تبیان، دستیار زندگی
در نشست «عصر روشن»، جایزه‌ی نوبل ادبیات و دلایل تعلق نگرفتن این جایزه به نویسندگان و شاعران ایرانی مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا ایران از نوبل ادبی بی‌نصیب مانده؟


در نشست «عصر روشن»، جایزه‌ی نوبل ادبیات و دلایل تعلق نگرفتن این جایزه به نویسندگان و شاعران ایرانی مورد بحث و بررسی قرار گرفت.


چرا ایران از نوبل ادبی بی‌نصیب مانده؟

در آغاز برنامه، ساره دستاران كه اجرای برنامه را برعهده داشت، با بیان این‌كه این جایزه معتبرترین جایزه‌ی ادبی دنیاست، گفت: در عین حال، گاهی معرفی برخی نویسنده‌ها به عنوان برنده، به این جایزه اعتبار بخشیده، چنان‌كه وقتی در سال 2010 ماریو بارگاس یوسا برنده‌ی این جایزه شد، گفته شد كه این انتخاب، اعتبار را به جایزه‌ی نوبل بازگرداند.

جایزه‌ی نوبل ادبیات از سال 1991 تا امروز 111 دوره برگزار شده است. از مجموع 106 نویسنده‌ی برنده‌ی این جایزه تنها 27 نفر غیراروپایی بوده‌اند و جالب‌تر آن‌كه سهم كشور كم‌جمعیت سوئد كه تاكنون هشت برنده داشته، از كل كشور‌های قاره‌ی آسیا با 5 برنده بیش‌تر بوده است.

اولین آسیایی برنده‌ی نوبل ادبی، رابیندرانات تاگور، شاعر و نویسنده‌ی هندی، بود و بعد از او، نویسندگانی از هند و چین و دو نویسنده از ژاپن برنده‌ی این جایزه شدند. از 108 نویسنده‌ی برنده‌ی نوبل ادبی، 96 برنده، مرد و 12 برنده، زن بوده‌اند. اسامی كاندیداهای جایزه‌ی نوبل دست كم برای 50 سال مخفی می‌ماند. جوان‌ترین برنده‌ی نوبل ادبیات 42 سال و مسن‌ترین برنده 88 سال سن داشته است.

نویسندگان بزرگی همچون لئو تولستوی، ولادیمیر ناباكوف، مارسل پورست، ازرا پاوند، توماس هاردی، آنتوان چخوف، مارك تواین، هنریك ایبسن، جیمز جویس، امیل زولا، خورخه لوییس بورخس و كارلوس فوئنتس، نام برد كه جایزه‌ی نوبل نگرفتند.

در ادامه‌ی نشست، میزگردی با حضور کاوه میرعباسی و مهدی غبرایی، مترجمان فعال حوزه‌ی ادبیات، برگزار و این سۆال مطرح شد که چرا نویسندگان و شاعران کشور ما تا کنون موفق به دریافت این جایزه نشده‌اند.

كاوه میرعباسی در پاسخ به این سۆال گفت: یکی از شرایط اولیه‌ای که نویسنده‌ی برنده‌ی جایزه نوبل باید داشته باشد، این است که آثار او به زبان سوئدی ترجمه شده باشد، اما از میان آثار ادبی کشور ما تنها شنیده‌ام «بوف کور» و نوشته‌های هوشنگ مرادی کرمانی به سوئدی ترجمه شده و بخش بزرگی از آثار کشور ما ترجمه نشده‌اند.

او در ادامه متذكر شد: اصلی‌ترین موضوع در این بحث این است که ما در ایران نویسنده‌ی حرفه‌یی نداریم و نوشتن برای نویسندگان ما جنبه‌ی تفننی دارد. تعداد نویسندگان حرفه‌یی ما که از این راه روزگار می‌گذرانند، از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کند. وقتی نویسندگی تفننی باشد، ادبیات نمی‌تواند به شکل جدی پدید بیاید. آثار ادبی در حد نوبل با وقت گذاشتن‌های تفننی پدید نمی‌آیند. تمام نویسندگانی که نوبل گرفته‌اند و نویسندگان بزرگی که نوبل نگرفته‌اند، کسانی بوده‌اند که عمرشان را صرف ادبیات کرده‌اند. با این‌که در اداره و شرکتی کار کرد، نمی‌توان نویسنده‌ی حرفه‌یی بود.

