قابی برای یک جمله
فیلم کوتاه مثل فیلم مستند و یا فیلم داستانی، شخصیتی مجرد و مستقل دارد. شاید خیلی ها قائل به این باشند، اما در عمل چنین اتفاقی نمی افتد. نه برای مخاطبان و نه برای سازندگان فیلم.
در ادبیات هم، به کسانی که در آغاز مسیر نوشتن هستند، توصیه می شود که با داستان کوتاه شروع کنند. مثل کلاس جمله سازی دوران ابتدایی که اگر کسی ساختن جمله های متنوع را بلد نباشد، نوشتن مطلب در هر اندازه ای برایش مقدور نخواهد بود. در مورد داستان کوتاه با وجود این که در بسیاری از مکاتب آموزشی پیش زمینه ی داستان بلند و رمان است، باز مفهوم مجردش حفظ می شود. داستان نویس های بزرگ بعد از نگارش داستان های بلند، خود را بی نیاز از نوشتن داستان کوتاه نمی دانند. و حتی در پذیرش مخاطبین هم اثری که از یک نویسنده در قالب داستان کوتاه ارائه می شود در مرتبه ای پایین تر از شأن ادبی قرار نمی گیرد.
اما اگر در شعارها و هیجاناتمان برای فیلم کوتاه هم قائل به چنین مرزبندی نباشیم. در عمل رفتاری متفاوت را شاهدیم. نه در پذیرش مخاطبین و نه در میان سازندگان فیلم، فیلم کوتاه اثری سینمایی محسوب نمی شود.
اصلاً اگر کارگردان مطرحی بعد از چند وقت فیلم هایش، به تکرار می افتد و چنگی به دل نمی زند، به همین دلیل است. وقتی با بسیاری از کارگردان های مشهور گفت و گو می کنیم و در مورد فیلم های کوتاهی که ساخته اند، می پرسیم، در جواب هایی که می شنویم، تناقض ظاهری عقیده و باطن فعلیت را درک می کنیم. فیلم کوتاه را مشق فیلم سازی می دانند. هر چند که فیلم کوتاه در واقع مشق فیلم بلند داستانی و مستند است اما فقط این نیست. در مورد همین کارگردان ها اگر از فیلم های کوتاهشان بپرسیم، یا اصلاً فیلم کوتاهی نساخته اند و یا این که فیلم های کوتاهشان به همان بی فایده بودن فیلم های بلندشان است. همین است که در تمام فیلم های یک فیلمساز، حتی یک سکانس ماندگار دیده نمی شود. ماندگاری سکانس که رویایی دست نیافتنی است، سکانسی که استانداردهای مۆلفه های تصویر و ادبیات نمایشی را رعایت کرده باشد هم کیمیا می شود.
کسی که از ادای یک جمله ی درست در چینش اجزاء و کلمات و بدون لکنت عاجز است نمی تواند، سخنران خوبی باشد. هرچند که فیلم، سخنرانی نیست، شاید داستان سرایی هم نباشد، با این وجود در ترتیب اجزاء هندسی اش ناگزیر از در نظر گرفتن نقطه ی اشتراک هنرهاست.
کسی که از ادای یک جمله ی درست در چینش اجزاء و کلمات و بدون لکنت عاجز است نمی تواند، سخنران خوبی باشد. هرچند که فیلم، سخنرانی نیست، شاید داستان سرایی هم نباشد، با این وجود در ترتیب اجزاء هندسی اش ناگزیر از در نظر گرفتن نقطه ی اشتراک هنرهاست.
نکته ی دیگری که محل اعتبار فیلم کوتاه است، اتفاقی است که در مفهوم مخاطب شناسی عام، تعریف می شود. جامعه ی جهانی امروز آدمی ها، به سمت مینی مال شدن همه ی پدیده ها تمایل دارد. بسته بندی های مفید و مختصر، از هر کالایی، که سریع و سهل باشد. مردم مثل پیش از این فرصت ندارند که مثلاً جنگ و صلح یا غرش طوفان بخوانند. می خواهند وقتی کتاب داستانی برای خواندن انتخاب می کنند ، در کوتاه ترین زمان به نتیجه برسند.استقبال از کالای فرهنگی مفید و مختصر مثل علاقه به غذای آماده و یا fast food است. از جهت سرعت در تهیه اش مورد توجه نیست بلکه در زمان کوتاهی مصرف می شود.
استقبال که از داستانک ها می شود ، نشانه ای از همین تغییر ذائقه است . فضای روزنامه ها و مجلات هم به همین سمت می رود. مقالات طولانی و چند صفحه ای مشتری ندارد. و یا این که دیگر بازار پاورقی نویس ها کساد شده است. حتی در مدیوم تصویر هم، کمتر پیش می آید که شبکه های تلویزیونی مجموعه های داستانی را هفته ای یک بار پخش کنند. چون حوصله ی مخاطب به دنبال کردن یک سریال کم شده است.
واین برای فیلم کوتاه یک فرصت به شمار می رود . فرصتی که در قوام سینمای بلند داستانی هم موثر است ، مثل تاثیری که سینمای مستند و سینما تجربه در سینمای روایی می گذارد.و حالا دوره ی احیای فیلم کوتاه است . تماشاچی های سینما ،اگر بدانند که سطح کیفی و موضوعات فیلم های کوتاه در پی ارائه ی مفاهیمِ انتزاعی و فلسفه های نوگرایانه ی من درآوردی نیست، ترجیح می دهند که در مدت زمان دوساعته به جای یک فیلم، چند فیلم ببینند. فیلم هایی که نیاز ذائقه و طبایع مختلفشان را اغنا کند. شاید همین رویکرد مخاطب شناسانه باشد که ساخت فیلم های بلند را در قالب ایپزودیک بیش از پیش رواج داده است. احیای فیلم کوتاه باید نوعی گرته برداری یا اقتباس از قالب داستان های کوتاه یا داستانک ها باشد . سینمای قصه گویی که در مدت زمانی محدود داستانی بدون لکنت را روایت می کند ، برای مخاطبینی که مثل گذشته وقت ندارند ، یک موقعیت جدید است . کاری در فضای انیمیشن های کوتاه نشانه های موفقیت را به دست آورده.
مجتبی شاعری
بخش سینما و تلویزیون تبیان