مادرانه ای که دوستش داریم
نگاهی به فیلم بوسیدن روی ماه
تا بوده همین بوده! همیشه کارگردانان و فیلمنامهنویسان ما تا آمدهاند قصهای را در بستر شرایط پس از جنگ در جامعهی ایرانی روایت کنند، به این نتیجه رسیدهاند که لاجرم، باید دوربینهایشان را به آن سمتی بچرخانند که با نمایش دادن تبعات تلخ جنگ در جامعه، آثارشان رنگ و بوی غمنامه به خود بگیرد و کاراکتر فیلمهایشان سر از جنون در بیاورند یا انزوا. فقط کافی است تا در یک یادآوری گذرا کاراکترهای مهم و تاثیرگزار فیلمهای سینمای جنگ یا همان دفاع مقدس خودمان که به شرایط پس از جنگ اشاره دارند(نظیر آژانس شیشهای، میم مثل مادر، ارتفاع پست و...) را در ذهن مرور کنیم تا این نکته روشتر شود و از این منظر بر اهمیت فیلم بوسیدن روی ماه پی برده باشیم. فیلمی که همزمان متعلق به جریان رئالیسم اجتماعی نو پای این سالهای سینمای ایران است و از طرف دیگر متعلق به جریان سینمای دفاع مقدس. از طرفی جایزهی جشنوارهی فیلم دفاع مقدس امسال را از آن خود میکند و از طرف دیگر چندان که باید جریان جنگ و دفاع مقدس را برجسته نمیکند و یا به قول معروف هیچ گلولهای در آن شلیک نمیشود. فیلمی که هر چند به تبعات تلخ جنگ در یک خانوادهی ایرانی اشاره دارد اما چندان که باید طعم تلخ رایج در سینمای اجتماعی این سالها و نیز سینمای جنگ را به مخاطب نمیچشاند و بیشتر سعی دارد به جای محوریت قرار دادن جنگ و حواشی آن، مضمون فداکاری و انسان دوستی را در بستر یاد شده به مخاطبان خود یادآوری کند.
بوسیدن روی ماه فیلم آدمهای فراموش شده است. فیلمی در رثای مادرانی که فرزندانشان را در جریان جنگ هشت ساله چون شاخه گلی به آب سپردهاند و حالا نیز بیهیچ ادعایی روزگار میگذرانند. از این نظر شاید به جرات بتوان گفت بوسیدن روی ماه نخستین فیلمی است که به گونهای باورپذیر و در عین حال فاخر به مضمون شهید، خانودادههای شهدا و به خصوص مادران شهدا میپردازد. در عین حال نخستین فیلمی است که شخصیتهایش، بی هیچ سرخوردگی، عصبانیت و عصیانی از تبعات جنگ، و بی هیچگونه اعتراض و ادعایی به زندگی روزمره و کمک به همنوعان خود مشغولاند. این فیلم که بعد از فیلم تحسین شدهی طلاومس، دومین همکاری همایون اسعدیان به عنوان کارگردان و منوچهرمحمدی به عنوان تهیه کننده و نیز طراح ایدهی اولیهی فیلمنامه محسوب میشود، در راستای تجربهی قبلی این دو، فیلمی است که بر پایهی فضیلت اخلاق در جامعه بنا شده و به ستایش روابط انسانی میپردازد.
بوسیدن روی ماه داستان دو مادر، دو دوست و دو همسایهی قدیمی- با بازی زیبای دو نابازیگر به نامهای رابعه مدنی در نقش فروغ و شیرین یزدانبخش در نقش احترامالسادات- را روایت میکند که فرزندانشان در جریان جنگ مفقودالاثر شدهاند و اکنون سالها است که در کنار هم زندگی میکنند. اما پس از پیدا شدن جسد پسر احترامالسادات، او تصمیم میگیرد تا در اقدامی فداکارنه، برای خوشحال کردن فروغ که در آستانهی مرگ است، طوری جلوه دهد که فرزند او پیدا شده. از این منظر شاید بتوان گفت داستان فیلم داستان مادر شهیدی است که عزیزترین زندگی خود را از دست داده و حال امر مقدس انتظار، تنها دردانهی او و تنها چیزی است که دارد و نمیخواهد آن را از دست بدهد. از همین طرح چند خطی نیز پیدا است که چنین درامی که با کمترین میزان از به کارگیری مصالح قصهپردازی سعی در پیشبرد روایت خود دارد، از چنان بار حسی و عاطفیای سرشار است که نگاه منتقدانه پیرامون مباحث ژانریک و الگوهای دراماتیک را به سویی میراند و در درجهی نخست اهمیت، مخاطب را به آن سویی هدایت میکند که همچون گوش دادن به یک تکنوازی موسیقایی خود را به دست احساسات جاری در فیلم بسپارد. اساسا بوسیدن روی ماه فیلمی است که از یک درام خطی و از کمترین میزان اوج و فرود روایی بهره میگیرد. همچنین است که روایت قابل حدس فیلم به عنوان خصیصهی ذاتی آن، و نیز شیوهی نوین تبلیغات این فیلم، اعم از پوستر و شعار تبلیغاتی، و نیز اسم فیلم که اشاره به رمانی از «مصطفی مستور» دارد و البته اعتراض این نویسنده را نیز در پی داشته است، در یک نظام نشانهشناسیک اولیه و حتی به ظاهر پیش پا افتاده، قضاوت و آمادگی از پیش تعیین شدهای را به ذهن مخاطب متبادر میکند که از ملزومات روایی اسعدیان برای این فیلم محسوب میشود.
