تبیان، دستیار زندگی
فرض كنید در اتاقی بزرگ ایســتاده اید كه از ســقف بلند آن دو طناب آویزان اســت و شما می خواهید فقط با استفاده از اشیایی كه در اختیار دارید، سرهای این دو طناب را به هم گره بزنید. فاصله ی بین طناب ها بیش تر از آن است كه شما بتوانید یكی از آن ها را در....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دانشمندان چگونه می اندیشند؟

دانشمندان چگونه می اندیشند؟

فرض كنید در اتاقی بزرگ ایســتاده اید كه از ســقف بلند آن دو طناب آویزان اســت و شما می خواهید فقط با استفاده از  اشیایی كه در اختیار دارید، سرهای این دو طناب را به هم گره بزنید. فاصله ی بین طناب ها بیش تر از آن است كه شما بتوانید یكی از آن ها را در دست گیرید و به دیگری برسانید. این اشیا در اختیار شما هستند: یك قوطی كبریت، یك انبردست و كمی پنبه.

آیا توانستید مسئله را حل كنید؟ اگر پاسخ تان مثبت است، بایــد به شــما تبریك گفــت. چون حل این مســئله به هوش  فوق العاده نیاز دارد و به علاوه، ذهن شــما برای حل مســائل  خوب كار می كند.

اندیشیدن

اما بیایید فعلا به راه حل این مسئله كاری نداشته باشیم، بلكه در عوض ببینیم ذهن ما برای حل چنین مســئله ای چگونه كار  می كند. افراد مختلف هنگام حل مسائل به روش های گوناگون می اندیشند، اما می توان همه ی روش های اندیشیدن را در چند  گــروه جــای داد:  گروهــی در ذهن خود اشــیا را جابه جا می كنند، درســت همان گونه كه در دنیای واقعی چنین می كنند؛ گروهی دیگر برای رســیدن به  راه حل، خودگویی می كنند، مانند آن ها كه با شــخص دیگری  مشغول تبادل نظرند و گروه سوم اما، سیستمی می اندیشند، یعنی فرضیه می سازند و با اســتفاده از حافظه و تجربه های خود آن  فرضیه ها را ارزیابی می كنند. هنگام تفكر سیســتمی در ذهن ما فعالیت های مختلفی روی می دهند. تخیل، اســتدلال و استنتاج از آن جمله انــد. از میــان این فعالیت هــا تخیل اهمیت خاص  دارد، چون تخیل یعنی مشاهده ی اشیا و شنیدن آواها در ذهن، احساس آن چه در ذهن می آید، سخن گفتن با خود، با دیگران  یا با اشــیایی كه در ذهن مجسم می كنیم، یا انجام حركت های ذهنی.

تفكر سبب می شود كه آدمی با استفاده از تجربه های خود با محیط هم آهنگ شــود. انواعی از تفكر ابتدایی را می توان در  جانوران نیز مشاهده كرد. در تعداد اندكی از جانوران آموختن ابتدایی به صورت كوشش و خطا روی می دهد. چنین جانورانی برای رســیدن به نتیجه ی مطلوب راه های مختلفی را یكی پس از دیگری می پیمایند و موانع را یكی پس از دیگری از میان برمی دارند تا سرانجام موفق شوند. اگر این راه ها چند بار تكرار شــوند و هر بار به موفقیت بینجامند، رفتــن از آن راه به یكی از مهارت های جانور تبدیل می شود.

آدمــی امــا، بــرای اندیشــه ورزی راهی پیچیده تر می پیماید: او نخست در ذهن خود  به جســت و جوی راه حل مسائل می پردازد و  می تواند در ذهن خود به كوشــش  و خطا دســت بزند و بــه علاوه، آنچــه را در یك موقعیت آموخته در موقعیت هــای دیگــر هــم به  كا ر ببندد، حتی اگــر در ظاهر بین آن دو  موقعیت شباهتی وجود نداشته باشد. در علم برای درك چیزهایی كه دیدنی نیستند، از مدل استفاده می كنند. مثلا برای تجســم ســاختار اتم، آن را به منظومه ی شمســی یا   حافظه ی آدمی را به كتابخانه تشبیه می كنند.

دانشمندان چگونه می اندیشند؟

تفكر منطقی

اندیشیدن دو نوع است: ارادی و غیرارادی.

هنگامی كه در  تنهایی با خود غیرارادی می اندیشیم، گاه مهار اندیشه از دست مان  خارج می شود و صحنه های مختلفی مانند پرده ی سینما از برابر  چشمان مان گذر می كنند. در این هنگام این اندیشه است كه ما  را با خود به هر كجا كه بخواهد می برد. اما برای تفكر منطقی،  یعنی راه درست اندیشــیدن، باید تفكر غیرارادی را مهار كنیم  ِ و به تفكــر ارادی روی آوریم. از آن جا كه پیوســته به تفكر و  اندیشیدن احتیاج داریم و از سوی دیگر اندیشه ی ما همواره در  معرض خطا و لغزش قرار دارد، ناچار برای تشــخیص درست از نادرست از تفكر منطقی استفاده می كنیم. تفكر منطقی نوعی  تخیل ارادی مهار شده است كه از قواعد خاصی پیروی می كند  كه برای رســیدن به نتیجه ی مورد نظــر ما مرحله به مرحله به  ذهن می آیند.

