تبیان، دستیار زندگی
امام خمینى (ره) كتاب: انقلاب اسلامى و چرایى و چگونگى رخداد آن، ص 134 مؤلفان: جمعى از نویسندگان امام خمینى در روز 30 شهریور 1281 ه.ش - 24 سپتامبر 1902 م. - در شهرستان خمین به دنیا آمد.پدرش آیت الله سید مصطفى موسوى، از معاصرین...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رهبرى امام خمینى (ره)

كتاب: انقلاب اسلامى و چرایى و چگونگى رخداد آن، ص 134مؤلفان: جمعى از نویسندگان

امام خمینى در روز 30 شهریور 1281 ه.ش - 24 سپتامبر 1902 م. - در شهرستان خمین به دنیا آمد.پدرش آیت الله سید مصطفى موسوى، از معاصرین آیت الله میرزاى شیرازى، پس از آن كه سالیانى چند در نجف اشرف، علوم اسلامى را فرا گرفته و به درجه اجتهاد نایل آمده بود به ایران بازگشت و در خمین، پیشوایى اهالى آن دیار را بر عهده گرفت.در حالى كه بیش از پنج ماه از ولادت «روح الله‏» نمى‏گذشت، سید مصطفى موسوى به علت مبارزه و مقاومت علیه زورگویى‏هاى اشرار منطقه، به قتل رسید.

امام خمینى در دوران نوجوانى، قسمتى از معارف متداول روز و علوم مقدماتى و سطح حوزه‏هاى دینیه را نزد علماى آن دیار فرا گرفت و در سال 1298 ه.ش عازم حوزه علمیه اراك شد.اندكى پس از هجرت آیت الله حاج شیخ عبد الكریم حائرى یزدى از اراك به قم - نوروز 1300 ه.ش - امام خمینى نیز رهسپار حوزه علمیه قم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تكمیلى علوم حوزوى را نزد استادان حوزه قم، از جمله میرزا محمد على ادیب تهرانى، آیت الله سید محمد تقى خوانسارى، سید على یثربى كاشانى و آیت الله حائرى یزدى، طى كرد.هم زمان با فراگیرى فقه و اصول، به فراگیرى ریاضیات، هیئت، فلسفه اسلامى و غرب، اخلاق و عرفان، نزد اساتید مشهور آن زمان پرداخت.

امام خمینى در شرایطی دیده به جهان گشود كه ایران یكى از سخت‏ترین ادوار تاریخ خویش را تجربه مى‏كرد.شكست نهضت مشروطیت، كودتاى رضا خان، جنگ جهانى اول و دوم، نهضت ملى شدن صنعت نفت ایران، از جمله حوادث و وقایع مهمى بودند كه‏امام خمینى تا پیش از آغاز نهضت در سال 42 تجربه كرده است.در دوران اقتدار رضا شاه، امام خمینى از نزدیك با مخالفان روحانى رضا خان، یعنى حاج آقا نور الله اصفهانى،(1)مجتهد بافقى (2)و سید حسن مدرس،(3)آشنا و درباره مسایل سیاسى آن دوره به گفت و گو مى‏پرداخت.

در سال‏هاى پایانى حكومت رضا شاه، امام در مدرسه فیضیه درس فلسفه، عرفان و اخلاق مى‏گفت و ضمن آن مسائل سیاسى را نیز مورد توجه قرار مى‏داد.لكن شرایط اختناق آمیز آن دوره به گونه‏اى بود كه ایشان براى تعطیل كردن درس خود تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر از تغییر مكان درس و تدریس در خفا گردید.محصول این تلاش‏ها، پرورش افرادى هم چون شهید مرتضى مطهرى بود.

امام خمینى در اولین متن سیاسى خود - كشف الاسرار در سال 1322 ه.ش. - كه در پاسخ به شبهات كتاب اسرار هزار ساله حكمى زاده منتشر كرد، فجایع سلطنت 20 ساله پهلوى را افشا كرد و با دفاع از اسلام و روحانیت‏به پاسخگویى به شبهات پرداخت و در همین كتاب ایده حكومت اسلامى و ضرورت قیام براى تشكیل آن را مطرح ساخت.

