رمز موفقیت پیشوای نهم در چه بود؟
رمز توفیق پیشوایان دینی ما، در ارتباط قوی و تنگاتنگ اجتماعی با مردم نهفته است. آن گرامیان برای نیل به اهداف آسمانی و مقدس خویش تلاش می کردند تا دل و جان مخاطبان را تسخیر کنند و ارزش ها و معارف الهی – انسانی بهتر و عمیق تر در وجود مخاطبانشان جای گیر شود. حال در این فرصت از شیوه های برقرای ارتباط مۆثر نهمین اختر فروزان آسمان امامت و ولایت، امام محمد بن علی علیهماالسلام سخن خواهیم گفت. به این امید که این سلوک معنوی در دل و جانمان رسوخ کند و راه و روش آن بزرگوار چراغ راهمان در زندگی گردد.
ساده زیستی
از عواملی که در تعامل با مردم، رهبران بزرگ را محبوب قلبها می کند، ساده زیستی و دل نبستن به مظاهر دنیوی و مفاخر آن است.
امام جواد علیه السلام به پیروی از پدران بزرگوار خود هرگز به تشریفات ظاهری و تجملات، علاقه نشان نمی داد، زرق و برق دربار خلفای عباسی در آن زمان برای بسیاری از مردم، فریبنده و جذاب بود؛ اما امام، هرگز خود را به تشریفات دنیوی نیالود و به این دلیل، دلبر و محبوب دیگران بود.
حسین مکاری در این باره می گوید: وقتی امام جواد علیه السلام در بغداد بود، به آن شهر سفر کردم. وقتی به دربار خلیفه رفتم، امام را در یک زندگی مرفه و در نهایت جلال و تشریفات ملاحظه کردم. در دلم گفتم: «امام محمد تقی علیه السلام با این زندگی عالی و مجلل، دیگر به آن زندگی ساده در مدینه بر نمی گردد. چه کسی از غذاهای لذیذ و زندگی تشریفاتی و مجلل و راحت دست می کشد و به زندگی ساده بر می گردد؟!»
امام نهم در مقابل حوادث سخت و پیشامدهای ناگوار، هیچ گاه آشفته و مضطرب نمی شد؛ بلکه با اتکال به خداوند متعال به صبر و تحمل روی می آورد؛ البته این در صورتی بود که مشکلات به شخص حضرت روی می آورد؛ اما درباره اصول اسلامی و حدود الهی کاملاً در مقام دفاع برمی آمد و موضع گیریهای اساسی و حساب شده ای به عمل می آورد
همین که این افکار به ذهن من خطور کرد، دیدم آن بزرگوار سر به زیر انداخت. بعد از اندکی سر بلند کرد و در حالی که از ناراحتی، رنگ صورت مبارکش زرد شده بود به من فرمود: «یَا حُسَیْنُ خُبْزُ شَعِیرٍ وَ مِلْحُ جَرِیشٍ فِی حَرَمِ رَسُولِ اللَهِ اَحَبُّ اِلَیَّ ممَّا تَرَانِی فِیهَا؛ ای حسین! نان جو با نمک نیم کوب در حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد من بهتر است از آنچه که تو در اینجا مشاهده می کنی.»
امام به حسین مکاری توضیح داد که زندگی ساده برایش خیلی گواراتر از آن همه مظاهر دنیوی است؛ اما افسوس که با اجبار حکومت، مجبور به سکونت در محیط اشرافی بود. آری، برای مردان الهی، اشرافی گری نه تنها لذت بخش نیست، بلکه آزار دهنده و غیر متبوع نیز هست. (1)
برخورد با هنرمندان غیر متعهد
پیشوای نهم در راستای ایفای نقش خطیر امامت و پاسداری از ارزشهای الهی در مقابل منکرات و کارهای خلاف قوانین اسلامی به پاخاست و با تمام وجود با ضد ارزشها مبارزه کرد. آن حضرت نه تنها در محافل خصوصی، بلکه در جلسات عمومی و رسمی نیز هیچ گاه به متخلفان و حریم شکنان روی خوش نشان نمی داد؛ بلکه به شدت از اعمال زشت آنان بیزاری می جست و اگر لازم می شد از قوه قهریه و اقتدار امامت نیز در این زمینه سود می جست.
محمد بن ریّان می گوید:مأمون برای خدشه دار کردن شخصیت حضرت جواد علیه السلام به هر حیله ای دست می زد تا نقطه ضعفی در ایشان بیابد و با درشت کردن آن، مقام امامت را بشکند و با آلوده کردن آن بزرگوار به امور دنیوی، از کرامت، عظمت و هیبت آن وجود نازنین در میان اجتماع بکاهد؛ اما تمام راهها را به روی خود بسته دید و از این جهت، خود را عاجز و ناتوان یافت تا اینکه ماجرای ازدواج دخترش را با حضرت پیش آورد.
