روایتی دراماتیک از یک خانواده
گفتگو با بهناز ضرابی زاده تدوین گر کتاب «دختر شینا»
دختر شینا به زعم خوانندگانش باب تازهای در کتابهای دفاع مقدس باز کرده است در واقع در این کتاب جنگ از یک زاویه دیگر مورد کنکاش قرار گرفته است؟
کاملا درست است زمانی که من این کتاب را انتخاب کردم با کمال آگاهی این کار را انجام دادم. دوست داشتم از یک حوزهای بنویسم که کمتر مورد توجه قرار گرفته بود و آن هم خانواده و عشق بود. کتابهایی که در زمینه جنگ هشت ساله موجود است یا به آن پرداخته نشده یا کمتر بدان ورود پیدا کردهاند. اما من دانسته وارد این عرصه شدم و میخواستم ورود کنم به زندگی دلاوری که در زمینه نبرد، شاخص است، سردار و فرمانده گردان است در عین حال آن نقشی که به لحاظ تربیتی که اسلام و دین به آن یاد داده است را در خانواده به نحو احسنت رعایت میکند.در این خانواده یک زندگی عاشقانه را میبینیم، که زن و شوهر به حریم خانواده عشق ورزیده و پایبند هستند، اما در ادامه کتاب به جایی میرسیم که شوهر باید برود و یک وظیفه خطیرتری را انجام دهد و آن وظیفه در صحنههای نبرد رقم میخورد. سردار شهید ستار ابراهیمی ولایتمدار است و خود را سرباز امام میداند برای همین آگاهانه پشت پا به تمام تعلقات میزند، و به شهادت میرسد. نکتهای که برای من در تحریر این کتاب مهم بوده این است که مخاطبان من چه کسانی هستند. پرداختن به این موضوعات برای نسل جوان کمتر اتفاق افتاده است یا بدان پرداخته نشده زیرا هنوز بعضیها فکر میکنند که آنهایی که میجنگیدند بیشتر بعد فرماندهی یا رزمیشان خیلی قوی است در صورتی که آنها آدمهایی بودند از جنس ما دارای عواطف و احساسات. چند وقت پیش جوانی از من پرسید که بیشتر رزمندگان جنگ آدمهای خشنی بودند، گفتم از کجا شنیدهای و خواندهای؟ پاسخ گفت از کتابها واقعاً بیشتر کتابهای ما این گونه است،که تصویری مناسب از شهدا ارائه نکردهاند این قضیه دلیلی شده که تصمیم گرفتم تا ابعاد عاطفی و انسانی جنگ را نشان دهم که قضیه امر با نشان دادن جنگ و خانوادههای آنان محقق میشد.
چطور با این خانواده آشنا شدید؟
وقتی زندگی این خانواده در پروندهای که در بنیاد حفظ آثار داشتند مطالعه کردم مواجه شدم با زندگی یک زن شهیدی با 24 سال سن با پنج بچه کوچکی که دارد احساس کردم که یک روایت زیبایی در این خانواده نهفته است. من به دنبال داستان زندگی آنان رفتم، لذا چون یک هدف خاصی را داشتم در مصاحبههایم تلاش کردم به این مهم برسم، وقتی دختر شینا را مطالعه میکنید به لایههای یک زندگی ورود پیدا میکنید. در بسیاری از خاطرهها و داستانها وقتی به قضایای عاطفی مثل ازدواج یا زندگی خصوصی و فرزندان یک رزمنده یا یک شهید میرسیم انگار یک برش ایجاد میشود که از آنها میگذرند من میخواستم توجهها را به زندگی مشترک خانواده که عصاره آن عشق است جلب کنم تا همگان بدانند که این زندگی به چه صورت شکل گرفته است. بنابراین مصاحبههایی که انجام میشد سعی میکردم با دقت آن را انجام دهم، شاید میشد که روزها من یک سۆال را میپرسیدم، و آن خانم (قدمخیر) جواب نمیداد و وقتی با اصرارهای مکرر من روبهرو میشد، پاسخ میگفت. خدا رحمت کند ایشان را چون بسیار زن نجیب و مأخوذ به حیایی بود این امتناع را انجام میداد اما وقتی من در طول گفتگو از نیتم ایشان را مطلع میکردم با من همکاری را انجام میداد.در مجموع میتوان گفت با این استقبال که از این کتاب شد، خدا را شکر فکر میکنم به آن هدف رسیدهام.