یك سال بعد - اردیبهشت 1323 ه.ش - امام خمینى نخستین بیانیه سیاسى (4) خود را صادر كرد.این بیانیه، ضمن فراخواندن عالمان مذهبى و جامعه اسلامى به قیام عمومى، بر این نكته تاكید مى‏كند كه قیام پیامبران براى تغییر شرایط سیاسى و اجتماعى مردم، قیام براى خدا بود اما هنگامى كه قیام براى نفس باشد، نتیجه‏اى جز حاكمیت‏بیگانگان و عوامل آن‏ها مانند رضا شاه بى سواد ندارد.

در آغاز دهه 30، امام خمینى ضمن درس‏هاى فقه خود، به مساله ولایت فقیه نیز پرداخت.ایشان در بحث اجتهاد و تقلید، در تبیین وظیفه مجتهد، فرمودند: یكى از مقامات پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمانروا بودن است.این منصب در زمان غیبت از آن فقیه جامع الشرایط است.

پس از رحلت آیت الله حائرى، - 1315 ه.ش - آیات عظام حجت، صدر و خوانسارى به مدت هشت‏سال سرپرستى حوزه علمیه قم را به عهده گرفتند.امام خمینى بر این باور بود كه مرجعیت‏باید داراى اقتدار و نفوذ باشد و از آن جا كه تنها آیت الله بروجردى را بر این امر توانا مى‏دانست.براى اقامت آن فقیه وارسته در قم و تثبیت مرجعیت وى بسیار كوشید.

امام خمینى با درك نقش و اهمیت‏حوزه‏هاى علمیه، چنان مى‏اندیشید كه حوزه علمیه قم براى تضمین حیات و پرهیز از مشى مصلحت گرایى در برابر حكومت‏هاى وقت، به تحول ساختارى نیازمند است.وى، در تعقیب این اهداف، در سال 1328 ه.ش با همكارى آیت الله مرتضى حائرى - فرزند آیت الله شیخ عبد الكریم حائرى، مؤسس حوزه علمیه قم - طرح اصلاح اساسى ساختار حوزه علمیه را تهیه و به آیت الله بروجردى ارائه كرد.این طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشن ضمیر مورد استقبال و حمایت قرار گرفت، ولى با كارشكنى و جو سازى مخالفان دخالت‏حوزه در سیاست رو به رو شد و جامه عمل نپوشید.

آیت الله بروجردى در موارد بسیار، از امام به عنوان یكى از مشاوران بر جسته خود، بهره مى‏برد.هنگامى كه زمزمه تشكیل مجلس مؤسسان - 1328 ه.ش - براى تغییر موادى از قانون اساسى - دادن حق انحلال مجالس به شاه - مطرح شد، شاه براى جلب موافقت و كسب اطمینان از عدم مخالفت آیت الله بروجردى، وزیر كشورش دكتر اقبال را به قم فرستاد.امام از سوى آیت الله بروجردى به طور رسمى با دكتر اقبال به مذاكره پرداخت و در نهایت‏با لحنى تند و قاطع به وزیر كشور گفت:

ما به شما هرگز اجازه چنین تغییر و تبدیلى در قانون اساسى را نمى‏دهیم، زیرا این گونه تغییر، افتتاحیه‏اى جهت دستبرد اساسى به قوانین موضوعه این كشور خواهد شد و به دولت فرصت‏خواهد داد كه هر وقت و هر طور كه سیاست و منافع او اقتضا مى‏كند در قانون اساسى دست‏ببرد و طبق اغراض و امیال خود، قانونى را ملغى و قانون دیگرى را جعل نماید. (5)

سید احمد خمینى فرزند امام خمینى در این باره مى‏گوید: بر اثر قضایاى سیاسى كه در زمان آقاى بروجردى اتفاق افتاده بود، امام از طرف مرحوم آقاى بروجردى و علما مامور شد با شاه صحبت كند.نظر مراجع و علما این بود، نماینده‏اى برود و حرف ما را صریح و پوست كنده به شاه منتقل كند و این كار از كسى غیر از حاج آقا روح الله (خمینى) بر نمى‏آید و ایشان طى دو ملاقاتى كه با شاه انجام دادند، حسابى بر نقطه نظرات مراجع و علما تاكید كردند و به شاه درباره عاقبت‏سیاست‏هایش هشدار دادند. (6)

در سال 1340 دو حادثه ناگوار اتفاق افتاد.آیت الله بروجردى در دهم فروردین رحلت كرد و آیت الله كاشانى در اسفند همان سال سراى خاكى را وداع گفت.با فقدان آن‏ها رژیم شاه تحركات تازه‏اى را آغاز كرد.تلاش براى تجزیه مرجعیت و انتقال كانون آن به خارج از ایران بخشى از تحركات دربار بود كه در كنار شتاب گرفتن روز افزون اجراى رفرم‏ها و تغییرات مورد نظر امریكا تحقق یافت.

