تبیان، دستیار زندگی
از یک خاطره ودیگر حرفها از دهه فجرانقلاب اسلامی ایران بسیار گفته اند و بسیار شنیده و خوانده ایم، تا آنجا که وقتی تصمیم می گیریم  دراین باره سخن بگوییم و قلم بزنیم در می مانیم که نا گفته ها همه گفته و نا شنیده ها همه شنی...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قطعاتی از یک خاطره ودیگر حرفها



از دهه فجرانقلاب اسلامی ایران بسیار گفته اند و بسیار شنیده و خوانده ایم، تا آنجا که وقتی تصمیم می گیریم  دراین باره سخن بگوییم و قلم بزنیم در می مانیم که نا گفته ها همه گفته و نا شنیده ها همه شنیده شده اند، واز تکرار مکررات جز ملال حاصلی نیست . در اینگونه مواقع خاطره ایی گنگ و مبهم از آن روزها در ذهنم جان می گیرد، کودکی هشت ساله بودم و به جای " می دویدم همچو آهو می پریدم از سرجو" در خیابان گم شده در لا به لای جمعیت رو به جلوی می رفتم و می رفتم و شعور کود کانه ام براین واقف بود که چه می کند. دست کوچکم در دست زبر مادربزرگم گره خورده بوده و قامت کوتاهم جز سیاهی چادران پیرامون و آسمانی که ازخلال آن دیده می شد را به چشمانم نمی آورد و مشتهایی که گره شده بود و با خشم و قاطعیت و ایمان خواسته اش را فریاد می کرد. آن روزها چه می گفتیم و کجا می رفتیم در خاطرم نمانده است. شاید آن روز بود یا روز دیگری که جمعیت فریاد  برمی آورد"  می کشم، می کشم ، آنکه برادرم کشت" و چه خشماگین دستان خونرنگ خود را به نمایش می گذاشتند و آیا آن روز بود که حوالی میدان "زندان" بودیم یا روزی دیگر، بازهم ذهن کودکانه ام مرا در ضبط این روزها و لحظات یاری نداده است. صف ها ی طولانی نفت، پیت های ردیف شده جلوی شعبه نفت، سرمای شبانه و کرسی را به خاطردارم و این همه با شعارهایی که در ذهنم حک شده در تضادند شعاری که می گفت:" به کوری چشم شاه زمستونم بهاره" شب های الله اکبر بر بام، صدای تیری که شب را می شکافت و مدارسی که تعطیل بود و زندگی که در رگ های خیابان پرشتاب و امیدوار جریان داشت ، تظاهرات روزانه وسکوت شبانه برنامه های تلویزیونی که انگار خبری نیست ، تلاش مصمم وپی گیر پسران نوجوان وجوان برای ساختن وسایل آتش زا  ، روز ورود امام که ناگهان تلویزیون پخش مستقیم ورود امام در فرودگاه مهرآباد را قطع کرد وتصویر منحوس شاه مخلوع را با سرود شاهنشاهی پخش کرد،  همه وهمه قطعاتی ازپازل خاطراتی است که از آن روزهای شور انقلاب در خاطرم ضبط شده اند ولی دریغ که قطعات گم شده مانع از بازسازی یک تصویر اصیل ویکپارچه از مهمترین رویداد یک سده اخیر در کشورم شده اند.

به مدت ربع قرن از شرایط اجتماعی و سیاسی منتهی به انقلاب سخن گفته ایم ، در طول ربع قرن از روزهای پرشور انقلاب و لحظه لحظه آن یاد کردیم و زوایای آن را توضیح دادیم و تشریح کردیم ، به مدت ربع قرن بر آفرینش این انقلاب شگفت قرن  بیستم آفرین گفتیم و کف زدیم ولی تمام گفته ها را می توان در این اندک خلاصه کرد:  انقلاب ایران خواسته یک ملت بود. ملتی به ستوه آمده از تاریخی سراسر دیکتاتوری و خفقان ، ملتی به جان آمده از ندیده شدن و به حساب نیامدن، مردمی خسته از ظلمی به  درازای تاریخ ، نظامی که اولین  حقوق اولیه انسانی را نادیده می گرفت و همچون قوانین متصلب دوران ساسانی تنها مردم را یک وسیله تزئینی برای جشن های 2500 ساله می دانست و می خواست و نه بیشتر.

ملتی که چنین در ذات خود نادیده گرفته شده ، انکار میشد یکباره همچون آتشفشانی فوران کرد وآن نظام پوسیده کهنسال را فرو افکند و با رهبری امام راحل به نظام جمهوری اسلامی رهنمون شد. نظامی که متضمن آزادی های فردی و اجتماعی، استقلال و تمامیت ارضی و حکومت مردم برمردم در سایه دین اسلام بود. انقلاب ایران به تمام نظام های دیکتاتوری دنیا نشان داد که می توان مردم را سرکوب کرد، می توان خواست آنان را نادیده گرفت، می توان آنان را به زوایه راند، می توان یک ملت را انکار کرد ولی ، نمی توان ملت و مردم را وا دار به سکوت کرد، وادار به نخواستن کرد. انقلاب ایران نشان داد که نمی توان دربرابر خواست مردم ایستاد چرا که خواست مردم همان خواست خداست. آن دستانی که گره شده بود و رژیم پهلوی را سرنگون ساخت دست خدا بود که " دست خدا همواره با جماعت است"،  جماعتی که برخواسته اش ایمان دارد، پای می فشرد و خود سرنوشتش را تعیین می کند. بردستان و بازوانی که این معجزه قرن بیستم را به ثمر رساندند، آفرین باد.