مورد عجیب كلاهقرمزی
سینمای جهان در بهترین شرایط معمولا سعی دارد فیلمهای مهم خود را با استفاده از مهرههای مهم بازیگری بر روی پرده ببرد. این چهرههای مهم بازیگری در سراسر دنیا نه تنها به عنوان برند شناخته شدهای به حساب میآیند معمولا كمپانیهای بزرگهالیودی بازگشت بخشی از سرمایه را به مدد حضور آنها تضمین شده میدانند.
این رویكرد در مورد شخصیتهای كارتونی هم وجود دارد و چه بسا فیلمهای كارتونی كه به دلیل اقبال كاراكترهای آن دنبالههای بر اثر اولیه ساخته و روانه پرده شده است. وجود شخصیتی مانند كلاه قرمزی در سینمای ما همانقدر كه عجیب و غریب است، منحصر به فرد هم به حساب میآید.
شخصیتی عروسكی كه از دل آیتمهای كوتاه تلویزیونی به سینما راه پیدا كرد و امروز به یكی از سوپراستارهای این سینما تبدیل شده است. بررسی یكهتازی امروز كلاهقرمزی كه نه چهره خیلی جذابی دارد و نه لباس خاص و ویژهای بر تن دارد، به عنوان مهرهای كه حضورش گیشه را تضمین میكند، بسیار حائز اهمیت است.
به گونهای كه میتوان این اقبال را از دید روانشناسی جامعه معاصر بررسی كرد. آنچه در مورد این شخصیت میتواند جالب توجه باشد اهمیت این كاراكتر در دید كودكان دهه شصتی است كه حالا هر كدام به سن وسالی رسیده اند و بعضا كودكانشان را هم به دیدن این شخصیت ترغیب میكنند.
گویی ایرج طهماسب و حمید جبلی صداقت و پاكی كودكان آن دوره را به خوبی شناخته و با ساخت عروسكی كه مهمترین وجه آن صداقت و پاكی دوست داشتنی آن است به گونه ای به دل آنها نفوذ كردهاند كه این عروسك بعد از این همه سال هنوز هم مخاطب خود را در این وانفسای سینمای این روزها حفظ كرده است.
در عین حال صداقت جاری در صدای حمید جبلی به عنوان صدا پیشه این كاراكتر به نوعی ارتباط حسی خاصی با مخاطب بر قرار میكند و كودك درون او را ترغیب به دوست داشتن این عروسك میكند.
ایرج طهماسب در سومین قسمت از سری فیلمهای كلاهقرمزی نه تنها از شخصیتهای گذشته اثر خود استفاده كرده است با اضافه كردن شخصیت پسر عمه زا و بچه ننه سعی دارد روایتی جدید از آیتمهای تلویزیونی را با نیمنگاهی به جامعه معاصر نشان دهد.
برگ برنده ای كه نشان میدهد تفكر بومیدر كنار شخصیت جذاب و دوست داشتنی در عین حال كه میتواند دریچهای برای بیان مشكلات و معضلات مختلف یك جامعه باشد، میتواند وسیله ای باشد برای كشاندن نسلهای مختلف یك جامعه كه این روزها زیر بمباران فرهنگی محصولات خارجی فرصتی برای دیدن شخصیت وطنی ندارند.
همین امر باعث شده كه مخاطب به یكباره با كلاه قرمزی آواره ای روبرو شود كه با همه نداری و بیچارگی باز هم با دست و دلبازی به دیگران محبت میكند و كودكی كه هیچ كس برای نگهداریش تلاشی نمیكنند را با محبت نگه میدارد به عبارتی طهماسب به نوعی تلنگری میزند به مادی گرایی صرف این روزهای جامعه معاصر كه همه چیز در این زمانه رنگ مادیات گرفته است.
در این میان فیلمنامه در بسیار از لحظات كم و كاستیهایی دارد و زوج پسرعمهزا و كلاهقرمزی خصوصا در سكانسهای سر بازی جواب نمیدهد اما همه این كاستی دلیلی بر عدم ارتباط مخاطب با این كاراكترها نیست و مشخص است كه مخاطب زیاد به دنبال خط داستانی نیست و حضور كلاهقرمزی را آنقدر دوست دارد كه چشمش را به این كاستیها ببندد.
نگاه به روز طهماسب و موفقیت دوباره جبلی در ارائه به جای كلاهقرمزی سبب شده است باز هم این ماجرا و عروسكهایش به یكی از پروژههای بی رقیب سینمای ایران تبدیل شود كه مخاطب هنوز هم دوست دارد او را و شیطنتهایش را بر روی پرده ببیند.
در نهایت این استقبال بی نظیر از این شخصیت كه هر چند سال یكبار با یك اثر جدید به پرده سینماها باز میگردد میتواند برگ برنده برند ایرج طهماسب و كلاهقرمزی باشد. برگ برنده ای كه نشان میدهد تفكر بومیدر كنار شخصیت جذاب و دوست داشتنی در عین حال كه میتواند دریچهای برای بیان مشكلات و معضلات مختلف یك جامعه باشد، میتواند وسیله ای باشد برای كشاندن نسلهای مختلف یك جامعه كه این روزها زیر بمباران فرهنگی محصولات خارجی فرصتی برای دیدن شخصیت وطنی ندارند. آقای كلاهقرمزی این روزها سوپر استار سینماهایی است كه مدتها بود سرد و خاموش بودند. به نظر میآید سینمای ما بدجور مدیون این سوپر استار عجیب و غریب سینمای ماست كه نه مصاحبه میكند،نه عكسهای آنچنانی میاندازد و نه قراردادهای میلیونی امضا میكند.كلاه قرمزی مورد عجیب سینمای ماست.سوپر استاری كه به هیچ ادعای تنها لبخند را بر روی لب مخاطب مینشاند.
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منبع:مردم سالاری / سیده مریم مطلب پور