تبیان، دستیار زندگی
آی مادران داغدیده ... آی بچه های گرسنه ، پدران غم گرفته ای همه آنها كه عشق را ، لبخند را و مهر را فراموش كرده اید یادتان نیست، دیروز ، آری همین دیروز بر قله آن كوه بلند یك شهاب آسمانی گفت: منتظر باشید.... مژدگانی ای همه غم دیده ها ای اهالی زمستان ،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ترانه امید

انتظار

اینجا دنیاست، دنیای ما

اینجا ظلمت است

تاریكی است

هر چند ستارگانی هم در حال درخشش اند اما هجوم تاریكی و سیاهی مانع نور شده است

صدای مویة مادرانِ داغدیده در دل شب

فریاد كودكان گرسنه درشبهای سرد زمستان

و چهره‌های غم گرفته و شرمندة پدران در غروبهای پاییز

هیچ كس دیگر نمی خندد

اینجا تابلوهای لبخند به قیمت نان و خوراك هزاران كودك گرسنه، حراج می شوند

و آنان كه حكم می رانند بر مردمان خواب رفته

خدایان زر و زور و ریایند

ما از نسل كه هستیم؟

عشق اینجا براحتی یك مبل، خرید و فروش می شود

یهای خون را نمی دانیم

دلهامان كپك زده است

دیگر صدای خنده هیچ بچه ای در كوچه نمی آید

آی مادران داغدیده ...آی بچه های گرسنه ، پدران غم گرفته ای همه آنها كه عشق را، لبخند را و مهر را فراموش كرده اید یادتان نیست، دیروز، آری همین دیروز بر قله آن كوه بلند یك شهاب آسمانی گفت: منتظر باشید..مژدگانی ای همه غم دیده ها ای اهالی زمستان، بوی بهار حس می شود ما از نسل نوریم و بهار خسته دلان!بیدار باش!

آبهای خانه هایمان هم یخ بسته است

هوا سردِ سرد است

مادران در خانه نیستند و كودكان مِهر را نمی‌فهمند

و جوانان در فكرند

دیگر هیچ پروانه ای حاضر به ماندن در كنار شمع نیست

و هیچ شمعی تا صبح بیدار نمی‌ماند

چشمانمان  دروغ می‌گوید.

دلها را آسان فروختیم

هیچ چیز واقعی نیست، همه می نالیم

اینجا هیچ كس آرام نمی‌خوابد

خوابمان هم دروغ شده است

در هیچ باغی خبر از گل نیست

ما غروب را به تماشا ایستاده ایم.

نمی دانم چرا ولی با تاریكی انس گرفته ایم، شعارمان دیروز ، شعار خورشید بود ولی

امروز كم كم خورشید را هم از یاد برده ایم

اما...  نه!

ظهور

... سكه ها را دو رو ضرب كرده اند

یك روی سكه هنوز هست

باغ شقایق هم شاید.

راستی خورشید فراموش شدنی است؟

همین دیروز بود كه خورشید رفت

آه چه بد می شود اگر روزی خورشید را به فراموشی بسپاریم

من باورم نیست،

باید صدا زد، باید فریاد كرد

آی مردم دنیا،

آی مادران داغدیده ... آی بچه های گرسنه ، پدران غم گرفته

ای همه آنها كه عشق را ،  لبخند را و مهر را فراموش كرده اید

یادتان نیست،

دیروز ، آری همین دیروز بر قله آن كوه بلند یك شهاب آسمانی گفت:

منتظر باشید....

مژدگانی ای همه غم دیده ها

ای اهالی زمستان ، بوی بهار حس می شود

ما از نسل نوریم و بهار

خسته دلان! بیدار باش!

آن كه می گفتید روزی خواهد آمد

فردا می آید

خوب گوش كنید

صدای پای خورشید می‌آید

من می شنوم

من می شنوم و ترانه امید سر می دهم

«مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد»

بخش مهدویت تبیان


منبع: مجله امان شماره 1

نویسنده: علی محمد رایگان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.