تبیان، دستیار زندگی
در مقاله گذشته به بررسی و نقد برخی نظریات در باب وجود وحدت در هنرهای اسلامی پرداخته شد. اینک ادامه مطلب را پی می گیریم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وحدت هنر اسلامی(2)


در مقاله گذشته به بررسی و نقد برخی نظریات در باب وجود وحدت در هنرهای اسلامی پرداخته شد. اینک ادامه مطلب را پی می گیریم.

وحدت هنر اسلامی(2)

از آخرین این انتقادها كه درباره ی تحریم تصویر مذهبی است آغاز كنیم. این تحریم دارای دو جنبه است: اول تكفیر قرآنی از هر گونه بت پرستی است كه از دیدگاه عمومی اسلامی شامل ساختن هرگونه تصویری است از خداوند است ازآنجا كه ذات الوهیت مافوق هر نوع توصیف و شرح است حتی به صورت كلمات و الفاظ.

از جانب دیگر حدیث نبوی می فرماید كه تقلید از خلقت خالق بصورت موجودات زنده و مخصوصاً تصویر انسان مخالف ادب و حتی كفرآمیز است. از این دستور آخری در همه جا و همه ی ادوار كاملاً پیروی نشده است از آنجا بیشتر با نیت عمل سر و كار دارد تا با خود فعل. مخصوصا در دنیای ایرانی و هندی گفته شده است كه تصویری كه ادعای تقلید از موجود واقعی را نداشته و بلكه

اشاره ای به آن باشد مجاز است. این یكی از دلایل سبك مخالف با فریبندگی مینیاتور ایرانی و عدم سایه و دورنما درآن می باشد. لكن هیچ گاه مسجدی با تصاویری شبه بشری تزئین نیافته است.

اگر بطور سطحی قضاوت كنیم شاید به وسوسه افتیم كه نظر گاه اسلامی را به مكتب «پوریتانیسم» كه به تمثیل ورمز (Symbol) توجه نكرده و بنابراین همه گونه هنر دینی را یك نوع كذب و دروغ می داند تشبیه كنیم. تمثیل مبتنی بر تطابق بین مراتب مختلف وجود است. از آنجا که وجود یکی است (الوجود واحد) آنچه دارای هستی است باید به اجبار به نحوی مبدأ سرمدی خود را جلوه گر سازد. اسلام به هیچ وجه این حقیقت را ندیده نگرفته است بلكه این حقیقت به لباس هزار نوع استعاره و تمثیل در قرآن كریم بیان شده است:

«و ان من شیء الا یسبح بحمده»1 به علت غفلت از جنبه ی مقدس خلقت نیست كه اسلام تصویر بشری را تحریم كرده است. بلكه بر عكس به علت این است که انسان خلیفه ی خداوند بر روی زمین است (خلیفه الله فی الارض).

پیغمبر (ص) فرمود كه خداوند انسان را از روی «صورت» خود خلق كرد «خلق الله آدم علی صورته» صورت در اینجا به معنای شباهت كیفی است زیرا انسان دارای قوایی است كه مظاهر هفت صفت «شخصی» خداوند است یعنی حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و كلام.

مقایسه ای بین نظر اسلامی و مسیحی درباره تصویر انسان مطلب را روشن تر خواهد ساخت.

«و ان من شیء الا یسبح بحمده»1 به علت غفلت از جنبه ی مقدس خلقت نیست كه اسلام تصویر بشری را تحریم كرده است. بلكه بر عكس به علت این است که انسان خلیفه ی خداوند بر روی زمین است (خلیفه الله فی الارض).

در پاسخ به «شمایل شكنی» بیزانسی كه كم و بیش تحت نفوذ اسلامی قرار داشت هفتمین مجلس اسقف های مسیحی(Oecumenic Council) به كاربردن شمایل مذهبی را در مراسم آیینی مسیحی با این برهان توجیه كرد: خداوند در ذات خود غیر قابل توصیف است ولی از آنجا كه كلام الهی صورت انسانی به خود گرفت، این كلام صورت انسانی را به صورت اصل خود باز گردانید و جمال الهی را وارد آن ساخت.