شما به یکی از مواردی که اشاره فرمودید مخاطبشناس است. چه لزومی برای این کار دیدید؟ چون در این بیست سال بعد از جنگ آثار بسیاری تولید شده است و اعم نویسندگان اذعان داشتهاند که برای آشنایی نسل جوان این گونه آثار را به رشته تحریر درآوردهاند، اما بهراستی چگونه میتوان یک اثر خلق کرد که جوانان از انبوه این کتابها خود آن را انتخاب کرده با مطالعه اثر تحت تاثیر قرار گیرند؟
به هر جهت برای مخاطبشناسی احتیاج است که ما ابتدا نیازسنجی کنیم، من به نیازسنجی خیلی معتقدم. ما مردم ایران به نهاد خانواده بسیار توجه داریم و خیلی ارزش قائل هستیم خانوادههای ما پرجمعیت بودند که در عین حال ارتباط تنگاتنگی داشتند و زندگی گرم و صمیمانهای داشتیم، حال شما توجه کنید که نیاز جوان امروز چی هست؟اما خب واقعیت این است که خانوادهها بنا به دلایلی کوچک شدهاند. خانواده قدم خیر یک خانواده پرجمعیت است قدم خیر با فرزندانش و اقوام دور برش با کمک آنها توانست خانوادهاش را سرپا نگه دارد. من خواستم بگویم، عشقی که بین این دو زوج وجود داشت و همچنین با تولد فرزندانشان مستحکم می شد را به تصویر بکشم¬ البته قسمت نشد که کتاب را بعد از شهادت حاج ستار نشان دهم¬ چون داستان تا زمان شهادت حاج ستار به رشته تحریر درآمده است که البته مایل بودم بعد از شهادت شهید ابراهیمی(حاج ستار) این زندگی را نشان دهم چون من از کودکی قدم خیر تا ازدواج و خواستگاری و زندگی تا جایی که پنج فرزند به دنیا و بعد تا شهادت همسرش را نوشتهام اما متاسفانه عمر (قدم خیر) بعد از آنکه خاطرات را گفتند به دنیا نبود.
پس در واقع شما خواستید با خلق این آثار عشق به خانواده را نشان دهید؟
بلی این خانواده به عنوان یک خانواده نمونه ایرانی، اسلامی مطرح بودند که عشق شاخصه زندگی آنان بوده میخواستند این زندگی را حفظ کنند. من سعی کردم به عنوان یک نویسنده هم امانتدار خوبی باشم و هم در عین یک منتقلکننده خوب. چون این خانواده عشق را داشت و من نمیدانم تا چه حد توانستم این عشقی که در درون این خانواده و همچنین عشقی که به ارزشها است را نشان دهم. چون خیلیها بودند که در دوران جنگ از جنگ شانه خالی کردند، و نقطه مقابل کسانی بودند مثل حاج ستار و امثال آنها. مثلاً ما خانوادهای در اطراف خودمان داشتیم که مادری هر شش ماه یکدفعه چهار فرزند خود را راهی جبهه کرده و هر چهار نفر آنها شهید شدند. باید این موارد را منصفانه بیان کنیم. منصفانه از آن جهت که بزرگنمایی نکنیم و وقایع را همانطور که هست برای مخاطب بگوییم.