2. اندیشه سیاسى امام خمینى (ره)

چنان چه پیش‏تر اشاره شد امام در اولین كتاب خود - كشف الاسرار - ضمن حمله‏اى شدید به سیاست‏هاى رضا شاه، به طرح اجمالى ولایت فقیه پرداخت.امام در این كتاب نهاد سلطنت را مشروط بر آنكه شاه به وسیله مجمعى از مجتهدان واجد شرایط و پیروان فقه اسلامى انتخاب شود و فقط تا زمانى كه امكان جاى گزین كردن نظام بهترى پدید آید مجاز شناخته است. (7)

و 35 سال بعد، خود او اعلام كرد كه چنین امكانى فراهم آمده است.

دیگر عناصر اساسى اندیشه سیاسى حضرت امام را در كتاب ولایت فقیه یا حكومت اسلامى ایشان مى‏توان یافت كه به صورت سلسله درس‏هایى در سال 1349 در نجف ارایه شده است.هدف این كتاب، روشن ساختن این آموزه است كه علما وارثان اقتدار سیاسى دوازده امام علیهم السلام هستند.

به طور كلى این كتاب را مى‏توان در سه سطح عمده معرفى كرد: 1.این كه سلطنت‏به طور اساسى و بنیادى محكوم است.حضرت پیامبر صلى الله علیه و آله و امام حسین علیه السلام هر دو خواهان بر چیده شدن نظام‏هاى سلطنتى روم و ساسانى و اموى بودند. 2.قوانین اسلام شامل همه دستورات و احكامى است كه بشر براى سعادت و كمال خود نیاز دارد.این قوانین عادلانه‏اند و از منافع‏مستضعفان در مقابل قوانین ظلم و جور حمایت مى‏كنند.قوه مقننه و اختیار تشریع در اسلام تنها به خداوند متعال اختصاص دارد.از این جهت در حكومت اسلامى باید به جاى قانون گزارى، مجلسى براى پیاده كردن احكام اسلامى داشت.جامعه اسلامى، براى پیاده كردن این قوانین و جلوگیرى از انحرافات، نیازمند به وجود رسول اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه گرامى علیهم السلام بود.پس از آن‏ها این وظیفه فقهاى اسلامى است كه جانشین آن‏ها باشند.

3. اسلام به واسطه مرام‏هاى انحرافى كه در ایران به وسیله قدرت‏هاى امپریالیستى تشویق مى‏شود در معرض خطر جدى است. علما وظیفه دارند كه اسلام را از انحرافات پاك كنند و جنبه‏هاى سیاسى و اقتصادى پیام الهى قرآن را بر مردم عرضه كنند.اسلام را باید، به خصوص بین طبقه تحصیل كرده و دانشگاهى معرفى كرد. (8)

3. تحلیلى بر رفتار سیاسى امام پیش از آغاز نهضت

براى بسیارى از پژوهش‏گران تاریخ معاصر ایران، این پرسش مطرح است كه چرا امام خمینى پیش از سال 41 و در زمان مرحوم آیت الله بروجردى نهضت‏خود را آغاز نكرد؟ براى پاسخ بدین پرسش، سه عنصر اساسى مؤثر بر رفتار سیاسى امام باید مورد بررسى قرار گیرد.این عناصر عبارت است از:

اعتقاد به حركت از طریق مرجعیت عامه، امام بر این باور بود كه باید زمینه را براى حاكمیت مراجع دینى فراهم آورد و از اقتدار مرجعیت‏حمایت كرد.بر همین اساس، چه در زمان آیت الله حاج شیخ عبد الكریم حائرى و چه در زمان آیت الله بروجردى، بر خلاف كسانى كه لب به انتقاد از این دو مرجع بزرگ مى‏گشودند، پیوسته از آنان حمایت مى‏كرد.او مى‏دانست اگر موقعیت مرجعیت تخریب شود، در حقیقت دیوارى كه مى‏شد براى كنترل دولت‏ها پشت آن پناه گرفت، تخریب شده است.در نگاه وى اصلاح امور مسلمانان تنها از دست كسى بر مى‏آمد كه بر مسند مرجعیت عامه تكیه زده، بیش‏تر مردم ولایتش را پذیرفته باشند.

