تبیان، دستیار زندگی
حضرت رضا علیه‏السلام هنگامی که با مأمون خلوت می‏کرد؛ او را بسیار موعظه می‏نمود، و او را در مورد کارهای زشتش سرزنش می‏کرد، و از عذاب الهی هشدار می‏داد. مأمون در ظاهر می‏پذیرفت، ولی در باطن ناراحت می‏شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قاطعیت یا تسامح در دین ؟!

اندیشه های اقتصادی امام رضا(ع)/بخش اول


حضرت رضا علیه‏السلام در مورد حفظ دین و نگهبانی از احکام خداوند متعال، در برابر مأمون و شخصیتهای دیگر، با شجاعت و صلابتی خلل‏ناپذیر برخورد می‏کرد و هرگز در امر دین، مسامحه و ملاحظه کاری نداشت. در اینجا نظر شما را به نمونه‏هایی از برخورد قاطع حضرت رضا علیه‏السلام با مأمون و سران کشورش جلب می‏کنم که ضمنا به راز و فلسفه‏ی شهادت آن حضرت، آشناتر خواهیم شد.

نصیحت سرزنش‏آمیز

حضرت رضا علیه‏السلام هنگامی که با مأمون خلوت می‏کرد؛ او را بسیار موعظه می‏نمود، و او را در مورد کارهای زشتش سرزنش می‏کرد، و از عذاب الهی هشدار می‏داد. مأمون در ظاهر می‏پذیرفت، ولی در باطن ناراحت می‏شد.

روزی امام رضا علیه‏السلام بر مأمون وارد شد، دید او وضو می‏گیرد و غلامش به دست او آب می‏ریزد، امام رضا علیه‏السلام به او فرمود: «ای رئیس مۆمنان هیچ کس را در عبادت خدا شریک قرار نده»(1) مأمون غلام را رد کرد و خود وضویش را به پایان رسانید. همین تذکر امام علیه‏السلام بر کینه و خشم باطنی مأمون نسبت به امام علیه‏السلام افزود.(2)

رودررویی امام با دو پسر سهل

حسن بن سهل، و فضل بن سهل (دست‏پروردگان برمکیان) دومین و سومین شخص دستگاه طاغوتی مأمون بودند و کارگردان اصلی دولت او به شمار می‏آمدند، حضرت رضا علیه‏السلام بدیهای این دو نفر را به مأمون گوشزد می‏کرد، و او را از گوش دادن به حرفها و پیشنهادهای آنها نهی می‏نمود. همین سفارش امام رضا علیه‏السلام موجب کینه‏توزی بیشتر آنها نسبت به حضرت رضا علیه‏السلام گردید.(3) حضرت رضا علیه‏السلام با اینکه به قدرت و نفوذ آنها توجه داشت، با کمال قاطعیت در برابر آنها موضع می‏گرفت، و مأمون را از ترفندهای آنها برحذر می‏داشت.

امام رضا علیه‏السلام در یکی از گفتگوهایش با مأمون به او فرمود: خداوند به من امر کرده متعرض تو نشوم و (برای مصلحت امت) در زیر دست تو، کار خود را آشکار سازم، چنانکه خداوند به یوسف علیه‏السلام فرمان داد که زیر دست فرعون مصر، کار کند

قاطعیت در رد خلافت

مأمون می‏خواست، خلافت و مقام رهبری را به امام رضا علیه‏السلام بسپارد، امام رضا علیه‏السلام با کمال صراحت به او فرمود: «اگر خداوند خلافت را به تو سپرده، تو حق نداری آن را به من بسپاری، و اگر به تو نسپرده، چیزی که مال تو نیست، نمی‏توانی به دیگری بدهی.»(4)

امام با این بیان، روشن کرد که مقام رهبری از جانب خدا به افراد شایسته داده می‏شود، و مربوط به مأمون و امثال او نیست.