شما به تفاوت این اثر اشاره کردید؟ چه تفاوتهای ساختاری را برای این اثر با آثار مشابه آن میتوانید ذکر کنید؟
همان بحثی که عرض کردم و آن مخاطبشناس و نیازسنجی اثر است. شاید به نوعی من آدم خوششانسی بودم که با این خاطره مواجه شدم. من در واقع با این کار میخواستم ادای دینی به دلاورمردان جنگ و خانوادههایشان داشته باشم. چون من در دوران جنگ نوجوان بودم و همواره آرزو داشتم که ای کاش مرد بودم تا بتوانم با حضور در جبههها از وطنم دفاع کنم. گذشت اما این دغدغه همواره با من بود که چرا نتوانستم برای جنگ کاری بکنم لذا تصمیم گرفتم با نوشتن این اثر آن رسالتی که نتوانستم در زمان جنگ انجام دهم را به منصه ظهور برسانم، لذا اگر در آثارم کنکاش کنید،می بینید که بیشتر آثارم درباره دفاع مقدس است. از آنجایی که شهری که ما در دوران جنگ در آنجا زندگی میکردیم بسیار آماج حملات موشک بوده، خاطرات آن دوران همواره با من بوده است، لذا به داستان نویسی روی آوردم اما احساس کردم داستان با آنکه خوب و تأثیرگذار است اما زیباتر و بهتر از آن داستان خاطره است چون خاطره روایتی است که پیشینه تاریخی ما است و آن گنجینههایی هست که در دل مردم واقع شده است. لذا با خود به این نتیجه رسیدم که به خاطره روی بیاورم که جذاب و اثرگذارتر از داستان است. وقتی که دیدم این همه موضوع بکر برای خاطرهنویسی، وجود دارد با خود گفتم دیگر نیازی نیست که من به تخیلم روی بیاورم. برای همین به تدوین خاطرات شهدا وخانوادههای آنها روی آوردم.باید بگویم این اثر دومین تجربه من در حوزه دفاع مقدس بود کار اول در این حوزه، در سال 85 به نام «آن روز سهشنبه بود» خاطرات سردار شهید حسن ترک بود، برای آن هم به مانند دختر شینا به دنبال مخاطبسنجی و خلاقیت بودم، ولی خوب «دختر شینا» بیشتر مورد توجه قرار گرفت.
نمیتوانیم منکر آن شویم که آثار ماندگار در ادبیات جهان مربوط به داستان و رمان است تا خاطره؟
درسته اما در بحث خاطره، چون موضوعهای آن به زمان زندگی مردم نزدیکتر است مخاطبان با خاطره ارتباط بیشتری برقرار می کنند خصوصاً خاطرات جنگ هشت ساله که مردم آن را با گوشت و پوست خود لمس کردهاند. خاطره برعکس داستان و رمان زاییده تخیل نیست.
احساس میشود که این کتاب، برای همه خصوصاً دختران جوان میتواند به عنوان یک الگوی مناسب معرفی شود؟
قطعاً میتواند به عنوان یک الگوی خوبی برای جوانان مطرح باشد لذا من در اولین رونمایی اذعان داشتم که من این کتاب را تقدیم میکنم به تمام جوانان کشور مخصوصاً، پسرها و دخترهای جوان دم بخت، واقعاً اگر سرلوحه زندگیشان این کتاب را قرار بدهند،موفق می شوند چون الگوی یک زندگی اسلامی و ایرانی است، بیشتر از این دوست ندارم، درباره این کتاب صحبت کنم، تمایل خودم مردم این اثر را بخوانند و قضاوت کنند، البته نظر بسیاری از کارشناسانی که این اثر را مطالعه کردهاند هم بر این منوال میباشد که این کتاب توانسته بهخوبی زوایای یک زندگی نمونه را برای جوانان تشریح کند. البته باید تأکید کنم که با توجه به هجمههای و تبلیغات منفی که در آن سوی مرزها خانوادهها ما را نشانه گرفتهاند این اثر میتواند به عنوان یک الگوی مناسب برای خانوادهها معرفی شود.
به عنوان سۆال آخر اگر بخواهید محتوای این کتاب را در چند جمله توصیف کنید چه واژههایی برای آن به کار میبرید؟
ایمان، حیا، نجابت و عشقی که در شخصیت اول این کتاب (قدم خیر) وجود دارد چهار ویژگی شاخص این کتاب است.
بخش ادبیات تبیان
منبع: سوره مهر