تبیان، دستیار زندگی
اهمیت ترویج علوم عقلی نظیر فلسفه‌ی اسلامی و کلام و نیز بهره‌گیری از ثمرات آن در فقه و سایر علوم و همچنین ترویج عقلانیت در سطح جامعه، دلایل مختف و ابعاد متعددی دارد که در این نوشتار صرفاً به یک بعد آن پرداخته می‌شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ضرورت اهتمام حوزه برعلوم عقلی(1)

حوزه

اهمیت ترویج علوم عقلی نظیر فلسفه‌ی اسلامی و کلام و نیز بهره‌گیری از ثمرات آن در فقه و سایر علوم و همچنین ترویج عقلانیت در سطح جامعه، دلایل مختف و ابعاد متعددی دارد که در این نوشتار صرفاً به یک بعد آن پرداخته می‌شود.

اهمیت ترویج علوم عقلی نظیر فلسفه‌ی اسلامی و کلام

امام کاظم علیه السلام: یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ‏ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ (ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول

اهمیت ترویج علوم عقلی نظیر فلسفه‌ی اسلامی و کلام و نیز بهره‌گیری از ثمرات آن در فقه و سایر علوم و همچنین ترویج عقلانیت در سطح جامعه، دلایل مختف و ابعاد متعددی دارد که در این نوشتار صرفاً به یک بعد آن پرداخته می‌شود؛

با وقوع انقلاب اسلامی در ایران و ادامه‌ی موفقیت‌ها و تاثیرگذاری‌هایش، دنیا متوجه جریان فکری جدیدی شد که اینک در مقام عمل نیز بسط یافته و نظامی سیاسی تشکیل داده و راهی متفاوت از غرب را طی می‌کند.

اسلام ناب

این جریان فکری جدید که امام خمینی(رحمه‌الله علیه) از آن با با عنوان «اسلام ناب» یاد می‌کرد، چیزی نبود جز همان خط فکری اصیلی که اسلام معرفی کرده بود و اینک پس از قرن‌ها مجاهدت نظری و عملی سر برآورده و متجلی شده‌بود.

نکته‌ی بسیار مهم این است که در سده‌های متأخر و در تقابل با غرب، جریانات فکری –و بعضاً اسلامی- متعددی ظهور کردند؛ اما به نظر می‌رسد هیچ یک نتوانستند در برابر تفکر غربی چندان خودی نشان داده، نقاط ضعف اصلی آن را شناسایی کرده –و از همه مهم‌تر- راه برون رفت از هجمه، سلطه و بحران غربی را نشان دهند.

جریانهای فکری منتقد غرب

در واقع، بسیاری از این جریان‌ها گرچه با برخی جنبه‌های اقتصادی یا سیاسی غرب تقابل داشتند؛ اما در مبانی نظری و بنیادین، یا کاملا اشتراک نظر داشتند -مانند جریان‌های مبارز چپ - و یا در صورت تفاوت، این تفاوتی نبود که مسیری صحیح در پیش پا گذارد و سعادت و کمال مطلوب فرد و جامعه را به ارمغان آورد –مانند جریان‌های روشنفکری اسلامی یا سلفی. برای روشن شدن موضوع، چاره‌ای جز تبیین اجمالی مسیر نظری غرب نیست.

غرب مدرن با کنار نهادن شهود و وحی، خط فکری خود را آغاز کرد؛ اما عقل در مرتبه‌ی مفهومی آن همچنان گرامی بود.

کنار گذاشتن عقل نظری در تفکر مدرن غربی

در ادامه‌ی مسیر و خصوصاً با تشکیکات هیوم از سویی و رشد علوم طبیعی در غرب از سوی دیگر و نیز ضعف فلسفی اندیشمندان غربی در تبیین مسایل عقلی و مابعدالطبیعی، حوزه‌ی مابعدالطبیعه رو به ضعف نهاد ودر نهایت کانت، کار عقل را یکسره کرد و با اعلام انسداد ما بعدالطبیعه، دندان کرم خورده‌ی عقل را –که با کنار نهادن علم حضوری به این روزگار افتاده‌بود- از دهان غرب مدرن بیرون آورد و راه عقل نظری را مسدود اعلام کرد.

او گرچه اندک مایه‌ای از عقل عملی را نگاه داشته‌بود؛ ولی آن هم به خاطر از دست‌دادن پایه‌هایش، کم‌کم رنگ باخت و قراردادهای اجتماعی جایش را گرفت.

