تبیان، دستیار زندگی
آربیتراژ طعنه ای‌ست جدی به بسیاری از ثروتمندان که چیزی جز پول و حفظ منافع برای آنها مهم نیست . کسانی که سعی دارد همواره خود را بسیار شریف و با اخلاق معرفی کنند اما اگر به مخمصه بیافتند هیچ چیز برای آنها جز حفظ ثروتشان مهم نبوده و حاضرند در این راه همه چیز
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پول هایت را محکم بگیر

نگاهی به فیلم  آربیتراژ


آربیتراژ طعنه ای‌ست جدی به بسیاری از ثروتمندان که چیزی جز پول و حفظ منافع برای آنها مهم نیست . کسانی که سعی دارد همواره خود را بسیار شریف و با اخلاق معرفی کنند اما اگر به مخمصه بیافتند هیچ چیز برای آنها جز حفظ ثروتشان مهم نبوده و حاضرند در این راه همه چیز و همه کس را فدا کنند .


فیلم  آربیتراژ

رابرت میلر ، شخصیت اصلی و محور شکل گیری قصه دقیقا از همان ثروتمندانی است که حتی همسر و دختر عزیزش را نیز فریب داده و برای او هیچ چیز جز پول ارزشی ندارد . وی میلیونری ست 60 ساله و به ظاهر متشخص و نجیب که سعی دارد کانون گرم خانواده را حفظ کند . ولی پشت ظاهر فریبنده این جنتلمن ثروتمند ، مردی پول پرست و دنیا دوست پنهان شده که حاضر است برای بدست آوردن و حفظ خواسته های خودخواهانه همه چیز حتی خانواده خود را فدا کند . فیلمساز در همان ابتدای فیلم و در صحنه مصاحبه تلویزیونی میلر ، به پول دوستی او به خوبی اشاره می کند ؛ زمانی که او به گزارشگر از قول استاد مورد علاقه اش در دانشگاه می گوید " دنیا بر پایه پول بناشده است "

در دنیای واقعی همواره گرفتاری و مخمصه های بسیار جدی لازم است تا ماهیت اصلی اینگونه افراد برای همگان آشکار شود ؛ خصوصا برای کسانی که ثروتمندان ادعای محبت و علاقه ویژه به آنها دارند . به همین دلیل فیلمساز رابرت میلر را در دو تنگنای متفاوت قرار داده تا هویت اصلی که پشت ظاهر فریبنده اش پنهان کرده برای نزدیکان او و نیز بیننده فیلم آشکار شود . ورود میلر به چنین تنگناهایی در همان ابتدای فیلم طی یک صحنه با ارزش کاملا مشهود است . در این صحنه حرکت هواپیمای شخصی میلر در بالای ابرها را شاهدیم که پس از دیالوگی که میان او و یکی از کارمندان ارشد شرکتش در داخل هواپیما صورت می گیرد از ورای ابرها بر زمین فرود می آید که با توجه به دیالوگ ، فرود رابرت میلر که تقریبا احساس خدایی می کند از عرش به فرش کاملا آشکار است .

گرفتاری اول میلر وضعیت امپراتوری تجاری اش است ؛ در طول فیلم آشکار می شود که میلر در اثر یک اشتباه محاسباتی و خرید یک معدن بخش اعظمی از ثروت خود را از دست داده و تقریبا ورشکسته شده و اینک سعی دارد شرکت خود را به یک بانک بفروشد . و نیز مشخص می شود او برای حل بخشی از این مسئله از شرکت اختلاس کرده ولی این مسئله را حتی به دختر خود که یکی از مدیران ارشد شرکت بوده و مثلا شریک اوست نگفته و دخترش را نیز فریب داده است .

رابرت میلر ، شخصیت اصلی و محور شکل گیری قصه دقیقا از همان ثروتمندانی است که حتی همسر و دختر عزیزش را نیز فریب داده و برای او هیچ چیز جز پول ارزشی ندارد . وی میلیونری ست 60 ساله و به ظاهر متشخص و نجیب که سعی دارد کانون گرم خانواده را حفظ کند .