او به این منظور، محفل جشنی ترتیب داد و عده ای از کنیزان ماهرو و آوازه خوان را در آن جلسه گردآورد. سپس دستور داد هر یک از آنان جامی به دست گیرند که داخل آنها پر از گوهرهای گران قیمت بود و در مقابل امام جواد علیه السلام صف بکشند؛ ولی حضرت به آنان هیچ توجهی نکرد.
در آنجا مردی هنرپیشه، نوازنده و خواننده، به نام «مخارق» حضور داشت. مأمون، وی را برای گرم کردن مجلس فراخواند. او برای رضایت مأمون اظهار داشت: «ای امیر! مطمئن باش، من به راحتی می توانم خواسته شما را برآورم و او را به امور دنیوی و عیش و طرب وادارم.»
آنگاه مرد نوازنده، مقابل امام آمد و با ندایی، همه را گرد خود جمع کرد. سپس به خوانندگی و نواختن آلات موسیقی مشغول شد، مدتی تلاش کرد؛ اما پیشوای نهم نه تنها به او توجهی نکرد؛ حتی به راست و چپ خود نیز نگاه نمی کرد.
وقتی مرد نوازنده، گستاخی و بی ادبی را از حد گذراند و وجود مقدس امام را آزرده ساخت، حضرت سر را بلند کرده و به او نهیب زد: «ای ریش بلند! از خدا بترس!» همین جمله کوتاه، چنان او را مضطرب کرد که از خود بیخود شد و آلات موسیقی از دستش افتاد و تا هنگام مرگ، دیگر نتوانست موسیقی بنوازد و از دستانش بهره ببرد.
وقتی مأمون از او پرسید: «چرا نتوانستی به کار خود ادامه دهی؟» او پاسخ داد: «وقتی ابوجعفر به من نهیب زد، چنان رعب و وحشتی بر دلم افتاد که هیچ گاه نمی توانم آن را فراموش کنم.» (2)
امام به حسین مکاری توضیح داد که زندگی ساده برایش خیلی گواراتر از آن همه مظاهر دنیوی است؛ اما افسوس که با اجبار حکومت، مجبور به سکونت در محیط اشرافی بود. آری، برای مردان الهی، اشرافی گری نه تنها لذت بخش نیست، بلکه آزار دهنده و غیر متبوع نیز هست
آن حضرت درباره امر به معروف و نهی از منکر می فرمود: «مَنْ شَهِدَ أَمْراً فَکَرِهَهُ کَانَ کَمَنْ غَابَ عَنْهُ وَ مَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِیَهُ کَانَ کَمَنْ شَهِدَه (3)؛ هر کسی در جلسه گناهی حضور داشته باشد؛ اما با آن مخالفت و آن را نکوهش کند، مانند این است که در آنجا حضور نیافته است و هر کس از جلسه گناهی غایب باشد؛ اما [در دل] به آن راضی شود، همانند کسی است که در آن حضور یافته است.»
صبر و بردباری
امام نهم در مقابل حوادث سخت و پیشامدهای ناگوار، هیچ گاه آشفته و مضطرب نمی شد؛ بلکه با اتکال به خداوند متعال به صبر و تحمل روی می آورد؛ البته این در صورتی بود که مشکلات به شخص حضرت روی می آورد؛ اما درباره اصول اسلامی و حدود الهی کاملاً در مقام دفاع برمی آمد و موضع گیریهای اساسی و حساب شده ای به عمل می آورد.
مردی از امام جواد علیه السلام تقاضا کرد که وی را نصیحت کند. امام فرمود: «اگر موعظه کنم، آن را می پذیری و بدان عمل می کنی؟» سائل گفت: «آری.» امام فرمود: «صبر را تکیه گاه و پشتوانه خود در رویارویی با فقر و ناکامی قرار ده.» (4)
یکی از دوستان امام جواد علیه السلام طی نامه ای از گرفتاریهای خود به حضرت شکایت، و مصیبت خود را در مرگ فرزندش عنوان کرد. امام در پاسخ نامه اش نوشت: «اَمَا عَلِمْتَ اَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَخْتَارُ مِنْ مَالِ الْمُۆْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ اَنْفَسَهُ لِیَاْجُرَهُ عَلَی ذَلِکَ5؛ آیا نمی دانی که خداوند عزیز و جلیل از مال و فرزندان مۆمن، بهترین آن را بر می گزیند [و از او می گیرد] تا در مقابل آن به او پاداش عنایت کند؟!»
بار الها تو را قسم به جگر پاره پاره عزیز زهرا سلام الله علیها، تا ما را به اخلاق محمّد و آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین متخلّق نگرداندی از این دنیا مبر.
اللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
پی نوشت :
1- الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج 1، ص 381.
2- الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 1، ص 494.
3- تحف العقول، حسن بن شعبه حرانی، ص 456.
4- تحف العقول، ص 455.
5- وسائل الشیعه،شیخ حر عاملی، ج 3، ص 243.
فاطمه سرفرازی
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان