تبیان، دستیار زندگی
روز اولی که مرحوم آقای [محمدحسین] نایینی رحمت الله علیه روی منبر نشستند؛ گریه کردند و گفتند [که] این همان منبری است که شیخ روی آن نشسته، بزرگان روی آن نشستند؛حالا کار به جایی رسیده است که ما می نشینیم. [آقای خمینی ادامه داد:] ما هم امروز باید گریه کنیم که
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در دل طلبه ها واقعاً غوغا می انداخت

امام ره

روز اولی که مرحوم آقای [محمدحسین] نایینی رحمت الله علیه روی منبر نشستند؛ گریه کردند و گفتند [که] این همان منبری است که شیخ روی آن نشسته، بزرگان روی آن نشستند؛حالا کار به جایی رسیده است که ما می نشینیم. [آقای خمینی ادامه داد:] ما هم امروز باید گریه کنیم که حالا نوبت به ما رسیده.

ادامه بخش های ابتدایی کتاب شرح اسم: زندگینامه آیت‌الله سید علی حسینی خامنه‌ای؛ درباره اولین دیدار رهبری با امام خمینی(ره) تقدیم شما میشود:

استاد اخلاق

آقای خامنه ای شنیده بود که آیت الله خمینی درس اخلاق می داده است؛ و نیز فلسفه. سال ها از تعطیلی این درسها می گذشت.

اما وقتی به قم رسید، همچنان میان طلبه ها و فضلاء معروف بود که ایشان مدرس اخلاق است. می گفتند درس اخلاق ایشان چنان پرکشش و گیرا بوده که برخی بزرگان حوزه علمیه قم در آن حاضر می شدند.

اینها را ما شنیده بودیم... لکن... گاهی در درس، ایشان به مناسبتی وارد بحث اخلاقی می شد. رسم است میان مدرسان که روز آغاز درس یا روز پایانی آن، و یا در میان سال تحصیلی، نکاتی را متذکر می شوند؛ توصیه ها و نصایحی می کنند. آیت الله خمینی این مواقف را به بیان مسائل اخلاقی اختصاص می داد.

قیامتی برپا می شد. طلبه ها گریه می کردند... در دل طلبه ها واقعاً غوغا می انداخت... مواقف را به بیان مسائل اخلاقی اختصاص می داد ...همه چیز را در دل انسان تغییر می داد. من در طول چند سالی که درس ایشان رفتم چند بار این توفیق را پیدا کردم [که زیر بارش این گفته ها بنشینم] »

روزی که به اصرار طلبه ها پذیرفت روی منبر بنشیند و درس بگوید، پس از وفات آیت الله بروجردی بود. طلبه ها با خنده و تبسم مسئله را استقبال کردند. خود ایشان هم خنده شان گرفت ... چیز تازه ای بود برای ایشان... بعد گفتند: بسم الله الرحمن الرحیم.

روز اولی که مرحوم آقای [محمدحسین] نایینی رحمت الله علیه روی منبر نشستند؛ گریه کردند و گفتند [که] این همان منبری است که شیخ روی آن نشسته، بزرگان روی آن نشستند؛حالا کار به جایی رسیده است که ما می نشینیم.

[آقای خمینی ادامه داد:] ما هم امروز باید گریه کنیم که حالا نوبت به ما رسیده. این را قرار دادند برای مقدمه یک بحث اخلاقی که دلها را منقلب کرد.

وی به یاد می آورد زمانی را که یکی از مباحث درس اصول پس از حدود شش ماه به پایان رسید. آیت الله خمینی در پایان این بحث مفصل و مشروح گفت "امروز این بحث تمام شد، اما این یک بحث ضروری و لازمی نبود و می توانستیم کمتر و کوتاه تر بگوییم. و این را به عنوان پیش درآمد بحثی اخلاقی بیان کردند که ما باید از عمرمان چگونه استفاده کنیم.

و نیز به یاد می آورد پس از درگذشت آیت الله بروجردی زمزمه ای میان طلاب جریان داشت که مرجعیت به کجا خواهد رفت؟ آیا در قم خواهد ماند، یا به نجف می رود؟ قمی ها مرجعیت و ریاست را سال ها بین خود دیده بودند.

حوزه قم، بزرگ ترین حوزه علمیه شیعه بود؛ و طبعاً نمی پذیرفت مرجعیت از قم بیرون رود. در آن سو، نجفی ها نیز نگین مرجعیت را بر رکاب حوزه خود می پسندیدند.

آیت الله خمینی در یکی از روزهای درس به این موضوع پرداخت و گفت که نباید قم و نجف در میان باشد. گفت که اختلاف از شیطان است؛ دو گروهی که هدف شان خداست با یکدیگر اختلاف نمی کنند؛ برای خدا درس بخوانید؛ قم و نجف ندارد...

دیدارهای غیررسمی

آشنایی بیشتر آقای خامنه ای با آیت الله خمینی از آنجا شروع شد که تابستان، با تعطیلی حوزه علمیه قم، یا ماه رمضان، که می خواست برای گذران تعطیلات به مشهد برود، برای خداحافظی نزد استاد رفت.

رسم برخی از طلبه هاست که در چنین زمانی به دیدن مدرس خود می روند و از او خداحافظی می کنند. ایشان نشسته بود روی تشک و دورش نیم دایره ای از کتاب روی زمین چیده شده بود؛ مشغول مطالعه بود ... دو سه جمله با ایشان صحبت و احوالپرسی کردم: ... اجازه بفرمایید، می خواهم مسافرت کنم، مشهد بروم.

آقای خمینی او و پدرش را می شناخت. کوتاه، از مشهد، احوال پدر و اوضاع پرسید و بعد "سلام برسانید. دو سه کلمه حرف بیشتر نداشتند."

همین رسم هنگام بازگشت طلبه از شهر و دیار خود به قم تکرار می شد. دیگر دیدار غیردرسی با آیت الله خمینی، زمانی بود که ایشان در ایام فاطمیه مجلس روضه داشت.

 روضه خوان، کوثری بود. طلبه ها در اتاقی که مراسم برگزار می شد می نشستند و دور آن را پر می کردند. آقای خمینی نزدیک در چهارزانو می نشست و با ورود هر طلبه ای برای احترام، تکانی می خورد.

خیلی آرام و خیلی با وقار... [گویی] تکلیف است که دو سه جمله ای صحبت کند، والا صحبت نمی کردند. صبحکم الله بالخیر. و تمام می شد. باز سرشان پایین بود... مشغول فکر و مطالعه ذهنی بودند.

گاه اتفاق می افتاد که پیش از آغاز روضه یا پس از آن طلبه ای بحث علمی می کرد؛ پرسشی داشت. آیت الله خمینی آهسته و آرام و به اندازه پاسخ می داد. اگر آن طلبه می توانست با پرسش های بعدی حاج آقا را سر شوق آورد، موضوع فرق می کرد. «دیگر آن وقار و متانت... را نداشتند.

مفصل بحث می کردند. داد می کشیدند... نه و نو می کردند، دعوا می کردند؛ کارهایی که توی بحث فقهی روحانیون و علمای خودمان معمول است».

گرفتگی، سکوت و در خود فرو بودن آقای خمینی وقتی برطرف می شد که یکی از رفقای خود را می دید؛ سر شوق می آمد و شکفته می شد.

سیدعلی آقا به یاد می آورد لحظه ای را که آقای سیدمحمدصادق لواسانی وارد مجلس روضه شد. «آنچنان شتاب زده و بی صبرانه بلند شدند، خندیدند، خنده ای شیرین ... روبوسی کردند ... پهلوی خودشان نشاندند، مشغول صحبت شدند...» که گویی این شخص همان صاحب مجلس چند لحظه پیش نیست».

این کتاب خواندنی و مستند در 760 صفحه همراه با اسناد و آلبوم تصاویر منتشر شده است.


منبع: خبرآنلاین

تهیه و تنظیم: عبداله فربود، گروه حوزه علمیه تبیان