لذا از اواخر قرن نوزدهم جریان‌های -صریحاً و صرفاً- حس‌گرا بروز و ظهور یافتند و هرگونه احکام عقلی را بی‌معنا خواندند؛ البته در این میان حس و تجربه مرتبتی عظیم داشت ولی با روشن شدن برخی مبادی غیرحسی، تجربه و تعلقات آن به امور دیگر، همین روشنگری و حقیقت نمایی تجربه هم رنگ باخت و پست مدرنیسم شکل گرفت.

در این مرحله‌ی فکری، هیچ امر روشن‌کننده و حقیقت نمایی در دست نبود و عقل، شهود، اوهام، خواب، خیال، حس و ... همه در یک مرتبه به شمار می‌رفتند.

این چنین است که هیچ معیاری تعیین نشد و اباحه‌گری محور زندگی اجتماعی و منفعت و سود و تمایلات فردی واحیاناً اجتماعی –یعنی اجتماع مصلحتی فردها برای حداکثر منفعت فردی- ملاک عمل و بلکه نظر گردید.

تحلیل اشتباه بسیاری از جریانات اسلامی از جریان عقل گرایی در غرب

بسیاری از جریانات اسلامی که در طول سده‌های اخیر خواستند در مقابل دراز دستی سیاسی و فرهنگی – و مهم‌تر از آن فکری- غرب، پرچمی بلندکرده و اقدامی صورت‌دهند، به وحی و متون نقلی رجوع کرده و گویی که اشکال را در عقل‌گرایی(!!)

غرب دیده باشند، بهره‌مندی از عقل و رجوع به دستاوردهای عقلی را نادیده گرفتند؛ غافل از اینکه بزرگ متفکر دنیای مدرن –یعنی کانت- فاتحه‌ی عقل را خواند و اتفاقاً هم اوست که فیلسوف بزرگ مدرنیته از طرف خود غربی‌ها نامیده می‌شود.

ثمرات رجوع غیرعاقلانه‌ به متون اسلامی

به هر صورت، ثمره‌ی چنین رجوع غیرعاقلانه‌ای به متون اسلامی، فهم جامدانه و ظاهرگرایانه‌ی نقل و عدم تشخیص اولویت‌ها و معیارهای اصلی و فرعی اسلام شد.

برخی از این جریانات اسلامی! گاه به خاطر ظاهر روایتی و بی‌توجه به قواعد عقلانی و منطقی، هرگونه تفسیر روشمند قرآن را که مستظهر به روایت نباشد، تفسیر به رأی دانسته و در نتیجه خود را از فهم کتاب الهی و معارف عظیم آن–خصوصا معارف اجتماعی‌اش- محروم کردند و غالباَ در این عرصه‌ها دست خالی برای نظر و عمل بوده و هستند.

برخی دیگر با کوچک‌ترین نشانه‌ای از یک متن منقول، ناگاه حکم به نفی هرگونه تکنیک و ابزار کرده، ارزش حس و تجربه را انکار نموده، تمدن اسلامی را از بهره‌مندی از مواهب طبیعی و دستیابی به قدرت مادی حذر می‌دادند، این‌ها نمونه‌هایی از ثمرات ضد عقلی در میان شیعیان بود.

جریان‌های ضد عقلی در میان اهل سنت اوضاعی به مراتب بدتر دارد. فضای شیعی به خاطر تعلیمات اهل بیت و تأکیدات آن بزرگواران بر عقل -که نمونه‌هایی را ذکر خواهیم کرد- به صورتی عمیق و گسترده گرفتار رویکرد ضد عقلی نشد؛ اما در فضای اهل سنت این معضل به مراتب بزرگ‌تر است.

نمونه‌ی عینی آن جریان وهابیت است که حتی علیه اهل سنت نیز موضع داشته و طالبان و القاعده میوه‌های چنان رویکردی هستند.


منابع:

هادی بیات، تبیین بیانات رهبری در دیدار با اعضای شورای عالی حوزه‌های علمیه؛ چرا باید به علوم عقلی اهتمام داشت، سایت پرسمان دانشجویی، دوشنبه, 06/20/1391

تهیه و تنظیم : وحید حق دوست ، گروه حوزه علمیه تبیان