راز آه آیینه
در میان قنوت چشمانم عکس یک قبر خاکی افتاده سنگ غربت شکسته بغضم را دیده ام، صبر خود ز کف داده *** کاروان دل شکسته ی من رهسپار بقیع ویران است زائرم، زائر امامی که از غمش سینه بیت الاحزان است *** با سلامی به محضرت آقا پر کشیدم شبیه بال نسیم السلام علیک یابن شهید السلام علیک یابن کریم *** آسمان کبود چشمانم باز امشب بهانه می گیرد در جوار مزار خاکیتان مرغ دل آشیانه می گیرد *** روز و شب دارم این نوا آقا از چه بی بارگاه گردیدی با هزاران مُرید درگاهت از چه رو بی پناه گردیدی *** ای امامی که غربت ارث شماست شعله می بارد از گلستانت زهر کینه چه بر سرت آورد پدر و مادرم به قربانت *** گر چه از زهر کینه می سوزی شعله های غم تو دیرینه است قدر کرب و بلا، بلا داری این همان راز آه آیینه است *** خاطرات درون ذهنت را نیمه شب ها مرور می کردی یاد غم های روز عاشورا پلک خود را نمور می کردی *** دیده ای در سنین کودکی ات بین گودال، جسم بی سر را چه کشیدی در آن غروب غریب تا شنیدی صدای مادر را *** ضرب سیلی و صورت نیلی ظلم های امیه را خواندی زیر لب با نوای جانسوزت روضه های رقیّه را خواندی *** لا به لای صدای تیر و کمان ناله های رباب می آمد چه بلایی سر علی آمد که حسین با شتاب می آمد *** مشک سقّا و اشک اهل حرم گویی از حلقه اش نگین افتاد لحظه ها، لحظه های غارت شد تا که عباس بر زمین افتاد بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
محمد فردوسی