تبیان، دستیار زندگی
شبنم اشک را روی چهره همسفران می بینی که می درخشد ، بی اختیار ابر چشمان تو نیز هوس باریدن می کند ، لرزه های دلت را احساس می کنی ؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تا حیاط خلوت خدا

حج

با لباس سفیدت شدی مثل دیگران،شدی همرنگ با دیگران،

زین پس کلامت را هم چون آنان با کلامی شیوا معطر کن

اللهم لبیک لبیک اللهم لبیک

همه به تو گفته اند تا کاملا روبروی خانه کعبه نرسیده ای سر را بلند نکن.

می گویند هنگام اولین نگاه است که می توانی برترین حاجات را بطلبی.

پس می روی و می رسی به جایی که ناگهان همه از حرکت می ایستند.

سر را بلند می کنی و می بینی آنچه را که آرزوی دیدارش را داشتی.

بی اختیار تو نیز مثل دیگران سر به سجده می گذاری.

شبنم اشک را روی چهره همسفران  می بینی که می درخشد ،

بی اختیار ابر چشمان تو نیز هوس باریدن می کند ،

لرزه های دلت را احساس می کنی ؟

اینجا همه یک زبان مشترک دارند زبان اشک و دعا زبان آشنای اینجاست .

چه زبانی صادق تر از این زبان که نه ریا می شناسد نه دروغ ، و هر عبارتش ناله ایست

برای دوست داشتن معبود

فقط خودت هستی و خدای خودت ، اینجا خدا را نزدیکتر از همیشه به خودت حس می کنی.

حال آنکه خدای تو در همه حال به تو نزدیک است.

طنین بانگی زیبا همه جا را فرا گرفته است.حس می کنی دوباره متولد شده ای

شبنم اشک را روی چهره همسفران می بینی که می درخشد ، بی اختیار ابر چشمان تو نیز هوس باریدن می کند ، لرزه های دلت را احساس می کنی ؟

****

تا حیاط خلوت خدا

می روی سفر، برو، ولی زود برنگرد.

مثل آن پرنده باش، آن پرنده ای که رو به نور کرد.

می روی، برو، ولی بگو

راه این سفر چگونه است؟!

همه به تو گفته اند تا کاملا روبروی خانه کعبه نرسیده ای سر را بلند نکن. می گویند هنگام اولین نگاه است که می توانی برترین حاجات را بطلبی. پس می روی و می رسی به جایی که ناگهان همه از حرکت می ایستند. سر را بلند می کنی و می بینی آنچه را که آرزوی دیدارش را داشتی

از دم حیاط خانه ات، تا حیاط خلوت خدا، چند سال نوری است؟!

راستی چرا مسیر این سفر، روی نقشه چیست؟!

شاید اسم این سفر که می روی، زندگی است!

توی دست های ما، یک سبد جواب کال!

تو رسیده ای و می روی باز هم به شهری از علامت سۆال.

جز دلت که لازم است هیچ چیز با خودت نمی بری، نبر، ولی

از سفر که آمدی راه با خودت بیار

راه های دور و سخت.

خسته ایم از این همه، جاده های امن و راه های تخت.

می روی سفر، برو، ولی زود برنگرد!

مثل آن پرنده باش

آن پرنده ای که عاقبت، قله سپید صبح را فتح کرد.

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع : وبلاگ مسافر نور

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.