تشبیه مأمون به فرعون مصر

امام رضا علیه‏السلام در یکی از گفتگوهایش با مأمون به او فرمود: «خداوند به من امر کرده متعرض تو نشوم و (برای مصلحت امت) در زیر دست تو، کار خود را آشکار سازم، چنانکه خداوند به یوسف علیه‏السلام فرمان داد که زیر دست فرعون مصر، کار کند.»(5)

امام رضا

دفاع از حق‏گویی عابد دزد

عابدی را به عنوان اینکه دزدی کرده دستگیر نموده و نزد مأمون آوردند، آن روز، روز ملاقات عمومی بود، و حضرت رضا علیه‏السلام نیز در نزد مأمون نشسته بود، هنگامی که عابد دزد را نزد مأمون آوردند، بین آنها چنین گفتگو شد:

مأمون: تو با این چهره‏ی مذهبی، خجالت نمی‏کشی که دزدی می‏کنی؟

عابد: اضطرار و ناداری باعث شد دزدی کردم، زیرا تو حق مرا در خمس و بیت‏المال ندادی، من هم مجبور به دزدی شدم.

مأمون: تو چه حقی در خمس داری؟

عابد آیه 41 سوره انفال و 7 سوره حشر را که در مورد خمس و مصرف آن است خواند، آنگاه گفت: مطابق آیه‏ی قرآن یکی از موارد مصرف خمس، درماندگان راه سفر هستند، من درمانده‏ی راه هستم چرا حقم را به من نمی‏دهی تا به وطنم برسم؟ به علاوه به آیات قرآن آگاهی دارم.

مأمون: برای اجرای حد دزدی آماده باش، ما نمی‏توانیم به خاطر این یاوه ‏سرایی ها، حدّ الهی را تعطیل کنیم.

عابد: نخست از خودت شروع کن و با اجرای حدّ، خودت را پاکسازی نما، بعد دیگران را.

مأمون در این هنگام از امام رضا علیه‏السلام نظرخواهی کرد.

امام رضا علیه السلام: او می‏گوید، تو دزدی کردی، من نیز دزدی کردم.

مأمون، بسیار خشمگین شد و به عابد رو کرد و گفت: «سوگند به خدا به جرم دزدی، دستت را قطع می‏کنم.»

عابد: آیا دست مرا قطع می‏کنی با اینکه غلام و برده من هستی؟

مأمون: وای بر تو به چه دلیل من غلام تو هستم.

هارون

عابد: مادر تو را پدرت (هارون) از بیت‏المال خریده است، بنابراین مادر تو جزء اموال همه‏ی مسلمانان است، و تو که از او به وجود آمده‏ای غلام و برده‏ی همه‏ی مسلمانان هستی، تا آنکه آنها تو را آزاد سازند، ولی من نسبت به سهمی که دارم تو را آزاد نمی‏کنم، وانگهی تو خمس مردم را چپاول کرده‏ای و حق خاندان رسالت و مرا نداده‏ای، از سوی دیگر، چیز ناپاک، ناپاک دیگر را پاک نمی‏سازد، و کسی که بر گردن او حدّ است، نخست باید آن را در خودش جاری کند، آیا نشنیده‏ای که خداوند می‏فرماید:  « أ تأمرون الناس بالبرّ و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون (بقره - 44)؛ آیا مردم را به نیکی دعوت می‏کنید، ولی خودتان را فراموش می‏نمایید، با اینکه شما خودتان کتاب (آسمانی) را می‏خوانید، آیا هیچ فکر نمی‏کنید؟»

مأمون که در برابر گفتار قاطع عابد، درمانده شده بود، به حضرت رضا علیه‏السلام رو کرد و گفت: «نظر شما چیست؟»

حضرت را با کمال قاطعیت از آن عابد بینوا دفاع کرد و فرمود: خداوند می‏فرماید: «قل فلله الحجة البالغة (انعام - 146)؛برای خدا دلیل رسا و قاطع است.» به طوری که هرگونه بهانه را به روی بهانه‏جو می‏بندد، و این حجتها همان است که نادان با وجود نادانیش به آن آگاه است، همان‏گونه که دانا در پرتو علم خود به آن آگاه است، و دنیا و آخرت براساس حجت و دلیل، پابرجا و استوار است، و این مرد (عابد) هم برای خود حجت و دلیل آورد.

