پای راست همیشه راست میگه!
دو تا پا بودن که خیلی شیطون بودن. هر کاری دوست داشتن می کردن . بعضی وقتها جاهایی می رفتن که جای پا نبود. مثلا می رفتن روی دسته مبلها . یا روی میز ناهار خوری . حتی روی کیف مدرسه آبجی . . .
تازه یه کار دیگه هم می کردن بدتر از این کارا ،که من اصلا خجالت می کشم بگم. به خاطر همین یواشکی می گم. اونا ... پابرهنه .... می رفتن .... تو حیاط ...
بعدش وقتی خاکی و کثیف می شدن می یومدن تو خونه . رو فرشا ... رو مبلها ...
خلاصه این پاهای شلخته و بی انضباط ،دیگه شورشو درآورده بودن. یعنی خیلی کارهای بدشون زیاد شده بود.
اما یه روز پای راست از این کارها پشیمون شد. آخه دید جای خودش و انگشتاش روی فرشها مونده و مامان داره زحمت می کشه فرشارو تمیز کنه.
اون روز پای راست یه تصمیم گرفت. یه تصمیم خوب .ولی هیچی به کسی نگفت. اما شما می تونید بفهمید تصمیمش چی بوده .چون وقتی پای چپ می خواست بره روی میز ، پای راست باهاش نرفت.
پای چپ تعجب کرد و گفت بیا دیگه . بیا بریم روی میز بازی کنیم. بیا بریم رو تختخواب مامان و بابا بالا و پایین بپریم. بیا دیگه .
ولی هر چی پای چپ اصرار کرد پای راست از جاش تکون نخورد و گفت نه، بسه دیگه از این کارهای بد نکنیم. بیا پاهای خوبی باشیم. من دلم نمی خواد بد باشم. تو هم بیا با هم دیگه دوتایی خوب و مهربون باشیم.
دیگه روی مبل و روی تختخواب بالا پایین نپریم. دیگه روی میز نریم.
پای چپ تعجب کرد و ساکت شد. بعد گفت: خوب بیا بریم تو حیاط بازی کنیم.
پای راست خوشحال شد و گفت موافقم.
اما وقتی می خواستن برن تو حیاط ، پای راست گفت صبر کن اول دمپایی بپوشیم بعد بریم.
پای چپ گفت نمی خواد . حوصله نداریم. دیر می شه بیا بدوییم زود برسیم تو حیاط.
پای راست اخم کرد و گفت نه . اینجوری کثیف می شیم.
پای چپ گفت خوب بشیم مگه چیه ؟
پای راست گفت اون موقع همه جا رو هم کثیف و زشت می کنیم. تازه مامان هم اینطوری باید بیشتر زحمت بکشه.خیلی خسته می شه.
پای چپ گفت راست می گی . اصلا چون تو پای راست هستی همیشه راست می گی . من هم دیگه دمپایی می پوشم.
پاها، دوتایی دمپایی پوشیدن و رفتن بازی .
بعد از یه بازی مفصل، هنوز تمیز تمیز بودن.
اصلا پاها از اون به بعد، خیلی خوب و مودب شده بودن. دیگه نه کثیف می شدن ،نه بوی بد می دادن.
چند روز بعد مامان یه جفت کفش خیلی قشنگ بهشون هدیه داد.
انسیه نوش آبادی
بخش کودک و نوجوان تبیان