دانشمندان چگونه می اندیشند؟

استقراء

آدمی می تواند آنچه را می بیند به موقعیت های دیگر تعمیم  دهد و پس از چند بار مشاهده و تجربه از آنچه دیده است یك  اصل عمومی بسازد. مثلا آدمی پس از مشاهده ی چند سیاره از منظومه ی شمسی به این نتیجه می رسد كه مدار گردش همه ی ســیاره ها به دور خورشید، بیضی شكل اســت و آن گاه حكم  می كند كه «مدار گردش همه ی سیاره های منظومه ی خورشیدی  بیضی شكل است». این روش استقرا نام دارد.

استقرا شــكل های مختلف دارد. مثلا كودكان واژه ها را به  روش استقرایی می آموزند. ابتدا والدین به شیئی اشاره می كنند،  نــام آن را به زبــان می آورند و از كــودك می خواهند كه آن را  تكرار كند. مثلا والدین به صندلی اشاره می كنند و نام آن را به زبان می رانند. كودك نخست با روش استقرایی، هر چیز را كه برای نشستن به كار می رود، صندلی می نامد؛ او مبل، چهارپایه  و نیمكت را هم صندلی به شــمار می آورد و سپس درستی كار  خود را می آزماید.

با البته روشــن اســت كــه بعضــی از مفاهیم را معمــولا روش اســتقرایی نمی آموزیم. بسیاری از قواعد و مفاهیمی كه آموخته ایم، از طریق آزمایش نیست، مانند قواعد هندسه و جبر  را در كتاب های درسی خوانده و آموخته ایم.

زبان آموزی پدیده ای اســتثنایی است، چون زبان سیستمی پیچیده از مجموعه ای از قواعد و تعاریف است. فراگیری زبان  در كودكان به روش استقرایی روی می دهد، چون زبان مادری  را نمی تــوان با كمــك زبانی دیگر آموخــت. كودكی كه زبان  مادری را می آموزد، هنوز زبان دیگری نمی داند. مثلا كودكی كه  واژه های دوید، خورد، داد، آمد و مانند این ها را آموخته اســت،  ممكن است به جای آن كه بپرسد آیا غذا پخت، از مادر بپرسد كه آیا غذا «پزید»؟ یا وقتی كــه می آموزد از واژه های خواندن، خوانندگی، از راندن، رانندگی و مانند این ها را بســازد، ممكن اســت از واژه ی نوشتن، واژه ی «نویشــندگی» را بسازد. به كار  بردن این گونه واژه ها محصول روش استقرایی است.

دانشمندان چگونه می اندیشند؟

قیاس

هــر گاه چند قاعده یا اصل را بــا یكدیگر تركیب كنیم و  به نتایج جدیدی برســیم، می گوییم اســتدلال كرده ایم و چون  مقدمات مان كلی بوده می گوییــم قیاس كرده ایم. قیاس مكمل نیســت، قیاس و استقراء هر دو از انواع استدلال اند. قیاس غیر  از استقراست و این هر دو از شیوه های تفكر منطقی می باشند. استقرا یعنی ساختن قواعد (كلی) از موارد ویژه (جزئی) و قیاس

در علم برای درك چیزهایی كه دیدنی نیســتند، از مدل استفاده می كنند. مثلا برای تجسم ساختار اتم، آن را به منظومه ی شمسی یا حافظه ی آدمی را به كتابخانه تشبیه می كنند .

یعنــی كاربرد این قواعد (كلی) در تولید موارد جدید (جزئی). در قیاس چند قضیه (كلی تر) با هم تركیب می شوند و نتیجه ای  (جزئی تر) به دست می دهند. یك مثال قدیمی در این باره چنین  اســت: «همه ی انســان ها می میرند (كلی). سقراط انسان است  (جزئی). پس سقراط می میرد (جزئی تر)».

در منطــق قیاس گاه مفهوم (كمی) «بعضی» در برابر «همه» قرار می گیرد و كار را دشوار می كند. مثلا ممكن است بگوییم كه «بعضی پســرها دانش آموزند. بعضی دانش آموزان كم هوش اند. پس بعضی پسرها كم هوش اند» كه البته قوانین استنتاج اجازه ی

آدمی می تواند آنچــه را می بیند به موقعیت های دیگــر تعمیم دهد و پس از چند بار مشــاهده و تجربــه از آنچه دیده اســت یــك اصل عمومی بسازد.

نتیجه گیــری از دو مقدمه ی جزئی را در قیــاس نمی دهند. در  مورد مثال اول، یعنی ســقراط می میرد، نتیجه گیری بسیار آسان  اســت. چون در آن «همه» به كار رفته است: سقراط موجودی  زنده اســت و همه ی موجودات زنده مردنی انــد. اما مثال دوم  اندكی دشوارتر است. چون «بعضی» از نتایجی كه از آن گرفته می شــود، با قضایای مطرح شــده جور درنمی آیند. حتما یكی  از مقدمات باید كلی باشــد. ممكن است به اشتباه از این قضیه نتیجه گرفت كه «همه ی پســران غیر دانش آموز باهوش اند» یا «همه ی دانش آموزان كم هوش دخترند». پس قیاس نوع دوم [از  حیث شــكلی صوری] دشــوارتر از نوع اول است و باید برای  نتیجه گیری از آن دقت بیش تری به خرج دهیم.

