رهبرى امام خمینى (ره)
كتاب: انقلاب اسلامى و چرایى و چگونگى رخداد آن، ص 134مؤلفان: جمعى از نویسندگان
امام خمینى در روز 30 شهریور 1281 ه.ش - 24 سپتامبر 1902 م. - در شهرستان خمین به دنیا آمد.پدرش آیت الله سید مصطفى موسوى، از معاصرین آیت الله میرزاى شیرازى، پس از آن كه سالیانى چند در نجف اشرف، علوم اسلامى را فرا گرفته و به درجه اجتهاد نایل آمده بود به ایران بازگشت و در خمین، پیشوایى اهالى آن دیار را بر عهده گرفت.در حالى كه بیش از پنج ماه از ولادت «روح الله» نمىگذشت، سید مصطفى موسوى به علت مبارزه و مقاومت علیه زورگویىهاى اشرار منطقه، به قتل رسید.
امام خمینى در دوران نوجوانى، قسمتى از معارف متداول روز و علوم مقدماتى و سطح حوزههاى دینیه را نزد علماى آن دیار فرا گرفت و در سال 1298 ه.ش عازم حوزه علمیه اراك شد.اندكى پس از هجرت آیت الله حاج شیخ عبد الكریم حائرى یزدى از اراك به قم - نوروز 1300 ه.ش - امام خمینى نیز رهسپار حوزه علمیه قم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تكمیلى علوم حوزوى را نزد استادان حوزه قم، از جمله میرزا محمد على ادیب تهرانى، آیت الله سید محمد تقى خوانسارى، سید على یثربى كاشانى و آیت الله حائرى یزدى، طى كرد.هم زمان با فراگیرى فقه و اصول، به فراگیرى ریاضیات، هیئت، فلسفه اسلامى و غرب، اخلاق و عرفان، نزد اساتید مشهور آن زمان پرداخت.
امام خمینى در شرایطی دیده به جهان گشود كه ایران یكى از سختترین ادوار تاریخ خویش را تجربه مىكرد.شكست نهضت مشروطیت، كودتاى رضا خان، جنگ جهانى اول و دوم، نهضت ملى شدن صنعت نفت ایران، از جمله حوادث و وقایع مهمى بودند كهامام خمینى تا پیش از آغاز نهضت در سال 42 تجربه كرده است.در دوران اقتدار رضا شاه، امام خمینى از نزدیك با مخالفان روحانى رضا خان، یعنى حاج آقا نور الله اصفهانى،(1)مجتهد بافقى (2)و سید حسن مدرس،(3)آشنا و درباره مسایل سیاسى آن دوره به گفت و گو مىپرداخت.
در سالهاى پایانى حكومت رضا شاه، امام در مدرسه فیضیه درس فلسفه، عرفان و اخلاق مىگفت و ضمن آن مسائل سیاسى را نیز مورد توجه قرار مىداد.لكن شرایط اختناق آمیز آن دوره به گونهاى بود كه ایشان براى تعطیل كردن درس خود تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر از تغییر مكان درس و تدریس در خفا گردید.محصول این تلاشها، پرورش افرادى هم چون شهید مرتضى مطهرى بود.
امام خمینى در اولین متن سیاسى خود - كشف الاسرار در سال 1322 ه.ش. - كه در پاسخ به شبهات كتاب اسرار هزار ساله حكمى زاده منتشر كرد، فجایع سلطنت 20 ساله پهلوى را افشا كرد و با دفاع از اسلام و روحانیتبه پاسخگویى به شبهات پرداخت و در همین كتاب ایده حكومت اسلامى و ضرورت قیام براى تشكیل آن را مطرح ساخت.
یك سال بعد - اردیبهشت 1323 ه.ش - امام خمینى نخستین بیانیه سیاسى (4) خود را صادر كرد.این بیانیه، ضمن فراخواندن عالمان مذهبى و جامعه اسلامى به قیام عمومى، بر این نكته تاكید مىكند كه قیام پیامبران براى تغییر شرایط سیاسى و اجتماعى مردم، قیام براى خدا بود اما هنگامى كه قیام براى نفس باشد، نتیجهاى جز حاكمیتبیگانگان و عوامل آنها مانند رضا شاه بى سواد ندارد.