میرعباسی تأکید کرد: گواه این حرف، تعداد آثار نویسندگان ماست. کدام نویسنده‌ی ما آثارش از 10 اثر تجاوز می کند؟ کمیت معیار نیست. اما با احتساب احتمالات هم هرچه کمیت بیش‌تر باشد، احتمال این‌که آثار باکیفیت از آن دربیابد، بیش‌تر است.

در ادامه، مجری جلسه گفت: البته گفته می‌شود اگر نویسنده‌ای مورد توجه آكادمی نوبل باشد و آثارش به سوئدی ترجمه نشده باشد، می‌خواهند كه كارهایش ترجمه شود. میرعباسی هم گفت: پس در هر حال، آثار باید به سوئدی ترجمه شود.

سپس همین سۆال از مهدی غبرایی پرسیده و گفته شد، اساسا شما سطح ادبیات ما را در نقطه‌ای می‌بینید که نویسنده‌ای از ایران بتواند جایزه‌ی نوبل را به خودش اختصاص دهد؟

مهدی غبرایی در پاسخ به این سۆال اظهار کرد: در سال‌های اخیر در ادبیات‌مان نمونه‌های خوبی را می‌بینیم. اما ما همیشه پشت اسب سوار بوده‌ایم. در حال حاضر کدام نویسنده‌ی ما فراغت دارد که بتواند زمان طولانی بنویسد و اثرش را منتشر کند؟ ما نویسندگانی را می‌بینیم که طرح چند رمان را دارند، اما نمی‌توانند آن را بنویسند.

او افزود: حوزه‌ی زبان ما محدود است. رمانی که نجیب محفوظ در مصر بنویسد، در کشورهای عرب‌زبان دیگر خوانده می‌شود و بدون این‌که از صافی ترجمه بگذرد، از هم تغذیه می‌کنند. در آمریکای لاتین هم گستره بزرگ‌تر است. این کشورها تبادل فرهنگی دارند. برخی کشورها مستعمره بوده‌اند و در عین بلایای استعمار، روابط بیش‌تری داشته‌اند. اما ایران یک کشور است. ما ندیده‌ایم در ایران رمانی منتشر شود و در افغانستان و تاجیکستان خوانده شود. زبان فارسی در این محدوده مانده و به هیچ جا نرفته است. مترجم داخلی هم نمی‌تواند ترجمه کند. باید آثار به گونه‌ای باشد که نویسنده‌ی غربی جذبش شود و آن را به زبان مادری‌اش ترجمه کند. کسی که در این کشور ترجمه کند، ترجمه‌اش جاندار نخواهد بود.

این مترجم با اشاره به دشواری‌ شرایط برای نوشتن گفت: در شرایطی كه گفته شود، این را بنویس و این را ننویس، رمان رشد نمی‌کند. این فراغت خاطر کجا برای نویسنده فراهم می‌شود که بنویسد؟ همین‌قدر هم که نوشته می‌شود، نمونه‌های خوب و برجسته‌ای دارد و ما امیدواری داریم. ‌

كاوه میرعباسی در ادامه درباره‌ی تأکید غبرایی بر محدود بودن حوزه‌ی جغرافیایی زبان فارسی، گفت: حیطه‌ی رواج زبان ترکی بیش از فارسی نیست. ترکی نه زبان بین‌المللی است و نه صحبت‌کنندگانی بیش از فارسی دارد. اما جایگاهی دارد که دو برنده‌ی نوبل دارد. ولی باید دید این تفاوت کجاست؟ یکی حجم مطالعه است که حجم مطالعه در ترکیه بسیار بیش‌تر است و تیراژ کتاب‌ها در آن‌جا خیلی بیش‌تر است. در حالی‌که جمعیت ترکیه خیلی كم‌تر از ماست. موضوع دیگر، کپی‌رایت است.