هر چند برخى از مراجع، به دلیل محدودیت‏هاى موجود، تحرك سیاسى قابل توجهى نشان نمى‏دادند، ولى امام معتقد بود كه تضعیف مراجع، فرصت‏بیش‏ترى در اختیار رژیم‏هاى حاكم قرار مى‏دهد تا سیاست‏هاى ضد دینى خود را دنبال كنند.امام خمینى، در پرتو شناخت عمیق از منابع اقتدار در جامعه ایران و تجربه‏هاى كامیابى و شكست جنبش‏ها و حركت‏هاى اصلاحى، بر این اعتقاد بود كه وادى اصلاح امر مسلمانان و سرفراز ساختن اسلام و امت اسلامى را بدون مركب مرجعیت نمى‏توان پیمود.

بیگانگى حوزه‏هاى علمیه با سیاست، فضاى آن روز حوزه، فضایى بیگانه با مسائل سیاسى بود و بر چسب خطرناك آخوند سیاسى ابزارى براى منزوى كردن روحانیان آگاه به شمار مى‏آمد.

رژیم و وابستگان آن، كه حضور قدرتمند مراجع را مانع اقدامات سیاسى خود مى‏دیدند، شعار جدایى دین از سیاست را تبلیغ مى‏كردند.این اقدام در حوزه و روحانیت مؤثر افتاده بود، چنان كه امام مى‏فرماید:

مهم‏ترین حركت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است كه متاسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه‏اى كارگر شده است تا جایى كه دخالت در سیاست دون شان فقیه و ورود در معركه سیاسیون، تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مى‏آورد...عده‏اى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مى‏دانستند...خون دلى كه پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختى‏هاى دیگران نخورده است. (9)

بر این اساس، امام شكستن این جو در درون حوزه را گام نخست مبارزه تشخیص داد، زیرا اگر سد افرادى كه به آمیختگى دین و سیاست اعتقاد نداشتند، شكسته نمى‏شد، مبارزه با خود كامگى دربار معنایى جز نبرد هم زمان در دو جبهه دشوار نداشت.امام خمینى، در كتاب حكومت اسلامى، از آن دوران چنین یاد مى‏كند:

روزى مرحوم آقاى بروجردى، مرحوم آقاى حجت، مرحوم آقاى صدر و مرحوم آقاى خوانسارى - رضوان الله علیهم - براى مذاكره در یك امر سیاسى در منزل ما جمع شده بودند.به آنان عرض كردم كه شما قبل از هر كار تكلیف این مقدس نماها را روشن كنید.با وجود آن‏ها مثل این است كه دشمن به شما حمله كرده و یك نفر هم محكم دست‏هاى شما را گرفته باشد.این‏هایى كه اسمشان «مقدسین‏» است - نه مقدسین واقعى - و متوجه مفاسد و مصالح نیستند، دست‏هاى شما را بسته‏اند و اگر بخواهید كارى انجام بدهید، حكومتى را بگیرید، مجلسى را قبضه كنید كه نگذارید این مفاسد واقع شود، آن‏ها شما را در جامعه ضایع مى‏كنند. (10)

ضرورت تربیت نیروهاى متفكر و انقلابى، امام خمینى با درك این ضرورت كه هر گونه تحول و انقلاب، نخست‏باید از حوزه روحانیت آغاز شود، براى ایجاد تحول و اصلاح در درون حوزه و ایجاد بسترى مناسب براى شكل گیرى مبارزه‏اى عمیق و فراگیر، به تربیت نیروهاى آگاه، متفكر و انقلابى پرداخت.یكى از پژوهشگران تاریخ انقلاب اسلامى در این باره مى‏گوید:

