سفر عشق

دیدگان باور ندارند این همه لطف و صفا عـشـق بـازی با خدای عاشـق مهر و وفا خـانه کـعـبه کجا و مـن کجا آنجا کجا به به از الطاف یزدان در حق صاحب جفا *** کی کنم بـاور خدایا ایـن همه لطـف و صفا من که در حقت بسی کردم فقط جور و جفا من که در بد عهدی ام شـرمنده از درگاه تو ای خدا زیبنده باشد مر تو را صـدق و صفا *** از ازل خـواندی هـزاران بـار ما را با وفا در جوابـت نه بـیاوردیم از روی جـفـا ما فـقـط یکبار گفتیم ای خدا و ای الـه با هزاران شـوق فرمودی اجـابت با وفا! *** گفـتم آنَک با خـودم تا کی کنم جور وجفا لحظه ای بر خود بیا و محو شو از این صفا لـحـظه ای دردل بـگـفـتم ذکر لبـیک الـه تا به خویشم آمدم خود را بدیدم در صفا *** کار ما نـبود خـدایا صـحبت از صـدق و صفا بس که در حقت بسی من کرده ام جور و جفا از ازل فـرمـوده بـودی تو ألـَـسـتَ رَبـّکُـم؟ گـفته ام قالـو بـلـی لکـن نـکـردم من وفـا *** تـا کـه پـوشـیدم لـباس و کسوت اهـل وفـا ناگـهان گشتـم خجل چون کرده بودم بس جفا غـبطه خـوردم مـن به حال آن لباس ساده چون بس که با خود داشت رنگ سادگی صدق و صفا بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع : پایگاه اطلاع رسانی لبیک