در این هنگام، مأمون، عابد را آزاد کرد، و از مردم روی گردانید و از آن پس همواره در فکر نقشه (برای کشتن امام رضا علیه‏السلام) بود، تا آن حضرت را مسموم نمود.(6)

حضرت رضا علیه‏السلام هنگامی که با مأمون خلوت می‏کرد؛ او را بسیار موعظه می‏نمود، و او را در مورد کارهای زشتش سرزنش می‏کرد، و از عذاب الهی هشدار می‏داد. مأمون در ظاهر می‏پذیرفت، ولی در باطن ناراحت می‏شد

تندی امام بر مأمون

روزی مأمون با خوشحالی و شادی به محضر حضرت رضا علیه‏السلام آمد و نامه‏ای را خواند که در آن نامه از پیروزی لشگرش، و فتح یکی از بلاد کابل، سخن به میان آمده بود.

امام رضا علیه السلام: آیا فتح از قریه‏های شرک، تو را شادمان ساخته است؟

مأمون: آیا چنین فتحی مایه‏ی شادی نیست؟

امام رضا علیه السلام: ای رئیس مۆمنان! در مورد امت محمد صلی الله علیه و آله و مسۆولیت زمامداری که خداوند آن را در اختیارت نهاده، از خدا بترس! «همانا تو امور مسلمانان را تباه ساخته‏ای،حکمرانی را به غیر خود واگذار نموده‏ای که در میان مسلمانان به غیر حکم خدا حکمرانی می‏کند (تو با نصب فرمانداری نالایق و ستمگر، حق مسلمانان بلاد را تباه نموده‏ای، اکنون به خاطر فتح فلان قریه خوش رقصی می‏کنی؟) تو در این بلاد نشسته‏ای ولی خانه‏ی هجرت و محل فرود وحی (مدینه) را ترک نموده‏ای، (و بر اثر ظلم حکمرانان ستمگرت) به مسلمانان مهاجر و انصار، ظلم می‏شود، به طوری که مدتها بر بی‏نوایی و ستمدیدگی افرادی از آنها می‏گذرد، و دسترسی به تو ندارد و کسی به داد آنها نمی‏رسد از خدا بترس، و به امور مسلمانان توجه داشته باش! آیا نمی‏دانی که زمامدار مسلمانان مانند ستون وسط خیمه است، که هر کسی در درون خیمه است بخواهد می‏تواند آن ستون را بگیرد. تو نیز باید به مسلمانان این‏گونه نزدیک باشی، و مردم به تو دسترسی داشته باشند، و شکایتهای خود را به تو برسانند...»

بیانات امام بقدری قاطع بود که مأمون تسلیم شد و خود را آماده سفر به سوی عراق (و سپس حجاز) کرد، ولی حوادثی پیش آمد که به این مقصود نرسید... (7)

به این امید که ما از این رفتار رضوی درس صلابت بگیریم و در مقابل با مخالفان چون کوهی بایستیم.

پی نوشت :

1-      لا تشرک بعبادة ربک احدا، اقتباس از آیه 110 سوره کهف.

2-      کشف الغمه، ج3، ص 108.

3-      همان، ص 109.

4-      عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 140.

5-      همان، ص 172.

6-      همان، ص 237 و 238.

7-      همان، ص 160 و 161.

                                                                                                                                   فرآوری: فاطمه سر فرازی

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:

منتهی الآمال، عباس قمی.

نگاهی بر زندگی امام رضا علیه السلام، محمد محمدی اشتهاردی مطهر

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.