و گردابی چنین هائل
پوران کاوه:
«و گردابی چنین هائل»
بیا
صورتمان را با سیلی سرخ کنیم
بیا، حالا که
بالش گرگ پُر از پَرهای ماست
به ریش کبوتر
به شاخهای دیو بخندیم
مطمئن باش
بدون بال
با رۆیای پرواز هم میتوان به اوج رسید
علیرضا عباسی:
بعضی وقتها قد میکشد
از درختهای دور میدان آزادی
از ساختمانهای دوقلو هم بلندتر میشود
با همان صورت همیشگی
از پوست میگذرد
و جایی میرود
که آدم صدایش درنیاید
.
تکلیف آدم با زخمهای بزرگ
روشن نیست
زخم، گاهی از مجسمهی آزادی بالا میرود
گاهی میان خیابان
دراز می كشد
گاهی لای استخوان
.
این مشکل
به همه چیز سرایت کرده
به اسبها
که دور شدهاند
و دشت را با خود بردهاند
به گنجشکها
که وقتی میمیرند
مشکلاتمان چندبرابر میشود
به خودمان که زخمها را
طبقه به طبقه
روی هم میگذاریم
.
زخم ملحفهایست
که دنیا تا گردن
روی خودش کشیده
سارا محمدی اردهالی:
«فارغ از این ماجرا»
صدای ساییده شدن به کلیدهای دیگر
دیوانهام میکند
در این جیب تنگ و تاریک
کلید خانهی مادربزرگ شدهام
خانه را کوبیدهاند
مادربزرگ مرده
چرا مرا از این حلقه درنمیآوری؟
مریم جعفری آذرمانی:
بر خلاف رسم شاعران، با تفنگ کار کردهام
هی به خوردِ شعر دادهام هر چه را شکار کردهام
جنگلِ فکاهیِ جهان، تا دلش بگیرد از شعور
پشت سیل گریههای خود، خنده را مهار کردهام
من به ذاتِ خود شناورم روی موجهای بیکران
نوحهای گوشهگیر را، صف به صف سوار کردهام
از من و درخت زیر باد، هیچکس خمیدهتر نشد
بس که مرده باد و زنده باد، روی دوش، بار کردهام
در تلاشِ بیشباهتم اُجرتی به من ندادهاند
برد و باختم یکی شده؛ با خودم قمار کردهام
علیرضا راهب:
«تقدیر»
تقدیر ناننوشتهترین وهم آفرینش است
این را از تكههای آهن آموختم
خمپارهای كه هرگز عمل نكرد
واهه آرمن:
صندلیها خالیست
بشقابهای روی میز
و لیوانها
خالیست
تفنگی که آویخته است بر دیوار
و این قاب عکس
خالیست
نمیدانم
دیر آمدهام
یا زود
شهاب مقربین:
در سکوت میان جامههای سیاه و گلهای سفید
دارند زنگ ناقوس را مینوازند
اما من
همچنان یکبند
صدای زنگ دبستانم را میشنوم
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منبع: وبلاگ ها و یا آثار شاعران