پس در تصویر صورت بشری حضرت مسیح (ع) هنر، انسان را از اسرار حلول یادآور می سازد. بدون شك بین این نظر و عقیده ی اسلامی اختلاف فاحش وجود دارد، لكن درعین حال هر دو به یك اساس مشترك اشاره می كند که آن صورت انسانی به عنوان تجلی گاه اسماء و صفات الهی است.

حائز اهمیت است كه در اینجا تذكر دهیم كه یكی از عمیق ترین تعبیرهایی كه تا كنون از نظر مسیحی درباره هنر شده است از عارف معروف شیخ اكبر محی الدین ابن عربی است كه در فتوحات مكیه ی خود می فرماید:‌ « مردم روم (بیزانس) هنر نقاشی را به كمال خود رسانیدند زیرا برای آنها طبیعت فرد (فردانیه) حضرت عیسی(ع) چنانکه در تصویر او بیان شده است بهترین كمك به مشاهده ی وحدانیت حق است».

چنانكه این گفتار نشان می دهد ارزش تمثیلی و رمزی یك تصویر فی نفسه برای مسلمانان عارف و متفكر غیر قابل فهم نیست گرچه با پیروی از شریعت قرآن آنان همواره به كار بردن تصاویر مذهبی را طرد كرده و بنابراین تنزیه را بر تشبیه ترجیح می دهند.

از لحاظی می توان گفت جنبه ی اول كه تنزیه و تعالی خداوند باشد حتی خصلت انسان را به عنوان مرآت صفات و اسماء الهی در خود جذب می كند و در واقع هفت صفت كلی كه صورت الهی آدم را تشكیل می دهد یعنی حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و كلام بیرون از هر نوع تجلی بشری است. یك تصویر نه حیات دارد نه علم نه قدرت و نه هیچ چیز دیگر از این صفات.

پس در تصویر صورت بشری حضرت مسیح (ع) هنر، انسان را از اسرار حلول یادآور می سازد. بدون شك بین این نظر و عقیده ی اسلامی اختلاف فاحش وجود دارد، لكن درعین حال هر دو به یك اساس مشترك اشاره می كند که آن صورت انسانی به عنوان تجلی گاه اسماء و صفات الهی است.

تصویر، انسان را به حدود جسمانی اش تقلیل می دهد. گرچه این صفات در انسان محدود است او بالقوه محل حضور فیض الهی می باشد چنانكه حدیث قدسی می فرماید: من گوشی خواهم بود كه با آن خواهد شنید و چشمی كه با آن خواهد دید، و قس علی هذا (فاذا احببته كنت له سمعا و بصرا و لسانا و یدا بی یسمع و بی یبصر و بی ینطق و بی یبطش). در انسان حقیقتی وجود دارد كه هیچ نحوه ی بیان طبیعی نمی تواند آشكارش سازد. قرآن کریم می فرماید:

« انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان»این امانت در افراد عادی فقط بالقوه موجود است و در انسان كامل، در انبیاء و اولیاء، فعلیت می یابد. در این افراد این حقیقت حتی از درون آنان به سوی بیرون فوران یافته، وجود جسمانی آنها را منور می سازد. با بیم از اهانت به این امانت الهی، هنر اسلامی از ایجاد تصویر انبیاء و رسل و اولیاء همواره اكراه داشته است.

به جای اصطلاح «شمایل شكنی اسلامی» كه معمولاً در غرب به كار برده می شود، ترجیح می دهیم «فاقد شمایل بودن» (aniconism) اسلامی را به كار بریم از‌ آنجا كه وجود نداشتن تصویر دینی یا شمایل (icon) در اسلام فقط جنبه ی منفی ندارد بلکه دارای معانی مثبت است. با حذف هرگونه تصویر بشری، اقلاً در قلمرو دین، هنر اسلامی به انسان كمك می كند تا كاملاً خودش باشد.

بخش هنری تبیان


منبع:

حوزه هنری