رفتار گرایی (بخش دوم)
همان گونه که مستحضرید اهمیت علم روان شناسی درکشورمان به صورت مدرن آن در چند دهه ی اخیر، بیش از پیش آشکار شده است.
به عبارت دیگر می توان گفت برای حل قسمت عمده ای از مسائلی که بشر امروز با آن روبرو است باید از علم روانشناسی کمک گرفت.
در همین راستا کتاب روان شناسی سال سوم رشته ادبیات و علوم انسانی بیش از یک دهه است که در چرخه ی آموزش کشور قرار دارد. مرکز یادگیری تبیان نیز به منظور یاری رساندن به شما دانش آموزان و دانشجویان عزیز، سلسله مقالاتی را در این ارتباط در نظر گرفته، که امید است مورد بهره مندیتان قرار گیرد.
در مقاله گذشته در رابطه رفتارگرایی و جان واتسون به عنوان پایه گذار این مکتب مطالبی خواندیم.
واتسون در سال 1919 اعلام کرد که سه هیجان فطری در نوباوگان یافت می شود که عبارتند از: ترس، خشم و عشق هیجان های پیچیده تر دیگر از طریق شرطی سازی یاد گرفته می شوند.
گفتار به عنوان یک فعالیت آموخته شده از آواهای تصادفی کودک به وجود می آید. تا این که سرانجام یک فعالیت کاملا مشخص می شود.
کلمه ها جانشین حرکات بدنی آشکار می شوند و انواع حرکات مانند اخم کردن، بالا انداختن شانه، تکان دادن سر و... جایگذین ارتباط کلامی می شوند.
زمانی که کودک می آموزد با خودش بلند صحبت کند، غالبا افرادی که در اطراف او هستند به او می گویند که ساکت باشد، و به این طریق گفتار آشکار او را، به نجوا کردن کاهش می دهند.
تفکر نا شنیدنی چیزی جز صحبت کردن با خودمان نیست.
البته واتسون پذیرفت که قسمت های دیگر بدن نیز ممکن است در این امر دخالت داشته باشند. افراد کر و لال با انگشتانشان فکر می کنند. با این حال دستگاه صوتی مهم ترین اندام فکر است
بعد ها هنگامی که دستگاه های پیشرفته تری برای مطالعات ساخته شد، نظریه واتسون را در معرض آزمون های تجربی یی قرار دادن که توانست فعالیت عضلاتی جزیی را شناسایی کند.
در سال 1932 ژاکوبسون در یافت که در طول مدت گفتار بی صدا، عضلات زبان فعال است و در سال 1937 ماکس حرکت های عضلانی جزیی مشابهی را در دست ها و بازوهای افراد کرو لال، هنگامی که آن ها فکر می کردند، کشف کرد.
واتسون معتقد بود که نمی توان مفهوم شخصیت را نادیده گرفت و رفتار گرا حتما باید به آن بپردازد. وی اعلام داشت شخصیت شامل کلیه واکنش های واقعی و بالقوه ی ماست که گفتار، توانایی ها و مهارت ها و حتی فعالیت درونی و احشایی ما، از جمله ی آن است.
با این که شخصیت هر فرد کاملا پایدار است اما امکان تغییر آن نیز وجود دارد. از طریق شرطی شدن، عادت های قدیمی از بین می روند و عادت های جدید آموخته می شوند. هیچ کس در طول زندگی خود یکسان نمی ماند با این که معمولا این تغییرات نسبتا آهسته صورت می گیرد.
واتسون یک محیط گرا ی پر حرارت بود. مکتب رفتار گرایی با این گفته ی واتسون شکل گرفته است:
یک دوجین کودک سالم، و اختیار بزرگ کردن آن ها به شیوه ی خاص خودم را به من بدهید و من تضمین می کنم که هر یک از آن ها را به طور تصادفی برگزینم و او را برای متخصص شدن در هر زمینه ای که انتخاب می کنم، دکتر، وکیل، هنرمند، مدیر بازرگانی، و، بله حتی گدا و دزد تربیت کنم. بدون این که به استعداد ها، رغبت ها، گرایش ها، توانایی ها و علایق او و نژاد و اجدادش توجهی داشته باشم.
این افراطی ترین موضع درباره ی اهمیت محیط بود که می توان آن را در روان شناس یافت. واتسون یک علم رفتار کاملا عینی را معرفی کرد و بر آن تأکید نمود.
او معتقد بود که رفتار قانون مند است. و هدف روان شناسی باید پیش بینی و کنترل رفتار باشد. بسیاری از روان شناسان عینی نگر و آزمایشی نیز، امروزه به این اصول معتقدند.
اگر قوانین رفتار وجود نداشتند روان شناسی اصلا چگونه می توانست یک علم باشد!