كاوه میرعباسی نیز در پاسخ به این‌که چرا اصلا نوبل برای ما مهم است، گفت: این پرسش مانند این است که بگوییم چرا ما از این‌که تعریفی از ما بشود، خوش‌مان می‌آید؟

میرعباسی با اشاره به عضو نبودن ایران در كنوانسیون کپی‌رایت بیان کرد: ما برای این‌که ادبیات کشورمان در سطح جهان مطرح شود، باید یک رابطه‎‌ی قانونی با ادبیات جهان داشته باشیم. ما در رابطه با کپی‌رایت، دزد دریایی محسوب می‌شویم و تا زمانی که به مایملک ادبی سایر كشورها احترام نگذاریم، نمی‌توانیم جواز ورود و ویزای ورود به ادبیات بین‌المللی را بیابیم.

او ادامه داد: کپی‌رایت برای ما با توجه به تیراژ کم آثار در کشور، هزینه‌ی ناچیزی دارد. اما همین که این قانون را به رسمیت بشناسیم، قضیه درست می‌شود. ما با این روش کنونی نمی‌توانیم وارد بازار و نمایشگاه‌های بین‌المللی شویم.

در ادامه‌ی این بحث، غبرایی با تأکید بر اهمیت کپی‌رایت و با اشاره به محدود بودن حوزه‌ی زبانی ترکیه در مقایسه با ایران، گفت: ترکیه حوزه‌ی زبانی محدودی دارد، اما در دهه‌های اخیر، این كشور نقش مهمی بازی کرده است. تفاوت دیگر، بحث ممیزی است که کشور ترکیه با آن مواجه نیست و این عوامل مۆثر است.

سپس، میرعباسی در پاسخ به پرسشی درباره‌ی خارجی‌هایی كه به ترجمه‌ی ادبیات ایران بپردازند، گفت: تقریبا از گذشته در دانشگاه‌های معتبر دنیا چون ییل و سوربن و دانشگاه‌های اروپای شرقی، کرسی‌های زبان فارسی وجود داشته و تزهایی درباره‌ی ادبیات معاصر ما نوشته شده است و این‌گونه نیست که توانایی ترجمه در خارج نباشد، اما باید آثار فارسی از نظر آن‌ها مخاطب داشته باشد تا از سوی آن‌ها ترجمه شود.

در ادامه، به انتقادهای واردشده به جایزه‌ی نوبل برای انتخاب نكردن خیلی از نویسنده‌های شاخص اشاره و این پرسش مطرح شد که فعالیت‌های اجتماعی و دیدگاه‌های سیاسی نویسنده، چقدر در توجه آكادمی نوبل به او و دریافت جایزه تأثیر دارد و مهم است؟

غبرایی در پاسخ به این پرسش عنوان کرد: هیچ جایزه‌ای در جهان نیست که بتواند همه را راضی کند، «سنگ صبور» عتیق رحیمی از نظر من در پلاتش ایراد اساسی دارد و من تعجب می‌کنم چطور جایزه‌ی «گنکور» را گرفت، در حالی‌که جایزه‌ی «گنکور» را یکی از کم‌شائبه‌ترین جایزه‌های جهان می‌دانند. گاهی وقت‌ها شائبه‌ی سیاسی بودن را به نوبل هم نسبت می‌دهند. امسال هم ممکن است به دلیل شرایط سوریه، آدونیس این جایزه را بگیرد. اما ما به هر حال، این‌جا بی‌اطلاع هستیم. هیأت داوری نوبل هم هرگز رو نشده است و گزینه‌ی برگزیده هرگز تا زمان اعلام سخن‌گو بروز داده نمی‌شود. هر سال برخی گزینه‌ها به عنوان گزینه‌های نوبل مطرح هستند، اما گاه اسمی درمی‌آید که من مترجم آن را نمی‌شناسم. من چند شعر از آدونیس را خوانده‌ام، یا از هاروكی موراکامی ترجمه کرده‌ام و همین‌ها را از نویسندگان زنده‌ی دنیا می‌شناسم و فکر می‌کنم همین‌ها باید جایزه بگیرند. اما نویسندگان دیگری هم هستند. اگرچه از نظر من در هیچ جای دنیا جایزه‌های ادبی خارج از انتقاد نیستند. اما به هر حال، وجود چنین نهادی سودمند است.