در آغاز دهه 30، امام خمینى ضمن درسهاى فقه خود، به مساله ولایت فقیه نیز پرداخت.ایشان در بحث اجتهاد و تقلید، در تبیین وظیفه مجتهد، فرمودند: یكى از مقامات پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمانروا بودن است.این منصب در زمان غیبت از آن فقیه جامع الشرایط است.
پس از رحلت آیت الله حائرى، - 1315 ه.ش - آیات عظام حجت، صدر و خوانسارى به مدت هشتسال سرپرستى حوزه علمیه قم را به عهده گرفتند.امام خمینى بر این باور بود كه مرجعیتباید داراى اقتدار و نفوذ باشد و از آن جا كه تنها آیت الله بروجردى را بر این امر توانا مىدانست.براى اقامت آن فقیه وارسته در قم و تثبیت مرجعیت وى بسیار كوشید.
امام خمینى با درك نقش و اهمیتحوزههاى علمیه، چنان مىاندیشید كه حوزه علمیه قم براى تضمین حیات و پرهیز از مشى مصلحت گرایى در برابر حكومتهاى وقت، به تحول ساختارى نیازمند است.وى، در تعقیب این اهداف، در سال 1328 ه.ش با همكارى آیت الله مرتضى حائرى - فرزند آیت الله شیخ عبد الكریم حائرى، مؤسس حوزه علمیه قم - طرح اصلاح اساسى ساختار حوزه علمیه را تهیه و به آیت الله بروجردى ارائه كرد.این طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشن ضمیر مورد استقبال و حمایت قرار گرفت، ولى با كارشكنى و جو سازى مخالفان دخالتحوزه در سیاست رو به رو شد و جامه عمل نپوشید.
آیت الله بروجردى در موارد بسیار، از امام به عنوان یكى از مشاوران بر جسته خود، بهره مىبرد.هنگامى كه زمزمه تشكیل مجلس مؤسسان - 1328 ه.ش - براى تغییر موادى از قانون اساسى - دادن حق انحلال مجالس به شاه - مطرح شد، شاه براى جلب موافقت و كسب اطمینان از عدم مخالفت آیت الله بروجردى، وزیر كشورش دكتر اقبال را به قم فرستاد.امام از سوى آیت الله بروجردى به طور رسمى با دكتر اقبال به مذاكره پرداخت و در نهایتبا لحنى تند و قاطع به وزیر كشور گفت:
ما به شما هرگز اجازه چنین تغییر و تبدیلى در قانون اساسى را نمىدهیم، زیرا این گونه تغییر، افتتاحیهاى جهت دستبرد اساسى به قوانین موضوعه این كشور خواهد شد و به دولت فرصتخواهد داد كه هر وقت و هر طور كه سیاست و منافع او اقتضا مىكند در قانون اساسى دستببرد و طبق اغراض و امیال خود، قانونى را ملغى و قانون دیگرى را جعل نماید. (5)
سید احمد خمینى فرزند امام خمینى در این باره مىگوید: بر اثر قضایاى سیاسى كه در زمان آقاى بروجردى اتفاق افتاده بود، امام از طرف مرحوم آقاى بروجردى و علما مامور شد با شاه صحبت كند.نظر مراجع و علما این بود، نمایندهاى برود و حرف ما را صریح و پوست كنده به شاه منتقل كند و این كار از كسى غیر از حاج آقا روح الله (خمینى) بر نمىآید و ایشان طى دو ملاقاتى كه با شاه انجام دادند، حسابى بر نقطه نظرات مراجع و علما تاكید كردند و به شاه درباره عاقبتسیاستهایش هشدار دادند. (6)
در سال 1340 دو حادثه ناگوار اتفاق افتاد.آیت الله بروجردى در دهم فروردین رحلت كرد و آیت الله كاشانى در اسفند همان سال سراى خاكى را وداع گفت.با فقدان آنها رژیم شاه تحركات تازهاى را آغاز كرد.تلاش براى تجزیه مرجعیت و انتقال كانون آن به خارج از ایران بخشى از تحركات دربار بود كه در كنار شتاب گرفتن روز افزون اجراى رفرمها و تغییرات مورد نظر امریكا تحقق یافت.
