آیت الله بروجردی و اصلاحات ارضی
خاطرات و دیدگاههای آیت الله محمدباقر سلطانی طباطبایی پیرامون حضرت آیتالله العظمی بروجردی - ١١
بخش قبلی را اینجا ببینید
در ادامه، بخش یازدهم گفتوگوی آیت الله سلطانی طباطبایی پیرامون ارتباط حضرت آیتالله العظمی بروجردی با دربار شاهنشاهی تقدیم مخاطبان میشود:
- شاید برخی از افراد ناآگاه تصورشان بر این باشد که آیت الله بروجردی با دربار میانه خوبی داشتهاند. لطفاً اگر ممکن است در این باره توضیح بفرمایید.
این مطلب بسیار اهمیت دارد و قابل بحث است. تا آنجا که من اطلاع دارم توضیح میدهم. آیت الله بروجردی با کارهایی که از ناحیه دولت یا مجلس انجام میگرفت و یا در شرف انجام گرفتن بود و بر خلاف موازین اسلامی بود مخالفت میکرد. در این گونه موارد، ملاحظه هیچ چیز و هیچ کس را نمیکرد و تا آن مقدار که قدرت داشت اقدام میکرد. ابداً ملاحظه کسی را نمیکرد، خواه شاه باشد یا غیر شاه.
نمونه این مطلب قضیه اصلاحات ارضی است. شخص شاه لایحه اصلاحات ارضی را به مجلس داد و سپس راهی اهواز شد. دستور داده بود که مجلس در اسرع وقت لایحه را به تصویب برساند و در بازگشت تحویل وی شود.
همین که آیت الله بروجردی مطلع شدند نامهای نوشتند به رئیس شورای ملی (سردار فاخر) و نامه ای هم نوشتند برای آقای بهبهانی که پیگیر نامه ایشان به رئیس مجلس باشد تا سر وقت به مجلس برسد و تأخیری نیفتد و فردا بهانه کنند که بله نامه شما به ما نرسیده است.
به خود آقای بهبهانی هم نصیحت کرده بودند که: "شما در این رابطه مسۆولیت دارید. پدر شما خونبهای مشروطیت ایران است. درباریان و مجلسیان باید از شما اطاعت کنند. شما در امور خلاف شرع باید حساس و فعال باشید."
نامه آیت الله بروجردی هنگام نواخته شدن زنگ مجلس به دست رئیس مجلس رسیده بود. رئیس برای نمایندگان نامه را خوانده بود. مفاد نامه این بوده است که: "از نمایندگان مسلمان باعث تعجب است که در غیاب شاه، لایحه خلاف اسلامی را طرح کرده و درصدد تصویب آن هستند. این لایحه خلاف اسلام و شریعت است. من تا زنده هستم نخواهم گذاشت چنین خلافی در این مملکت اجرا شود ." این نامه باعث شد لایحه مسکوت بماند.
پس از این جلسه ، سردار فاخر به همراه صدرالاشراف (رئیس مجلس سنا) راهی اهواز شدند و مطلب را به شاه گفتند. شاه خودش را به تجاهل زده بود و گفته بود مگر ایشان با این لایحه مخالفند؟ دکتر اقبال به من گفته بود که ایشان مخالف نیستند. دکتر اقبال بعداً اظهار میکرد که اصلاً چنین نبوده و شاه عمداً این حرف را به من بسته است.
بله اگر آیت الله بروجردی بهموقع از کارهای خلاف شرع اطلاع مییافت، اقدام میکرد. ملاحظه شاه یا غیر شاه را نمیکرد . بارها نمایندگان دربار را با تحقیر رد میکرد و راه نمیداد. با پاسخهای تند ملاقاتها را نمیپذیرفت. این که بعضی این گونه میپندارند که آیت الله بروجردی با دربار مرتبط بود و اگر دربار کاری میخواست انجام بدهد با دست ایشان یا با سکوت ایشان انجام میداد، اشتباه محض است.
کارهای خلاف را تا آن جا که مطلع میشد با کمال جدیت و شجاعت جلوگیری میکرد . البته گاهی کاملاً موفق میشد و اقداماتش مۆثر میگشت. گاهی مۆثر نمیشد.