مخمصه دومی که میلر در آن گرفتار می شود مسئله لو رفتن رابطه سری او با یک دختر است . همان ابتدای فیلم طی صحنه‌ای او وارد منزلش شده و در جشنی که همسرش به مناسبت 60سالگی او ترتیب داده شرکت می کند و صحبتهای او نشان دهنده تعهد زیادش به همسر است . ولی پس از مدتی به بهانه کار از خانه خارج شده و رابطه وی با دختری جوان آشکار می شود . گرفتاری او در این مسئله از آنجا آغاز شده که وی در یکی از شبها زمانیکه با اتومبیل همراه دختر جوان ، در حال گردش است ناگهان اتومبیل واژگون شده و در اثر این اتفاق دختر میمیرد و میلر که بشدت زخمی شده برای لو نرفتن فساد اخلاقی خود اتومبیل را به همراه جسد دختر می سوزاند . در اثر این حادثه خود به خود پلیس وارد ماجرا شده و میلر که عمری خود را با اخلاق و متعهد به همسر نشان داده باید سعی کند در کنار رفع مشکلات مالی مسئله لو نرفتن فساد اخلاقی اش را نیز حل کند .

چگونگی برون رفت از این دو گرفتاری است که رفته رفته خوی کثیف ، وجهه منفعت طلب ، خودخواه و پول پرست او را برای نزدیکان خصوصا دختر و همسرش و نیز بیننده آشکار می کند

فیلم  آربیتراژ

با آنکه فیلمساز سعی کرده با استفاده از برخی عناصر ، تریلری جذاب را به نمایش بگذارد ولی فیلم به دلیل محدود کردن اطلاعات از تعلیق تقریبا بی بهره بوده و جذابیت فیلم بیشتر بر پایه درام و غافلگیری آن بنا شده است . تنها بخشی از فیلم که شاهد تعلیقی کم مایه هستیم سکانسی است که دختر میلر به اختلاس او از شرکت پی می برد . در این سکانس بیننده نیز همراه با دختر میلر از اختلاس او با خبر شده و منتظر واکنش میلر است . که در انتها این سکانس و طی دیالوگی که در پارک بین میلر و دخترش رد و بدل می شود بی ارزشی دختر نسبت به ثروت و منافع شخصی‌ میلر کاملا آشکار می شود ؛ در انتهای سکانس دختر بعد از مشاجره مفصل پیرامون دروغ گفتن پدر به او و چرایی مشاوره نکردن با وی در زمینه مسائل کاری و خرید معدن و مسئله اختلاس ، خطاب به میلر می گوید " این کار تو نامشروعه و من هم شریکتم !" و میلر که از دست دخترش بشدت عصبانی است با صدایی بلند به او می گوید " تو شریکم نیستی ، تو برای من کار می کنی ، بله ، همه برای هم کار می کنن " که این حرف پدر بهت و حیرت دختر را به همراه دارد . فیلمساز با این سکانس و سکانس جشن در خانه میلر ، در کنار تعلیقی کم مایه ، به خوبی بی ارزشی مسائل اخلاقی برای میلر را نشان می دهد . در سکانس جشن ، در صحنه ای دختر با میلر بصورت خصوصی پیرامون مسائل کاری صحبت کرده و طی آن محبت زیاد میلر به دختر و همچنین تاکید میلر بر شراکت دخترش در مسائل مدیریتی شرکت را شاهدیم که سخنان میلر در پارک نشان دهنده استفاده ابزاری از دختر و دروغ بودن حرفهای ابتدای فیلم است .

اما این محدود کردن اطلاعات به خوبی توانسته بیننده را در جای جای فیلم غافلگیر کند ؛ که می توان به صحنه واژگون شدن اتومبیل و رفتار غیر شرافتمندانه میلر در قبال این حادثه اشاره کرد . البته تماشاگر برای آنکه بتواند از درام فیلم و نیز در انتها از رویداد غافلگیر کننده ای که بعید است کسی بتواند آن را حدس بزند ، لذت بیشتری ببرد باید توجه کند به معنای عنوان فیلم . آربیتراژ عبارتی است که در علم اقتصاد به کار رفته و معنای خرید و فروش بلافاصله در دوبازار مختلف به منظور سود بردن از تفاوت قیمت در آن دو بازار را می دهد و میلر در سراسر فیلم چه در زندگی خصوصی و خانوادگی و چه در مسائل کاری و اقتصادی سعی دارد از همین روش استفاده کرده و همواره با کمترین هزینه به بیشترین سود برسد .

Arbitrage

آربیتراژ ( سفته بازی(

محصول 2012

هنرپیشگان : ریچارد گیر ، سوزان ساراندون ، تیم راث

نویسنده و کارگردان : نیکلاس جارکی

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:سینمای ایران / مهدی علیپور