2. اندیشه سیاسى امام خمینى (ره)
چنان چه پیشتر اشاره شد امام در اولین كتاب خود - كشف الاسرار - ضمن حملهاى شدید به سیاستهاى رضا شاه، به طرح اجمالى ولایت فقیه پرداخت.امام در این كتاب نهاد سلطنت را مشروط بر آنكه شاه به وسیله مجمعى از مجتهدان واجد شرایط و پیروان فقه اسلامى انتخاب شود و فقط تا زمانى كه امكان جاى گزین كردن نظام بهترى پدید آید مجاز شناخته است. (7)
و 35 سال بعد، خود او اعلام كرد كه چنین امكانى فراهم آمده است.
دیگر عناصر اساسى اندیشه سیاسى حضرت امام را در كتاب ولایت فقیه یا حكومت اسلامى ایشان مىتوان یافت كه به صورت سلسله درسهایى در سال 1349 در نجف ارایه شده است.هدف این كتاب، روشن ساختن این آموزه است كه علما وارثان اقتدار سیاسى دوازده امام علیهم السلام هستند.
به طور كلى این كتاب را مىتوان در سه سطح عمده معرفى كرد: 1.این كه سلطنتبه طور اساسى و بنیادى محكوم است.حضرت پیامبر صلى الله علیه و آله و امام حسین علیه السلام هر دو خواهان بر چیده شدن نظامهاى سلطنتى روم و ساسانى و اموى بودند. 2.قوانین اسلام شامل همه دستورات و احكامى است كه بشر براى سعادت و كمال خود نیاز دارد.این قوانین عادلانهاند و از منافعمستضعفان در مقابل قوانین ظلم و جور حمایت مىكنند.قوه مقننه و اختیار تشریع در اسلام تنها به خداوند متعال اختصاص دارد.از این جهت در حكومت اسلامى باید به جاى قانون گزارى، مجلسى براى پیاده كردن احكام اسلامى داشت.جامعه اسلامى، براى پیاده كردن این قوانین و جلوگیرى از انحرافات، نیازمند به وجود رسول اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه گرامى علیهم السلام بود.پس از آنها این وظیفه فقهاى اسلامى است كه جانشین آنها باشند.
3. اسلام به واسطه مرامهاى انحرافى كه در ایران به وسیله قدرتهاى امپریالیستى تشویق مىشود در معرض خطر جدى است. علما وظیفه دارند كه اسلام را از انحرافات پاك كنند و جنبههاى سیاسى و اقتصادى پیام الهى قرآن را بر مردم عرضه كنند.اسلام را باید، به خصوص بین طبقه تحصیل كرده و دانشگاهى معرفى كرد. (8)
3. تحلیلى بر رفتار سیاسى امام پیش از آغاز نهضت
براى بسیارى از پژوهشگران تاریخ معاصر ایران، این پرسش مطرح است كه چرا امام خمینى پیش از سال 41 و در زمان مرحوم آیت الله بروجردى نهضتخود را آغاز نكرد؟ براى پاسخ بدین پرسش، سه عنصر اساسى مؤثر بر رفتار سیاسى امام باید مورد بررسى قرار گیرد.این عناصر عبارت است از:
اعتقاد به حركت از طریق مرجعیت عامه، امام بر این باور بود كه باید زمینه را براى حاكمیت مراجع دینى فراهم آورد و از اقتدار مرجعیتحمایت كرد.بر همین اساس، چه در زمان آیت الله حاج شیخ عبد الكریم حائرى و چه در زمان آیت الله بروجردى، بر خلاف كسانى كه لب به انتقاد از این دو مرجع بزرگ مىگشودند، پیوسته از آنان حمایت مىكرد.او مىدانست اگر موقعیت مرجعیت تخریب شود، در حقیقت دیوارى كه مىشد براى كنترل دولتها پشت آن پناه گرفت، تخریب شده است.در نگاه وى اصلاح امور مسلمانان تنها از دست كسى بر مىآمد كه بر مسند مرجعیت عامه تكیه زده، بیشتر مردم ولایتش را پذیرفته باشند.