بوسیدن روی ماه فیلم آدمهای فراموش شده است. فیلمی در رثای مادرانی که فرزندانشان را در جریان جنگ هشت ساله چون شاخه گلی به آب سپردهاند و حالا نیز بیهیچ ادعایی روزگار میگذرانند. از این نظر شاید به جرات بتوان گفت بوسیدن روی ماه نخستین فیلمی است که به گونهای باورپذیر و در عین حال فاخر به مضمون شهید، خانودادههای شهدا و به خصوص مادران شهدا میپردازد.
با این وجود در عین اینکه فیلم به ظاهر از روایتی خطی و سر راست برخوردار است و بر این سادگی اصرار دارد، باید بگوییم که در بطن خود و به شیوهای هوشمندانه از طرف فیلمنامهنویس- کارگردانش به دقت کدگذاری شده است و از این منظر میتوان همزمان با رویکردی استعاری- کنایی نیز به تماشای این فیلم نشست و خود را چون مخاطبی فعال در گشودن این رمزگان سهیم دانست. کدهایی که هر چند کاملا قابل دسترسیاند اما در عین حال مستور و پنهاناند و در تقابل دیالکتیک متن با زمینهی سیاسی اجتماعی اثر معنای خود را باز مییابند و بار نقادانهی فیلم نسبت به وضعیت موجود را به دوش میکشند. از آن جمله است که در فیلم، ستاد معراج شهدا که در ساختمانی قدیمی واقع شده است در تمام پلانها در وضعیتی به نمایش گذاشته میشود که در حال تغییر و تعمیر و نقاشی است و این وضعیت در عین حال در یک ارجاع برونمتنی و نیز کنایی، به تغییر وضعیت و تغییر نگاهی اشاره دارد که در جامعه نسبت به شهدا اتفاق افتاده است. تغییری که در یک سوی آن رییس سابق سپید موی و روشن ضمیر ستاد شهدا(با بازی دلچسب مسعود رایگان) قرار دارد و در سوی دیگر آن رییس تازه به دوران رسیده و بیتجربهی ستاد شهدا(با بازی معمولی صابر ابر) که میخواهد یک شبه با سواستفاده از نام شهدا ره صدساله برود. هم از این روست که شغل فعلی رییس سابق ستاد شهدا که مچاله کردن ماشینهای از رده خارج است، کنایه و اشارهای است به از میان رفتن و خارج از رده شدن رویکرد با اصالت و حقیقیای که در گذشته نسبت به شهدا در جامعهی ما وجود داشت و رییس سابق در این فیلم نمایندهی آن است. غیر از این استعارههای کنایی، نمایش گذرای خیابانهای تهران از پشت شیشهی اتوبوس که جامعه را در یک قاب تاویلپذیر به آن صورتی به نمایش میگذارد که افراد آن مشغول نزاع و مویهاند، را نیز باید از دیگر کدها و استعارات کنایی فیلم قلمداد کرد. هم چنین است که خانهی احترامالسادات نیز استعارهای انعطافپذیر است که معنای خود را در ارتباط با جامعهی مشوش و هرج و مرج زدهی بیرون باز مییابد. خانهای آرام با گلهای شمعدانی قرمز که نماد فیلم محسوب میشود و در عین حال صحهای بر موضعگیری مثبت فیلم نسبت به خانوادههای شهدا و سنت از دست رفتهای است که آرمانهای شهیدان ما را در خود حفظ کرده است.
آرمانهایی که فیلم بوسیدن روی ماه بر کمرنگ شدن آنها هشدار میدهد و در عین حال بر این قصد و این باور است که نشان دهد این آرمانها فقط متعلق به نسل افسانهی دهههای نخستین پس از انقلاب نبوده و نیست و در یک کلام جامعهی ایرانی در هر مقطعی که مجبور به دفاع از حیثیت و تمامیت خود باشد قهرمانان تازهی خود را باز خواهد شناخت. این همان دستور زبان مشترکی است که فیلم موفق به برقراری آن میان نسل پیشین شهدا و نسل امروز جوانان ایرانی شده است و البته این مهم را با ارائهی چهرهای ملموس و دست یافتنی از شهدا به دست آورده است. شهدایی که وجهی باورپذیر دارند، دوستی میکنند، در آرشیو نوارهایشان آنچنان که در فیلم شاهدیم به جای کویتیپور و آهنگران نوار خوانندههای پاپ پیدا میشود، پایش بیافتد عاشق هم میشوند و به طور کلی از جنس همین مردماند و نه قهرمانانی که بالفطره قهرمان به دنیا آمده باشند. هرچند ارائهی چنین تصویری از شهدا شاید به مذاق خیلیها خوش نیامده باشد اما به هر حال اسعدیان پیشتر نیز با ارائهی شخصیت به یادماندی روحانی طلاومس نشان داده بود که در افزودن ظرفیتهای تازه به تیپهای کلیشه شدهی سینمایی و تبدیل تیپها به کاراکترهای به یاد ماندنی تبحری ویژه دارد و با رعایت موازین اساسی میتواند محدودیتها را پشت سر بگذارد.
تازهترین همکاری منوچهر محمدی و همایون اسعدیان بدون شک از مهمترین فیلمهای امسال سینمای ایران است که با بهرهگیری از فیلمنامهی خوب، ایدهی مناسب و کارگردانی و بازیگری مناسب و البته بدون بهرهگیری از سوپراستارهای سینمایی ظرفیتهای تازهای به سینمای اجتماعی و در عین حال دفاع مقدس ما افزوده است. فیلمی که اگر قربانی نزاعها و کینه جوییهای بعضی در ارتباط با حوزه هنری که پخش آنرا به عهده دارد و بحث اکران نمیشد و نمایش نوروز را از دست نمیداد، حتما امروز به موفقیتی بیش از این در میزان جذب مخاطب دست مییافت.
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منبع: لوح