قاتل ثانیه ها
نگاهی به نمایش خدای کشتار
نمایش خدای کشتار که این روزها در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه میرود، دارای ویژگی قابل بحث متنی و اجرایی است. این نمایش به دلیل ویژگیهای پرکشمکش درام همواره قابلیت ارتباط با دو نوع تماشاگر را دارد؛ نخست تماشاگرانی که ادبیات نمایشی را همچون یک تکنیک و یک فن پیچیده با ظرافتهای حرفهای نگاه میکنند؛ دوم تماشاگرانی که در طبقهبندی پژوهشی یا ژورنالیستی مخاطب عام یا عمومی خوانده میشوند. جذب این دسته از تماشاگران به دلیل موقعیت درام است.
نمایش خدای کشتار در وهله اول، یک درام پیچیده نیست. در موقعیت بسیار متفاوتی شکل نمیگیرد و مخاطب را در رویدادهای گنگ و مسلسلوار سرگردان نمیکند. البته این ویژگی لایه روساختی نمایش است. لایه زیرساختی نمایش دربرگیرنده انسانهای ثانیهای است. ثانیهای به این معنی که درمقیاس همین واحد زمانی تغییر شخصیت میدهند و به کاراکترهای پیچیدهای تبدیل میشوند.
با این حال اگر چنین وضعیتی پیش میآید، ناشی از موقعیت داستانی نیست، ناشی از فراز و فرودهای یک درام روانشناسی پرتب و تاب است. اثری که معادله انسان را چندان ثابت توصیف نمیکند، او را وابسته به یک حالت روحی، یک لحظه و مهمتر از هر چیزی یک دیالوگ میداند. گاه یک حالت، یک وضعیت زمانی و یک دیالوگ ناخوشایند برای یکی از کاراکترها به منزله دگرگونی و حتی دگردیسی شخصیتی است. همین عوامل قادر است تماشاگر عام را تا آخرین ثانیهها در صندلی سالن نگهدارد. این امر از ویژگیهای ارگانیک متن میآید. جایی که نویسنده در محورهای مجاورت بیانی، توانایی خاصی از خود نشان داده است. محور مجاورت بیانی که در اصطلاح زبانشناسان «محور همنشینی» نامیده میشود، سختترین ساختار بیانی را شکل میدهد، چرا که این محور درگیرودار منطق نثری زبان نیست. نظمی شاعرانه، فرمولیزه و در عین حال ضد و نقیض به خود میگیرد. در واقع عناصر و واژگانی در سازههای بیانی به کار میروند که یا مفهوم دیگری را تداعی میکنند یا برعکس مفهوم ظاهری هستند. در نتیجه دیالکتیک زبانی و به زبانی سادهتر روحی جدلی در گفت وگوها شکل میگیرد.
متن
متن این نمایش نوشته یاسمینا رضا و به زبان فرانسوی است . وقتی هم با داستان «خدای کشتار» روبهرو میشویم، فضایی بدون مقدمه را شاهد هستیم. انگار کاراکترها از همان نقطه آغاز، صمیمیتی از پیش تعریف شده دارند، دقایقی که میگذرد این صمیمیت به مخاطب هم منتقل میشود. این سنت نوشتاری اگرچه آغازی ناگهانی دارد، از نیمهها شروع میشود، اما با اطلاعات و دادههایی که در دیالوگها رد و بدل میشود، همواره بسط پیدا میکند؛ همانگونه که در نمایش یاد شده این اطلاعات به شیوهای کاملاً منظم و دستهبندی شده در قالب شغل، سن، علایق و سلایق، روحیات و... در گفتوگوها رد و بدل میشود. بنا بر همین تکنیک ظریف، شخصیتها پرداخت میشوند، رنگ و لعاب میگیرند و به این شکل هویت واقعی خود را در قصه به دست میآورند.
«آلن» و «آنت» پدر و مادر «فردینان» هستند، پسر بچه شری که دندانهای «همکلاسی خود» را خرد کرده است. میشل و ورونیک نیز والدین پسر بچه کتک خورده هستند. حالا خانواده کودک شر، مهمان خانواده دوم هستند.
ورونیک در همان لحظههای آغازین دیالوگ جالبی دارد: «ای کاش در شرایط دیگری آشنا میشدیم» این دیالوگ زمانی توسط او گفته میشود که خانواده کودک حملهور شده در خانه آنها هستند. همه چیز از فضایی آرام و نوعی پرستیژ اجتماعی حکایت دارد، پرستیژی که شاید به قول خود فرانسویها ریشه در خرده بورژوازی قرن نوزدهمی این کشور دارد، اما همچنانکه فلاسفه این کشور فرهنگ یاد شده را نقد کردهاند، برخورد آنها با همدیگر چندان هم آرام نیست، بلکه در نزدیکی کشمکش و کتککاری هم قرار میگیرند.
درام به لحاظ کشمکش، شش حرکت ضربدری را دربرمیگیرد که به صورت متقاطع روال یکنواخت داستانی را از بین میبرد چنانکه مخاطب را با نمایشی پر از کنش و پرجدل روبهرو میکند. این شش تقابل داستانی بسیار ساده و به تعبیری روساختی است:
1- تقابل دو خانواده با همدیگر
2- تقابل دو خانواده با بچه شر (فردینان)
3- تقابل جداگانه هرکدام از خانوادهها با همدیگر
4- واکنش همه جمع نسبت به مرد خانواده مهمان (آلن)
5- درگیری زنان دو خانواده با مردان
6- جبههگیری خانواده مهمان علیه کودک کتکخورده!