هر چند برخى از مراجع، به دلیل محدودیتهاى موجود، تحرك سیاسى قابل توجهى نشان نمىدادند، ولى امام معتقد بود كه تضعیف مراجع، فرصتبیشترى در اختیار رژیمهاى حاكم قرار مىدهد تا سیاستهاى ضد دینى خود را دنبال كنند.امام خمینى، در پرتو شناخت عمیق از منابع اقتدار در جامعه ایران و تجربههاى كامیابى و شكست جنبشها و حركتهاى اصلاحى، بر این اعتقاد بود كه وادى اصلاح امر مسلمانان و سرفراز ساختن اسلام و امت اسلامى را بدون مركب مرجعیت نمىتوان پیمود.
بیگانگى حوزههاى علمیه با سیاست، فضاى آن روز حوزه، فضایى بیگانه با مسائل سیاسى بود و بر چسب خطرناك آخوند سیاسى ابزارى براى منزوى كردن روحانیان آگاه به شمار مىآمد.
رژیم و وابستگان آن، كه حضور قدرتمند مراجع را مانع اقدامات سیاسى خود مىدیدند، شعار جدایى دین از سیاست را تبلیغ مىكردند.این اقدام در حوزه و روحانیت مؤثر افتاده بود، چنان كه امام مىفرماید:
مهمترین حركت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است كه متاسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهاى كارگر شده است تا جایى كه دخالت در سیاست دون شان فقیه و ورود در معركه سیاسیون، تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مىآورد...عدهاى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مىدانستند...خون دلى كه پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختىهاى دیگران نخورده است. (9)
بر این اساس، امام شكستن این جو در درون حوزه را گام نخست مبارزه تشخیص داد، زیرا اگر سد افرادى كه به آمیختگى دین و سیاست اعتقاد نداشتند، شكسته نمىشد، مبارزه با خود كامگى دربار معنایى جز نبرد هم زمان در دو جبهه دشوار نداشت.امام خمینى، در كتاب حكومت اسلامى، از آن دوران چنین یاد مىكند:
روزى مرحوم آقاى بروجردى، مرحوم آقاى حجت، مرحوم آقاى صدر و مرحوم آقاى خوانسارى - رضوان الله علیهم - براى مذاكره در یك امر سیاسى در منزل ما جمع شده بودند.به آنان عرض كردم كه شما قبل از هر كار تكلیف این مقدس نماها را روشن كنید.با وجود آنها مثل این است كه دشمن به شما حمله كرده و یك نفر هم محكم دستهاى شما را گرفته باشد.اینهایى كه اسمشان «مقدسین» است - نه مقدسین واقعى - و متوجه مفاسد و مصالح نیستند، دستهاى شما را بستهاند و اگر بخواهید كارى انجام بدهید، حكومتى را بگیرید، مجلسى را قبضه كنید كه نگذارید این مفاسد واقع شود، آنها شما را در جامعه ضایع مىكنند. (10)
ضرورت تربیت نیروهاى متفكر و انقلابى، امام خمینى با درك این ضرورت كه هر گونه تحول و انقلاب، نخستباید از حوزه روحانیت آغاز شود، براى ایجاد تحول و اصلاح در درون حوزه و ایجاد بسترى مناسب براى شكل گیرى مبارزهاى عمیق و فراگیر، به تربیت نیروهاى آگاه، متفكر و انقلابى پرداخت.یكى از پژوهشگران تاریخ انقلاب اسلامى در این باره مىگوید:
ایشان در كلاسهاى درس فقه خود كه معمولا مهمترین موضوع در برنامهى درسى حوزهها محسوب مىشد، الهام بخش و تعلیم دهنده نسل كاملى از علما بود كه بعدا به سازمان دهندگان انقلاب تبدیل شدند.مشخصه بارز درسهاى او، توانایى عجیب او در ارتباط دادن فقه با عرفان و ملاحظات عقلانى و سیاسى بود. (11)
نتیجه تربیت نیروهاى متفكر، انقلابى و كار آمد در سالهاى 56 و 57 آشكار شد.در این سالها كه اوج درگیرى نیروهاى انقلابى و رژیم سلطنتى بود، امام توانست، با بهره بردارى از نیروهاى تربیتیافته، پیش از پیروزى انقلاب، نهضت را از انحرافات احتمالى حفظ كند و پس از پیروزى، راه نفوذ بیگانگان در ساختار شكل گرفته جدید را ببندد.
