تبیان، دستیار زندگی
در این مقاله می توانید روش درست برخورد با اثر هنری و شناخت آن را بیاموزید و تفاوت منتقد و کارشناس هنری را با مردم عادی بیابید.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنر، زبان بیان خویشتن


در این مقاله می توانید روش درست برخورد با اثر هنری و شناخت آن را بیاموزید و تفاوت منتقد و کارشناس هنری را با مردم عادی بیابید.

هنر، زبان بیان خویشتن

بیشتر غربی ها افسانه ی " پوگمالیون" پیکره تراش نامدار یونانی را شنیده اند که تندیسی چنان زیبا از " گالاتیای پری" آفرید که خود عاشقش شد و وقتی ونوس به تندیس ساخت او جان داد، او آن را عاشقانه در آغوش گرفت. زایش اثر هنری، تجربه ای عمیقا خصوصی است، تا جایی که بسیاری از هنرمندان فقط زمانی می توانند کار کنند که تنهای تنها باشند و از نشان دادن کارهای ناتمام شان به دیگران خودداری می کنند. اما زایش اثر هنری برای آن که با موفقیت انجام شود، باید در آخرین مرحله، با مردم ارتباط پیدا کند. هنرمندان، عمل آفرینندگی را صرفا برای ارضای خود انجام نمی دهند بلکه می خواهند دیگران کار ایشان را ارزش گذاری کنند.

به بیان دقیق تر تا زمانی که مخاطبانی برای کار هنرمند پیدا نشده اند فرایند خلاقیت نیز کامل نیست. سخن آخر این که اغلب آثار هنری برای آن آفریده می شوند که مردم آن ها را دوست بدارند نه آن که درباره ی آن ها با هم بحث کنند.

شاید این تناقص ظاهری را بتوان به محض پی بردن به منظور هنرمندان از معنی اصطلاح " مردم" حل کرد. آن ها به مردم به صورت یک کل آماری کاری ندارند بلکه منظورشان مردمی است که مخاطب ایشان هستند.. در نظر ایشان آن چه اهمیت دارد، کیفیت است نه تایید گسترده و همگانی.

گروه مخاطبان که تاییدش تا این اندازه برای هنرمندان اهمیت دارد، غالبا گروهی خاص و محدود است.

اعضای گروه مخاطب ممکن است هنرمندان دیگر، یا حامیان هنر، دوستان، منتقدان و تماشاگران علاقمند باشند. یگانه خصوصیت مشترک اینان، عشق آگاهانه به اثر هنری است، که در عین حال نگرشی تمیزدهنده و هوادارانه است و کفه ی قضاوت این افراد را مخصوصا سنگین تر می کند. این عده در یک کلام، خبرنگاران و یا افرادی هستند که اعتبارشان بر تجربه استوار است نه بر دانش نظری.

اعضای گروه مخاطب ممکن است هنرمندان دیگر، یا حامیان هنر، دوستان، منتقدان و تماشاگران علاقمند باشند. یگانه خصوصیت مشترک اینان، عشق آگاهانه به اثر هنری است، که در عین حال نگرشی تمیزدهنده و هوادارانه است و کفه ی قضاوت این افراد را مخصوصا سنگین تر می کند. این عده در یک کلام، خبرنگاران و یا افرادی هستند که اعتبارشان بر تجربه استوار است نه بر دانش نظری.

در واقعیت هیچ مرز مشخص یا تفاوت نوعی، بین خِبره ی هنرشناس و مردم به طور کلی وجود ندارد، بلکه تفاوت در درجه ی شناخت شان است.

هنر، زبان بیان خویشتن

ذوق

تعیین این که هنر چیست و ارزش گذاری اثر هنری، دو مساله ی مجزا هستند. اگر روشی مطلق برای متمایز ساختن هنر از ناهنر در اختیار می داشتیم، الزاما نمی توانستیم کیفیت را اندازه گیری کنیم. مردم دل شان می خواهد این دو مساله را درهم ادغام کنند. در اغلب موارد وقتی مردم می پرسند " آن چیز چرا هنری است؟" منظورشان پرسیدن این سوال است" " چرا آن چیز هنری خوب است؟"

چون کارشناسان قوانین دقیقی بدین منظور تدوین نمی کنند، مردم آماده ی دفاع از خویشتن می شوند:

" راستش را بخواهید ، چیزی از هنر نمی دانم، ولی می دانم چه چیزی را دوست می دارم". این عبارت حاضر آماده، مانعی قوی بر سر راه شناخت است. حال بیایید این مانع و این فرضیات ناگفته ی گوناگون را که تکیه گاه آن هستند بررسی کنیم.

آیا واقعا کسانی هم یافت می شوند که هیچ چیزی درباره ی هنر ندانند؟ مسلما نه ، زیرا هنر چنان در زندگی روزمره ی مردم راه یافته و با آن درهم بافته شده است که همواره حتی اگر تماس های مردم با آن به جلد مجلات ، پوسترهای تبلیغاتی، یادبودهای دوره ی جنگ، تلویزیون و ساختمان های محل زندگی، کار و عبادت شان محدود شود، فرا روی ایشان قرار می گیرد.

هنر، زبان بیان خویشتن

وقتی می گوییم " می دانم چه چیزی را دوست دارم" در واقع می خواهیم  بگوییم " آن چه را که می شناسم، دوست دارم و هرآنچه را که با آن چه من بدآن ها خو گرفته ام سازگار نباشد مردود می شمارم". این گونه دوست داشتن ها از آنِ خود ما نیستند، زیرا از طریق عادت و فرهنگ و بدون هیچ گونه گزینش شخصی بر ما تحمیل شده اند.

راستی چرا باید انبوه کثیری از مردم دستخوش این توهم باشند که در هنر به گزینشی شخصی دست زده اند در حالی که چنین نیست؟

در این جا یک فرضیه ناگفته دیگر نیز در کار است: هر اثر هنری، اگر فقط کارشناس بتواند از عهده ی درکش برآید، حتما نقصی دارد. اما اگر کارشناسان بیش از مردم عادی به ستایش از اثر هنری می پردازند، ما چرا نباید با ایشان چشم و هم چشمی کنیم؟!

راه رسیدن به خبرگی در هنر ، باز و فراخ است و هر آن کس را که ذهنی باز همراه با جذب تجربه های تازه داشته باشد، به خود می خواند. ما همزمان با رشد قدرت شناخت مان متوجه می شویم که چیزهایی به مراتب بیش از آن چه را که در آغاز برایمان متصور و ممکن بود دوست داریم. تدریجا به اعتقاداتمان پای بند می شویم، تا جایی که به درستی می توانیم بگوییم:" می دانم چه چیزی را دوست دارم."

 سمیه رمضان ماهی

بخش هنری تبیان


منبع:

تاریخ هنر جهان/ جنسن