این ویژگیهای طراحی شده رشتهای تودرتو را به وجود آورده است که مدام قصه را با عامل کشمکش روبهرو میسازد. عمدتاً مخاطبان عام دوستدار «قصه خطی» هستند. داستانی تخت و تکبعدی را میپسندند و به این شکل ذهن آنها همواره با چنین اثری هماهنگ میشود، اما متن نمایشنامه خدای کشتار دقیقاً آن روی سکه است. در واقع تکنیکهای نوشتاری به کمک نویسنده میآیند و عامل ارتباط با مخاطب را در درگیری درام تعریف میکند.
صحنه سیال
این دومین باری است که علیرضا کوشک جلالی نمایش یاد شده را اجرا میکند. او حدود 3 سال و 10 ماه پیش «خدای کشتار» را در تالار سایه اجرا کرد. سالنی که ظرفیتی در حدود صد و اندی نفر دارد و وضعیت تماشاگران در تعامل با نمایش بسیار متفاوت با سالن کنونی است.
با این حال آنچه از شاکله ذهنی کارگردان میآید، وفاداری به مهمترین عنصر اصلی متن یعنی درام است. همین مسئله بر طراحی صحنه، نور و... هم تأثیر گذاشته است. عنصر نور در این نمایش، همچون یک کاراکتر با حضوری عینی در زمان است. در واقع وظیفه تقطیع صحنهها، یا انتقال ماجراها، شرح پایان و آغاز موقعیتها را ندارد. درام چنین اجازهای را به هیچ کدام از عوامل ساختاری نمایش نمیدهد. انگار دغدغه کارگردان هم ماندن بازیگران در عمق و میزانسن صحنه و در واقع نقطه پرتنش ماجراست.
وقتی هم با داستان «خدای کشتار» روبهرو میشویم، فضایی بدون مقدمه را شاهد هستیم. انگار کاراکترها از همان نقطه آغاز، صمیمیتی از پیش تعریف شده دارند، دقایقی که میگذرد این صمیمیت به مخاطب هم منتقل میشود
آنها به محض اینکه قصد رفتن دارند و به پشت صحنه میروند، ثانیههای بعد برمیگردند. ساختار نمایش به لحاظ شکل اجرایی به یک«پلان - سکانس» طولانی شبیه است. نمایش مبتنی بر درامی خانوادگی، روانشناختی است و انگار همه چیز در واژه گفتوگو ختم شده است. طراحی صحنه هم ویژگی ثابتی دارد و تنها با جلوههای صوری ساخته شده است. در واقع چشمانداز صحنه یک خانه است. البته با همان ویژگیهای نمادینی که روی« خانه بودن» با ذهن مخاطب قرارداد اجرایی بسته شده است.
کوشک جلالی با استفاده از شیوههای کلاسیک- مدرن کارگردانی به اصل قصه نگاه میکند. انرژی بازیگری در نوع نگاه او بر کار تأثیر دارد و نقاط اوج، فراز یا فرود قصه را با میزانسنهای تعریف شده و گاه شناور تعریف کرده است. گاهی در میزانسنهای متفاوت، بازیگران تا لب سن میآیند. گاهی بازیگری به نشانه اوج یک حالت روحی به لب صحنه میآید، خصوصیاتی فردیتر را ارائه میدهد. این ویژگیها از ثبوت و تعریف بازیگران به عنوان ناقلان دیالوگها جلوگیری میکند، بر جنبههای شناور و سیال صحنه میافزاید.
حسیها؛ تکنیکیها
حرفهای بودن یا جنبه شهرت بازیگران نخستین گزینهای است که به ذهن هر مخاطبی میآید. با این حال بازیهای آنان با آنالیز متفاوت همراه است. لادن مستوفی، سیما تیرانداز، اشکان خطیبی و رضا مولایی بازیگران نمایش هستند. لادن مستوفی بازیگر نقشهای خاص و گاه کلیدی بوده است. ویژگیهای میمیک چهره، مدیومهای کنجکاوی، بهتهای نامتعارف و واکنشهای غافلگیرکننده از مهمترین ویژگیهای بازی او بوده است. او اصولاً بازیگری آرام و غافلگیرکننده است، با فکر و آرامش به طراحی نقش و نفوذ به لایههای شخصیتی آن میپردازد. همان ویژگیهایی که در بازی اخیر او هم مشهود است، هر چند جنبه حرکتی نقش او را میتوان مورد نقد قرار داد اما واکنش این بازیگر در لحظههای اوج و بحران روحی نقش با موفقیت همراه است. او نقش آنت (مادر کودک شر) را بر عهده دارد؛ زنی که در مقابل زن خانواده دوم تقریباً عامتر است زیرا ورونیک (سیما تیرانداز) در متن تقریباً شخصیتی خاص است. او نویسنده بوده و کتابی درباره سیاهان سودان نوشته است.
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منبع:روزنامه ایران/ امید بی نیاز