از دو شیوه پیکر بخشی و نمادینی بهره می گیرد و چون ذات پروردگار فراتر از این دو است راه به جایی نمی برد.اگر چه شناخت ذات حق نیازمند خرد از گونه یی دیگر است .( علم الیقین . عین الیقین . حق الیقین )
ستودن نداند کس او را چو هست میان بندگی را ببایدت بست
از آن روی که پروردگار را چنان که شایسته مقام وی است نمی توان ستود و این امر ناشی از عدم شناخت ذات باری تعالی است پس باید که کمر خدمت به بندگی وی گذارد و سخن از چیستی و چونی درباره وی را کنار نهاد و سر بر بندگی وی نهاد.
فردوسی معتقد است که اندیشه ناچیز بشری از شناخت حقیقی پروردگار عاجز است و همین امر باعث آن گردیده که نتوان حق خدمت و ستایش ذات وی را به جای آورد پس باید بی چون و چرا کمر به بندگی وی گمارد .
خرد را و جان را همی سنجد اوی در اندیشه ی سخته کی گنجد اوی
آفریده از درک آفریننده عاجز است . فرو گرفته هرگز به فرا گرفته احاطه نمی یابد . اندیشه یی که قابل اندازه گیری و سنجش و خود محدود و معین است نمی تواند به ذات لایتناهی پروردگار دست یابد چرا که عقل سنجیده و دست پروده ی اوست .
بدین آلت رای و جان و زبان ستود آفریننده را کی توان
انسان که خود آفریده است به یاری شناخت ، اندیشه و سخن آفریننده رانمی تواند بشناسد و بستاید . در شناخت حق کاری از سر بر نمی آید و باید به دل وی را شناخت .
به هستیش باید که خستو شوی زگفتار بیکار یکسو شوی
باید که هستی وی باور کرد و اقرار به هستی پروردگار نمود و از گفتار بیهوده و دراز گویی پرهیز نمود.
در این بیت حکیم طوس اشاره بر این دارد که هستی و گوهر و ذات پروردگار را بی چون و چرا باید پذیرفت و از بیهوده گویی برکنار بود .
پرستنده باشی و جوینده راه به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
فرمانبردار و مطیع امر وی گردی و جوینده و پوینده راه وی شوی و با اندیشه عمیق و ژرف به فرمان و امر وی نظر کنی . با دیده ی ژرف بین به فرمان وی نگاه کنیم و دل در گرو فرامین وی نهیم.
توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر برنا بود
توانایی فرو گرفته در دانایی است. هرکه داناست توانا نیز هست و از دانش است که دل پیر شاداب و جوان می ماند .
این سخن چنان مقبول و دلپسند عوام افتاده که زبانزد و ضرب المثل ( دستان ) گردیده است.
از این پرده برتر سخن گاه نیست به هستی مرا اندیشه را راه نیست
تمامی ابیات بالا در این بیت گنجانده شده است . پایگاه و مرتبه سخن از آن چه گفتیم نمی تواند فراتر رود و اندیشه هر قدر هم ژرف و عمیق باشد به کنه هستی و ذات پروردگار راه نمی یابد.پس آن چه از هستی و نهاد خداوندی در پردگی و پوشیدگی است از توان و قدرت سخن عاجز است و اندیشه از درک آن ناتوان است.
اکرم نعمت اللهی
بخش ادبیات تبیان