ایشان در كلاس‏هاى درس فقه خود كه معمولا مهمترین موضوع در برنامه‏ى درسى حوزه‏ها محسوب مى‏شد، الهام بخش و تعلیم دهنده نسل كاملى از علما بود كه بعدا به سازمان دهندگان انقلاب تبدیل شدند.مشخصه بارز درس‏هاى او، توانایى عجیب او در ارتباط دادن فقه با عرفان و ملاحظات عقلانى و سیاسى بود. (11)

نتیجه تربیت نیروهاى متفكر، انقلابى و كار آمد در سال‏هاى 56 و 57 آشكار شد.در این سال‏ها كه اوج درگیرى نیروهاى انقلابى و رژیم سلطنتى بود، امام توانست، با بهره بردارى از نیروهاى تربیت‏یافته، پیش از پیروزى انقلاب، نهضت را از انحرافات احتمالى حفظ كند و پس از پیروزى، راه نفوذ بیگانگان در ساختار شكل گرفته جدید را ببندد.

4. روش‏هاى مبارزاتى امام خمینى (ره)

امام خمینى در جریان مبارزه، روش‏هاى مبارزاتى ویژه‏اى را به نمایش گذارد كه به بخشى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

اعتقاد به حركت و بسیج مردمى، امام با اعتقاد راسخ به نقش كلیدى مردم در سرنگونى نظام شاهنشاهى، به طور مستقیم با آن‏ها سخن مى‏گفت و آنان را به مبارزه تا پیروزى فرا مى‏خواند.وى با توجه به رابطه معنوى شیعیان و مرجعیت، آحاد ملت را علیه وضع موجود بسیج كرد.

برخورد قاطع و اعتماد به نفس كامل، امام در جریان انقلاب، با قاطعیتى منحصر به فرد، بر نابودى رژیم و پدید آوردن نظامى مبتنى بر شعارهاى انقلاب تاكید مى‏ورزید، به گونه‏اى كه همگان باور داشتند وى به هیچ وجه و با هیچ فشارى كوتاه نمى‏آید. (12)

این رفتار الگوى مردم‏قرار گرفت و در تشكیل و تشدید روحیه انقلابى در آن‏ها سودمند افتاد.امام در جریان انقلاب پیوسته وعده پیروزى مى‏داد، در برابر نغمه‏هاى ناسازگار با مواضع اعلام شده مى‏ایستاد و هشدار مى‏داد. (13)

جذب ارتش، امام چنان باور داشت كه بدنه ارتش، افسران و درجه داران آن، به مردم مسلمان كشور تعلق دارند.بنابر این از درگیرى ملت و ارتش جلوگیرى مى‏كرد و ارتشیان را به سر پیچى از فرمان سران و پیوستن به ملت فرا مى‏خواند.بدین ترتیب، مردم به پاى ارتش گل مى‏ریختند و شعار ارتش برادر ماست‏سر مى‏دادند و ارتشیان نیز گروه گروه ارتش را ترك مى‏گفتند. سرانجام با پیوستن همافران نیروى هوایى به انقلاب، نهضت‏به پیروزى نزدیك شد.

عدم همگرایى با جریان‏هاى انحرافى، امام با توجه به عملكرد گذشته نیروهاى چپ، مى‏گفت:

ما با ماركسیست‏ها كار نمى‏كنیم.ما به آن‏ها اعتماد نداریم.آن‏ها از پشت‏به ما خنجر مى‏زنند.ما اسلام را مى‏خواهیم، آن‏ها دشمن اسلامند. (14)

خیانت‏هاى حزب توده، وابستگى این حزب به اتحاد شوروى، وابستگى گروه‏هاى دیگر چپ به بیگانگان و بیگانگى ایدئولوژى و اندیشه آنان با فرهنگ مردم ایران همواره سبب سوء ظن عمومى و طرد آنان از سوى مردم شده است.البته انقلاب، آن‏ها را تحمل كرد و تا زمانى كه علیه مردم دست‏به اسلحه نبرده بودند یا جاسوسى‏شان براى بیگانگان، فاش نشده بود به آن‏ها فرصت عالیت‏سیاسى و فرهنگى داد. شناخت و خنثى‏سازى توطئه‏ها، امام خمینى در شناخت و خنثى‏سازى توطئه‏ها بسیار توانا بود. پیام سرنوشت‏ساز وى در برابر نقشه شوم دشمن در 21 بهمن 57 بر درستى این سخن گواهى مى‏دهد. برابر اسناد موجود، در آن روز دولت‏ساعت منع عبور و مرور را 5/4 بعد از ظهر اعلام كرد تا در خلال آن، ارتش در نقاط حساس شهر مستقر شود و با دستگیرى و اعدام سران انقلاب، نهضت را سركوب كند. (15)

