واپسین گام ایمان
نگاهی به کتاب «واپسین گام ایمان»
کتاب واپسین گام ایمان با عنوان فرعی نقدها و تاملاتی دربارهی الاهیات ناظر به مرگ خدا در پاییز 1391 به بازار کتاب روانه شده است. این کتاب گردآوریای از دو مقالهی مفصل و دو مصاحبه با جیانی واتیمو و جان دی. کپیتو است. مرضیه سلیمانی آن را ترجمه کرده و نشر علم آن را چاپ کرده است. قیمت این کتاب 15500 تومان است.
جیانی واتیمو پیشتر در ایران شناخته شده بود. وی در زمینهی هرمنوتیک، الاهیات و همین طور بررسی و نقد مدرنیته مینویسد. بیش از همه شاید بتوان این سوال را مطرح کرد که الاهیات ناظر به مرگ خدا از کی مطرح شده است؟ اتفاقی که این کتاب در پی نقد آن است.
در هشتم آوریل 1966 روی مجلهی تایمز سوالی مطرح شده بود: «آیا خدا مرده است؟» این شماره، پرفروشترین جلد در تاریخ تمام نشریات شد. در واقع این شمارهی تایمز بیانگر صدای اروپای پس از جنگ بود. اروپایی که تجربهی ویرانگر جنگ جهانی دوم را پشت سر گذاشته بود و اینک در تمام عرصهها با این پرسش مواجه میشد. این بحران را در سینما هم میتوان مشاهده کرد. سینمای اینگمار برگمان سوئدی و آندری تارکوفسکی روس، تنها دو نمونه از این جریان هستند. برگمان با فیلم نور زمستانی، این فریاد که خدا چرا در برابر این فجایع ساکت است، سر داده بود. این تجربهای بود که الاهیات مسیحی سپری کرد و این کتاب در پی بررسی این بحران است. واتیمو در این کتاب، از مایکل هارت و آنتونی نگری نقل قولی میآورد که میتوان آن را خلاصهی بحران انسان نیمهی دوم قرن بیستم دانست. این دو مینویسند: «منفی نگری مدرن نه تنها در قلمرو هر امر متعالی قرار گرفته بلکه در قلمروی سخت مقابل ما نیز قرار دارد: میدانهای نبردهای میهن پرستانه در جنگ جهانی اول و دوم، از مناطق قتل و کشتار در وردون تا آتشخانههای نازیها و نابودی سریع هزاران تن در هیروشیما و ناکازاکی، بمباران ویتنام و کامبوج، قتل عامهای پی در پی، از سطییف و سووتو تا صبرا و شتیلا و..... دیگر ایوبی نیست که بتواند این همه رنج را تحمل کند.»
این بحرانی که الاهیات مسیحی دچارش گشته بود، مدتها قبل نیچه و داستایفسکی پیش بینی کرده بودند. چرا الاهیات مسیحی نمیتواند انسان غربی را نجات دهد؟ این پرسش ذهن بسیاری از متفکران الاهیاتی را مشغول کرده بود. شاید بتوان گفت در قرن بیستم مفهوم «شر»، محور اندیشهی متفکران الاهیات مسیحی قرار گرفت. برای همین بیراه نیست که ایوب نبی، سیمای آنان شده است.
اما این کتاب به موج بعدی این جریان تعلق دارد. در واقع ما دوباره شاهد حضور خدا و دین در عرصهی سیاسی و شخصی انسان قرن بیست و یکم هستیم. نیویورک تایمز در یکی از مقالههای اصلی خود در سال 1998 عنوان کرده بود که: «دین دوباره در حال ظهور است.» این را میتوان بازگشت پسامدرن دین دانست. چیزی که نویسندگان کتاب علیرغم اختلافاتشان، دربارهی آن هم نظر هستند. این گفتوگو (البته کتاب به صورت مستقیم، گفتوگو نیست، بلکه نوشتهها در پاسخ به هم نوشته شدهاند)، نشانگر این است فرهنگ غربی از شکاندیشی دینی (اگر نگوییم دین ستیزی) به نوعی پذیرش آشکار دین در جهان پسامدرن رسیده است. در نظر واتیمو، کیپتو فلسفهی مرگ خدای خویش را به یک نقد ساختارشکنانه تسلیم کرده است ولی از از نظر کپیتو، واتیمو تفسیر خویش از مرگ خدا و فرایندهای مدرن سکولاریزاسیون را هم چون بازیابی مسیحیت الوهیت زدوده و جهت یابی دوباره به سوی اصل و اساس ایمان مسیحی ارایه کرده است. همان جوهری که آگاپه نام گرفته است.