4. روشهاى مبارزاتى امام خمینى (ره)
امام خمینى در جریان مبارزه، روشهاى مبارزاتى ویژهاى را به نمایش گذارد كه به بخشى از آنها اشاره مىشود:
اعتقاد به حركت و بسیج مردمى، امام با اعتقاد راسخ به نقش كلیدى مردم در سرنگونى نظام شاهنشاهى، به طور مستقیم با آنها سخن مىگفت و آنان را به مبارزه تا پیروزى فرا مىخواند.وى با توجه به رابطه معنوى شیعیان و مرجعیت، آحاد ملت را علیه وضع موجود بسیج كرد.
برخورد قاطع و اعتماد به نفس كامل، امام در جریان انقلاب، با قاطعیتى منحصر به فرد، بر نابودى رژیم و پدید آوردن نظامى مبتنى بر شعارهاى انقلاب تاكید مىورزید، به گونهاى كه همگان باور داشتند وى به هیچ وجه و با هیچ فشارى كوتاه نمىآید. (12)
این رفتار الگوى مردمقرار گرفت و در تشكیل و تشدید روحیه انقلابى در آنها سودمند افتاد.امام در جریان انقلاب پیوسته وعده پیروزى مىداد، در برابر نغمههاى ناسازگار با مواضع اعلام شده مىایستاد و هشدار مىداد. (13)
جذب ارتش، امام چنان باور داشت كه بدنه ارتش، افسران و درجه داران آن، به مردم مسلمان كشور تعلق دارند.بنابر این از درگیرى ملت و ارتش جلوگیرى مىكرد و ارتشیان را به سر پیچى از فرمان سران و پیوستن به ملت فرا مىخواند.بدین ترتیب، مردم به پاى ارتش گل مىریختند و شعار ارتش برادر ماستسر مىدادند و ارتشیان نیز گروه گروه ارتش را ترك مىگفتند. سرانجام با پیوستن همافران نیروى هوایى به انقلاب، نهضتبه پیروزى نزدیك شد.
عدم همگرایى با جریانهاى انحرافى، امام با توجه به عملكرد گذشته نیروهاى چپ، مىگفت:
ما با ماركسیستها كار نمىكنیم.ما به آنها اعتماد نداریم.آنها از پشتبه ما خنجر مىزنند.ما اسلام را مىخواهیم، آنها دشمن اسلامند. (14)
خیانتهاى حزب توده، وابستگى این حزب به اتحاد شوروى، وابستگى گروههاى دیگر چپ به بیگانگان و بیگانگى ایدئولوژى و اندیشه آنان با فرهنگ مردم ایران همواره سبب سوء ظن عمومى و طرد آنان از سوى مردم شده است.البته انقلاب، آنها را تحمل كرد و تا زمانى كه علیه مردم دستبه اسلحه نبرده بودند یا جاسوسىشان براى بیگانگان، فاش نشده بود به آنها فرصت عالیتسیاسى و فرهنگى داد. شناخت و خنثىسازى توطئهها، امام خمینى در شناخت و خنثىسازى توطئهها بسیار توانا بود. پیام سرنوشتساز وى در برابر نقشه شوم دشمن در 21 بهمن 57 بر درستى این سخن گواهى مىدهد. برابر اسناد موجود، در آن روز دولتساعت منع عبور و مرور را 5/4 بعد از ظهر اعلام كرد تا در خلال آن، ارتش در نقاط حساس شهر مستقر شود و با دستگیرى و اعدام سران انقلاب، نهضت را سركوب كند. (15)
این توطئه با فرمان تاریخى امام كه به سرعتبه اطلاع مردم تهران رسید، خنثى شد. پیام چنین بود:
اعلامه امروز حكومت نظامى خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نكنند. (16)
پىنوشتها:
1. در سال 1306 علماى اصفهان به رهبرى آیت الله حاج آقا نور الله اصفهانى در اعتراض به اقدامات رضا شاه، دستبه هجرت به قم و تحصن در این شهر زدند، هجرت و تحصن 105 روزه علما در قم، سرانجام با عقب نشینى ظاهرى رضا شاه و شهادت مشكوك آقا نور الله اصفهانى به پایان رسید.