دانشمندان چگونه می اندیشند؟

اما بعضی از نتیجه گیری ها از راه منطق به دســت نمی آیند.  بلكــه برای آن ها باید از باورهایی كه از قبل در ذهن ما حضور دارند، استفاده كنیم. مثلا «هرگاه كلید زنگی را فشار دهیم، زنگ  بــه صدا درمی آید». پس هرگاه زنگ به صدا درمی آید، می توان  نتیجه گرفت كه به كلید آن فشــار وارد آمده است (اگرچه در اینجا نیز ذهن اقدام به اســتدلال قیاســی خفی و پنهانی كرده  است). اما به این مثال توجه كنید: «اگر سوخت خودرو به پایان  برسد، خودرو از حركت بازمی ایستد». اكنون آیا می توان نتیجه  گرفت كه هر خودرویی كه حركت نمی كند، ســوخت ندارد؟ نــه، زنگ در، در حالت معمول هنگامی به صدا درمی آید كه به كلید آن فشار وارد شود، اما حركت نكردن خودرو ممكن است  علت های بسیار داشته باشد.

قیاس و اســتقرا از ویژگی های تفكــر منطقی اند. اما گاه به مسائلی برمی خوریم كه نمی توانیم آن ها را با كاربرد مستقیم این قواعد و اصول حل كنیم. در این موارد به فرایندهای پیچیده تری به ذهن می نشــینند، اما  نیاز داریم. اگرچه برخی راه حل ها فورا ِ بــرای حل بســیاری از آن ها به قدت و وقــت قابل توجه نیاز  داریم.

به طور كلی برای حل مســائل، نخستین قدم تعریف دقیق به مســئله و جســت وجوی راه حل هاســت. قدم دوم فكر كردن  درباره ی راه حل ها و برآورد احتمال موفقیت آن ها و قدم سوم، همانا انتخاب بهترین راه حل هاست.

دانشمندان چگونه می اندیشند؟

راه حل

خلاقیت ذهن در بررســی راه حل های مسئله نقش مهمی دارد. در این مرحله است كه شخص باید بتواند همگی راه حل ها را در نظر بگیرد و بررسی كند تا سرانجام به مناسب ترین راه حل  برســد. این كار باید با دقت و صرف وقت بســیار انجام شود. بیش ترین دشــواری های حل مســائل در ایــن مرحله نمایان  می شــوند. گاه لازم می شود كه در این مرحله تصورات پیشین  خود را كنار بگذاریم. احساسات، باورها، مسائل زیبایی شناختی

بعضــی از مفاهیم را معمولا با روش اســتقرایی نمی آموزیم. بســیاری از قواعــد و مفاهیمی كه آموخته ً ایم، از طریق آزمایش نیست. مثلا قواعد هندســه و جبر را در كتاب های درسی خوانده و آموخته ایم .

و مانند آن هــا را كه غیرعقلانی می نمایند، فراموش كنیم تا راه خودنمایی تفكر خلاق هموار شود. مثلا برای حل مسئله ای كه  در ابتدای این نوشــته مطرح كردیم، باید برای گره زدن دو سر  طناب از یكی از اشــیای موجود در اتاق استفاده ای غیر معمول  كنیم.

دانشمندان چگونه می اندیشند؟

اكنون، آیا با این راهنمایی توانســتید مســئله را حل كنید؟ اگر هنوز نتوانســته اید، پس به راه حل توجه كنید: كافی اســت  انبردست را به سر یكی از طناب ها گره بزنیم و آن را پاندول وار  به ســوی طناب دیگر به حركت درآورید. اكنون اگر سر طناب  دیگر را در دست داشته و در وسط اتاق ایستاده باشید، می توانید ســر طناب دیگر را كه در نوســان اســت و از وسط اتاق گذر

به طور كلی برای حل مسائل، نخستین قدم تعریف دقیق مســئله و جست وجوی راه حل هاست. قدم دوم فكــر كردن دربــاره ی راه حل هــا و برآورد احتمال موفقیت آن ها و قدم سوم، همانا انتخاب بهترین راه حل هاست.

می كند، بگیرید و آن ها را به هم گره بزنید. اشیای دیگر موجود در این اتاق مورد استفاده قرار نمی گیرند و برای منحرف كردن  ذهن خلاق شــما مطرح شده اند تا ذهن شما را از كاربرد دیگر  انبردست به عنوان جسمی سنگین دور كنند. ذهن خلاق آدمی است كه باید از سنگینی انبردست به عنوان وزنه استفاده كند، نه از نیش آن برای گرفتن اشیا.

منبع: پایگاه رشد، محمد کرام الدینی

بخش پژوهش های دانش آموزی تبیان، تهیه و تنظیم: نسرین صادقی