چرا ایران از نوبل ادبی بی‌نصیب مانده؟

این مترجم سپس با بیان این‌كه جایزه‌ی نوبل بیش‌تر وقت‌ها در سال‌های پایانی زندگی نویسنده‌ها به آن‌ها اهدا می‌شود، گفت: بهتر است این جایزه در زمانی به نویسندگان یا شاعران داده شود که توان خرج کردن آن را داشته باشند.

کاوه میرعباسی هم با مصلحت‌اندیشانه خواندن برخی از تصمیات آکادمی نوبل، خاطرنشان کرد: من فکر می‌کنم در انتخاب‌های نوبل، مصلحت‌اندیشی هست که مقداری از آن سیاسی است. بورخس اگر نوبل نگرفت، به دلایل سیاسی بود. هیأت نوبل به چپ گرایش دارد و بورخس همواره طرفدار دیکتاتورهای دست راستی آمریکای لاتین بوده است و مغضوب روشنفکران. از سوی دیگر، پاتریک وایت استرالیایی اگر نوبل گرفت، برای مطرح شدن ادبیات استرالیا و به رسمیت شناختن این ادبیات بود. لوکلزیو هم برای این‌که مدتی بود که به ادبیات فرانسه توجه نشده بود و او در آن زمان مطرح‌ترین نویسنده‌ی زنده‌ی فرانسه بود، این جایزه را دریافت کرد.

این نویسنده افزود: سعی می‌شود در انتخاب‌های نوبل تکرار پیش نیاید. برای مثال از سه تفنگدار نویسنده‌ی زن انگلیسی که دوریس لسینگ یکی از آن‌ها بود، وقتی لسینگ جایزه گرفت، احتمال دریافت جایزه از سوی دو نویسنده‌ی زن دیگر منتفی شد. همچنین وقتی داریو فو نوبل گرفت، به نظر می‌رسد كه نوبل جوری جنس را درنظر می‌گیرد و به او جایزه می‌دهد. این نویسنده سطح پایین نیست، ولی در مقایسه با هارولد پینتر، پینتر در سطح خیلی بالاتری است.

ادامه‌ی نشست «عصر روشن» با پرسش و پاسخ حاضران و مترجمان حاضر در نشست پی گرفته شد. مهدی غبرایی در پاسخ به سۆالی درباره‌ی دلایل مطرح نشدن ادبیات ایران در جهان گفت: گاه بومی‌نویسی می‌تواند مانعی برای این موضوع باشد. گاه نویسندگان خوب دنیا هم آن‌قدر بومی می‌نویسند که آثار آن‌ها قابل ترجمه نیست، مانند برخی از آثار فوئنتس. یا کارهای محمدرضا کاتب که «هیس» او را اثری ارزشمند می‌دانم.

كاوه میرعباسی نیز در پاسخ به این‌که چرا اصلا نوبل برای ما مهم است، گفت: این پرسش مانند این است که بگوییم چرا ما از این‌که تعریفی از ما بشود، خوش‌مان می‌آید؟

او در ادامه اظهار كرد: نویسندگان ما با نویسندگانی که نوبل گرفته‌اند، فاصله دارند. اگر حجم کار یوسا یا مارکز را با حجم آثار نویسندگان خودمان مقایسه کنید، متوجه می‌شوید. ابوتراب خسروی نویسنده‌ی خوبی است، اما چهار کتاب دارد كه روی هم 1000 صفحه هم نمی‌شود.

در ادامه، غبرایی درباره‌ی جایگاه ادبیات ما در جهان عنوان کرد: ما ادبیات‌مان را دست کم نمی‌گیریم. ما آثار خوبی داریم. اما برخی موضوعات در غرب جا افتاده است. آن‌ها تنش‌ها را پشت سر گذاشته‌اند و در آینده در ادبیات ما چنین خواهد شد و نشانه‌های آن پیداست.

بخش ادبیات تبیان


منبع: خبرگزاری دانشجویان ایران