2. وى در اعتراض به ورود غیر محجبه خانواده رضا شاه به حرم حضرت معصومه علیها السلام توسط رضا شاه به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و زندانى شد.مجتهد بافقى با وساطت آیت الله حائرى از زندان آزاد و به شهر رى تبعید گردید.
3. امام خمینى در سنین جوانى به تهران مىرفت و با شركت در مجلس شوراى ملى، مذاكرات مجلس و سخنان مرحوم مدرس را پى گیرى مىكرد.
4. متن این بیانیه كه در كتابخانه وزیرى شهرستان یزد نگاهدارى مىشود در مجله حضور، ش 9 و صحیفه نور، ج 1، ص 3 و 4، چاپ شده است.
5. روحانى، پیشین، ج 1، ص 102.
6. مجله حضور، ش 1، ص 9.
7. امام خمینى، كشف الاسرار، ص 176.
8. امام، حكومت اسلامى، صص 33، 53، 60 و 177.
9. كوثر، ص 38.
10. امام خمینى، حكومت اسلامى، ص 172.
11. سلسله پهلوى و نیروهاى مذهبى به روایت تاریخ كمبریج، پیشین، ص 304.
12. در این جا ذكر نمونهاى از قاطعیت امام سودمند مىنماید: «امام از ملاقات با هر شخصى كه مسؤولیتسیاسى داشت، قبل از آنكه از آن پست استعفا دهد، خوددارى مىكرد.تقاضاى بختیار براى ملاقات به همین دلیل رد شد، اما سید جلال تهرانى، رییس شوراى سلطنت كه براى دیدار با امام به پاریس رفته بود، پس از این كه به او گفته شد باید استعفا دهد و شوراى سلطنت را غیر قانونى بخواند و چنین كرد، توانستبا امام ملاقات كند.استعفاى سید جلال تهرانى از شوراى سلطنت، پیروزى بزرگى براى ملت ایران بود» .
13. براى مثال «بازرگان كه از خطر درگیرى و كودتاى نظامى بیمناك بود در آذر 57 شخصا راهى پاریس شد تا آیت الله خمینى را به مصالحه راضى كند.او مىگوید: من تصویر وحشتناكى از آن چه در نظر خود مجسم مىكردم، خطر جنگ داخلى و كشتار بى حد و حساب را براى آیت الله خمینى تشریح كردم.ولى آیت الله در پاسخ من گفت: حركت انقلاب به نقطه اوج خود رسیده و آتش انقلاب روشن شده...وقتى كه من از آیت الله سؤال كردم آیا شما به پیروزى مردم بى سلاح در برابر ارتشى كه تا دندان مسلح است، اطمینان دارید؟ آیت الله با اطمینان خاطرى سرى به علامت تصدیق تكان داد و گفت: بهتر استشما به جاى این حرفها صورتى از اسامى كسانى كه مىتوانیم براى تصدى امور به آنها اعتماد كنیم، تهیه كنید» . (محمود طلوعى، داستان انقلاب، ص 548) 14. آئین انقلاب اسلامى، (آراء برگزیده امام خمینى)، ص 386.
15. مدنى، پیشین، ص 467.
16. احمد خمینى، آن روزهاى خدایى (یادمان هجدهمین سالگرد پیروزى انقلاب)، ص 12.