این توطئه با فرمان تاریخى امام كه به سرعت‏به اطلاع مردم تهران رسید، خنثى شد. پیام چنین بود:

اعلامه امروز حكومت نظامى خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نكنند. (16)

پى‏نوشت‏ها:

1. در سال 1306 علماى اصفهان به رهبرى آیت الله حاج آقا نور الله اصفهانى در اعتراض به اقدامات رضا شاه، دست‏به هجرت به قم و تحصن در این شهر زدند، هجرت و تحصن 105 روزه علما در قم، سرانجام با عقب نشینى ظاهرى رضا شاه و شهادت مشكوك آقا نور الله اصفهانى به پایان رسید.

2. وى در اعتراض به ورود غیر محجبه خانواده رضا شاه به حرم حضرت معصومه علیها السلام توسط رضا شاه به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و زندانى شد.مجتهد بافقى با وساطت آیت الله حائرى از زندان آزاد و به شهر رى تبعید گردید.

3. امام خمینى در سنین جوانى به تهران مى‏رفت و با شركت در مجلس شوراى ملى، مذاكرات مجلس و سخنان مرحوم مدرس را پى گیرى مى‏كرد.

4. متن این بیانیه كه در كتابخانه وزیرى شهرستان یزد نگاه‏دارى مى‏شود در مجله حضور، ش 9 و صحیفه نور، ج 1، ص 3 و 4، چاپ شده است.

5. روحانى، پیشین، ج 1، ص 102.

6. مجله حضور، ش 1، ص 9.

7. امام خمینى، كشف الاسرار، ص 176.

8. امام، حكومت اسلامى، صص 33، 53، 60 و 177.

9. كوثر، ص 38.

10. امام خمینى، حكومت اسلامى، ص 172.

11. سلسله پهلوى و نیروهاى مذهبى به روایت تاریخ كمبریج، پیشین، ص 304.

12. در این جا ذكر نمونه‏اى از قاطعیت امام سودمند مى‏نماید: «امام از ملاقات با هر شخصى كه مسؤولیت‏سیاسى داشت، قبل از آنكه از آن پست استعفا دهد، خوددارى مى‏كرد.تقاضاى بختیار براى ملاقات به همین دلیل رد شد، اما سید جلال تهرانى، رییس شوراى سلطنت كه براى دیدار با امام به پاریس رفته بود، پس از این كه به او گفته شد باید استعفا دهد و شوراى سلطنت را غیر قانونى بخواند و چنین كرد، توانست‏با امام ملاقات كند.استعفاى سید جلال تهرانى از شوراى سلطنت، پیروزى بزرگى براى ملت ایران بود» .

13. براى مثال «بازرگان كه از خطر درگیرى و كودتاى نظامى بیمناك بود در آذر 57 شخصا راهى پاریس شد تا آیت الله خمینى را به مصالحه راضى كند.او مى‏گوید: من تصویر وحشتناكى از آن چه در نظر خود مجسم مى‏كردم، خطر جنگ داخلى و كشتار بى حد و حساب را براى آیت الله خمینى تشریح كردم.ولى آیت الله در پاسخ من گفت: حركت انقلاب به نقطه اوج خود رسیده و آتش انقلاب روشن شده...وقتى كه من از آیت الله سؤال كردم آیا شما به پیروزى مردم بى سلاح در برابر ارتشى كه تا دندان مسلح است، اطمینان دارید؟ آیت الله با اطمینان خاطرى سرى به علامت تصدیق تكان داد و گفت: بهتر است‏شما به جاى این حرف‏ها صورتى از اسامى كسانى كه مى‏توانیم براى تصدى امور به آن‏ها اعتماد كنیم، تهیه كنید» . (محمود طلوعى، داستان انقلاب، ص 548) 14. آئین انقلاب اسلامى، (آراء برگزیده امام خمینى)، ص 386.

15. مدنى، پیشین، ص 467.

16. احمد خمینى، آن روزهاى خدایى (یادمان هجدهمین سالگرد پیروزى انقلاب)، ص 12.