این دربار و دولت بود که به موقعیت آیت الله بروجردی نیازمند بود و باید ملاحظه ایشان را میکرد، نه بالعکس. البته باید وضع آن زمان را هم در نظر گرفت. الآن مردم همه در انقلاب آمادهاند، پذیرایند؛ اما آن زمان چنین نبود. مردم سابقه فشارهای رضاخان را داشتند. در اثر وحشت و کشتارهای رضاخان، رمق از مردم گرفته شده بود. لذا نفسکش در آن زمان پیدا نمیشد. آیت الله بروجردی مطمئن بود که مردم آمادگی ندارند و آنچنان پشتیبانی از طرف مردم نیست. روی این حساب، در کارهای جزئی گاهی تشر میزد و گاهی ساکت میشد؛ ولی این که تسلیم دربار باشد هرگز. بارها شاه به بهانه مسافرت، بازگشت از مسافرت، تقاضای ملاقات میکرد ولی ایشان نمیپذیرفت.
آیت الله بروجردی اهل تظاهر نبودند و اصحاب ایشان هم اجازه بازگویی اقدامات ایشان را نداشتند، لذا بسیاری از اقدامات ایشان مخفی ماند. دربار هم به خاطر شیطنتی که داشت، نمیخواست معروف شود که بین آیت الله بروجردی و دربار، بیاعتنایی و یا تضادی هست.
یادم هست کسی از شیراز، نامهای برای آیت الله بروجردی فرستاده بود و در آن نامه نوشته بود شما که در نامههایتان برای دربار یا دولت چنین و چنان مینویسید، آیا اطلاع دارید که شاه چگونه است؟ عکسی از شاه با همسرش، که بیحجاب بود، از روزنامهای جدا کرده بود و فرستاده بود.
آیت الله بروجردی فرمودند: "صاحب نامه متوجه نبوده که به این اندازهها اطلاع دارم؛ لکن چه باید کرد که موضوع فشار اجانب در کار است و من بیش از این مصلحت نمیدانم که دولت تضعیف شود، زیرا شاه از خودش اختیاری ندارد و تحت فشار دولتهای بیگانه است. یک طرف روسها و طرف دیگر غرب و آمریکا، خواستههای خود را تحمیل میکنند. اگر شاه احساس کند که موقعیتش در داخل تضعیف شده است و جای پایش سست است، برای حفظ خودش تسلیم بیگانه میشود. لذا کوشش ما این است که خیلی احساس ضعف نکند. اگر گاهی مماشات میشود به این جهت است. مصالح مملکت و اسلام را به او تذکر میدهیم، اما جوان است و مغرور."
ناراحت بودند که دولت از یک طرف، تحت فشار بیگانگان و تحت تأثیر آنهاست و از طرف دیگر ما هم قدرتی نداریم. برای مردم رمقی نمانده است. مردم متحد نیستند.
میفرمودند: "قصه ما داستان مشک آب خالی و پرهیز است. (کسی مشک خالی به دست داشت و مردم نمیدانستند خالی است او هم پیوسته مردم را برحذر میداشت که خیس نشوید، مواظب باشید) گاهی تشری به دربار میزنیم، اما میدانیم که مردم آمادگی ندارند و اگر تهدید و فشاری پیش بیاید، شانه خالی خواهند کرد. این گونه نیست که تا پای جان بایستند.
بله آن زمان وضع چنین بود. خداوندِ عالم، لطف و محبت کرد و همین مردم را متحول کرد که چنین امام خمینی را همراهی کردند.
اگر این مردم، مانند آن زمان میبودند و وضع روحی و فکری آنان مثل آن زمان میبود، حضرت امام هم موفق نمیشدند. روحانیت مثل این زمان احترام نداشت. مردم مانند امروز طرفدار و فدایی علماء نبودند. در ذهن عوام تصور نادرستی از روحانیت القا کرده بودند. اگر یک مأمور جزء، به یک عالم محترمی جسارت میکرد، کسی مانع نمیشد. چه بسا همراهی و مسخره هم میکردند.
اگر حادثهای پیش میآمد، اکثر مردم بهخاطر ناآگاهی و تبلیغات دشمن، نهتنها از روحانیت حمایت نمیکردند که ملامت هم مینمودند. افراد نادان و اوباش، برای خود آیت الله بروجردی مزاحمت ایجاد میکردند و باعث اذیت ایشان میشدند تا چه رسد به افراد دیگر.
بخش بعدی را اینجا ببینید
منبع:
1. پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران
2. مجله حوزه،شماره 43-44، مصاحبه با آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی (ره)،ص 27.
تهیه و تنظیم:عبداله فربود، گروه حوزه علمیه تبیان