هم واتیمو و هم کپیتو به واقع از ساختار شکنی ژاک دریدا ملهم هستند. نقطهی افتراقشان هم، همین ساختارشکنی دریدا است. کپیتو سعی میکند وجه ایجابی ساختار شکنی را ادامه دهد. به این معنا که وی با ساختار شکنی گزارهی خدا مرده است به گزارهی خدا زنده است میرسد. اما از نظر واتیمو این عمل، سویهی منفی ساختار شکنی را لحاظ نمیکند. واتیمو، برخلاف کپیتو، بر این باور است که ساختارشکنی با نهیلیسم همراه است و البته این را با منفی تلقی نمیکند. واتیمو نگاهی نیچهای به نهیلیسم دارد. وی بر این باور است که: «هیچ انگاری و رهایی، در واقع دست در دست یکدیگر پیش میروند.» به بیان خود واتیمو، هنگامی که ما تشخیص میدهیم «این زوال بنیادهاست که آزادی را به همراه میآورد، در واقع، هیچانگاری معنای رهایی را حاصل کرده است.» اما از سویی، کپیتو دنبال یک الاهیات جدید است که مرزها را درنوردد و مدام در حال ساختارشکنی باشد. این را به تاسی از تز «دین بدون دین» دریدا بیان میکند. وی دنبال الاهیات ضعیف است و نه الاهیات قدرت. او در تلاش است تا آن ضعفی که پس از جنگ بر الاهیات غالب شده بود، با کنش انسانی جبران کند. یعنی با خدمت به فقرا و... اما واقعا چگونه میتوان کسی مثل دریدا را درون سنت الاهیاتی بازخوانی کرد؟ این را کپیتو نقطهی قوت ساختارشکنی میداند. ساختارشکنی استوار بر تعارض و پارادوکس است و به آسانی میتواند به ضد خودش بدل شود. اما تا آنجا که به ساختارشکنی دریدایی مربوط میشود باید تذکر واتیمو را جدی گرفت. این ساختارشکنی فی نفسه نهیلیستی است. برای همین درون هیچ محدودهی مشخصی نمیتواند بگنجد. الاهیات نیز از این مقوله خارج نیست. واتیمو به درستی بر اهمیت بعد منفی و یا به اصطلاح فلسفی، منفیت تاکید میکند. این همان جایی است که شاید تلاش کپیتو بیش از اینکه به ساختارشکنی نزدیک باشد، به نوعی هرمنوتیک نزدیکتر میشود. البته این نکتهای است که باید با دقت فراوان مورد بحث قرار داد چرا که گاهی به سادگی مرز این دو سنت ادبی و فلسفی با هم خلط میشود.
مباحثهی بین این دو متفکر برجستهی پسامدرن دربارهی دین حوزههای مختلفی را شامل میشود. مباحثی چون ایدهی نیک در مسیحیت، مسیحیت و هرمنوتیک، بررسی مفهوم مرگ خدا، الاهیات بدون رویداد، الاهیات ضعیف و حدود آن، سکولاریزاسیون و...
نکتهی حائز اهمیت این است که مترجم کتاب در پایان هر فصل در پی نوشتهایی تلاش کرده است تا در بحث شرکت کند و مداخلاتی نظری و گاهی دینی در مباحث این کتاب داشته باشد. این مساله میتواند پای این پرسش قدیمی را مطرح کند که مترجم تا کجا میتواند، مداخله کند؟ شکی نیست ترجمهی چنین کتابهایی میتواند گام مناسبی برای رونق گرفتن مباحث کلام تطبیقی باشد و از این طریق میتوان امیدوار بود، افقهای جدیدی گشوده شود ولی همواره این مسئله مطرح است که آیا در مقام مترجم چنین کاری جائز است یا نه؟ آیا بهتر نیست کتابی جداگانه و مفصلتر و علمیتر نوشته شود و سعی کرد مبانی متفاوت این دو سنت کلامی، اسلامی و مسیحی، را تبیین کرد و آنها را با هم قیاس کرد؟
در نهایت باید از ترجمهی شیوای مترجم یاد کرد. بحثها علی رغم دشواریشان به خوبی و به صورتی قابل دفاع به فارسی برگردانده شدهاند. اما جای واژه نامهی انگلیسی – فارسی خالی است که امیدواریم در چاپهای بعدی اصلاح شود.
بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
منبع: شهر کتاب- محمدامین منصوری