تبیان، دستیار زندگی
مادر بزرگم خیلی پیش ما نماند و من روحانی‌ترین خاطره شفافی که از او دارم، همین محبت ِآمیخته به احترام است، همین صلوات ِ زیرلب وقت ِدیدن ِیک سید ِناشناس... بعدتر و حتی تا حالا، ما هنوز هم وقتی سید ِمعمم می‌بینیم، توی دلمان صلوات می‌فرستیم
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازخوانی متفاوت آیاتی که بارها شنیده‌ایم 38

صلوات

سید دیدی صلوات یادت نره!

مادر بزرگم خیلی پیش ما نماند و من روحانی‌ترین خاطره شفافی که از او دارم، همین محبت ِآمیخته به احترام است، همین صلوات ِ زیرلب وقت ِدیدن ِیک سید ِناشناس... بعدتر و حتی تا حالا، ما هنوز هم وقتی سید ِمعمم می‌بینیم، توی دلمان صلوات می‌فرستیم


إِنَّ اللَّـهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا

خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید. سوره مبارکه احزاب، آیه 56

کتاب‌ها می‌نویسند:

طبرسی (ره) می‌گوید: صلوات از خدا آمرزش و رحمت است، و گفته شده: ثنا و ستایش است، و برخی گفته‌اند: کرامت و بخشندگی است، و اما صلوات فرشتگان همان دعای آن‌ها است چنان که از ابن عباس نقل شده، و گفته شده: درخواست آن‌ها است از خدای تعالی برای فرو فرستادن رحمت. 1

امام رضا علیه السلام، فرموده‌اند: کسی که نمی‌تواند با چیزی گناهانش را پاک و محو نماید، بر محمد صل الله علیه و آله و سلم و آل او صلوات بفرستد، زیرا صلوات گناهان را ریشه کن و نابود می‌کند و از بین می‌برد.

با تو می‌گویم:

چند ساله بودم، نمی‌دانم. اما هنوز مدرسه نمی‌رفتم. شاید هم می‌رفتم و هنوز درس و مشق‌ها شروع نشده بود. نمی‌دانم. چون در خاطره من اثری از کتاب و کیف و دفتر نیست. اما این را خوب یادم می‌آید که مادربزرگم، دست مرا محکم توی دستش گرفته بود و آرام، باهم از کنار پیاده رو می‌رفتیم به طرف نانوایی دم خانه‌شان - که بعدها خرابش کردند و افتاد سر خیابان - داشتیم با هم حرف می‌زدیم و می‌رفتیم که نگاهش افتاد به سیدی روحانی که داشت از عرض خیابان رد می‌شد. زیر لب تند تند صلوات فرستاد و مرد را با چشم دنبال کرد. وقتی دلیل کارش را پرسیدم، شنیدم که مادر مادرش سپرده بوده به بچه‌ها و نوه‌هایش که هر وقت آقا سیدی را دیدند صلوات بفرستند که سیدها نسبشان می‌رسد به پیامبری که خدا توی کتابش به صلوات فرستادن بر او فرمان داده است. از ان به بعد هم او هر بار سیدی که شال سبز به کمر بسته بوده یا عرقچین سبز به سر داشته و شال سبز دور گردنش می‌انداخته یا روحانی با عمامه مشکی می‌دیده، صلوات می‌فرستاده و رد قدم‌های سید ناشناس را می‌گرفته تا ببیند کجا می‌رود، به امید اینکه شاید این سید ناشناس که دارد از خیابان می‌گذرد یا توی پیاده رو قدم می‌زند، یا جلوی دکه گل‌فروشی دست می‌کشد به نرمی محبوب گل‌ها، به قول خودش، صاحب‌الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد. برایم همان جا گفت که وقتی دختر بچه کوچکی بوده، قدم‌هایش را تند می‌کرده و پشت سر آقا سید می‌رفته تا ببیند توی کدام کوچه می‌پیچد و از کدام گذر می‌گذرد. بعدتر وقتی سر گذاشته بودم روی پایش و دست کشیده بود به سرم شنیدم که گفت ما صاحب‌الزمان 0 عجل الله تعالی فرجه الشریف را می‌بینیم. گفت که آقا روضه خوان مسجد سید ولی، یکی از شب‌های احیای بچگی‌های مادربزرگم گفته بوده که چشم‌های ما به خاطر دیدن صاحب‌الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که سو دارد که نور دارد که نمی‌شود روزها یکی یکی بیایند و بروند و ما آقا را نبینیم. وقت قرآن سرگرفتن و سر (بالحجه) گفتن ِمردم، گفته بوده که چشم‌هایی که آقا را نمی‌بینند کور می‌شوند. که گریه کرده بود بالای منبر و گفته بوده و خواسته بوده که خدا این چشم‌ها را تا جمعه آمدن آقا از این مردم نگیرد.

مادر بزرگم خیلی پیش ما نماند و من روحانی‌ترین خاطره شفافی که از او دارم، همین محبت آمیخته به احترام است، همین صلوات زیر لب وقت دیدن یک سید ِناشناس... بعدتر و حتی تا حالا، ما هنوز هم وقتی سید ِمعمم می‌بینیم، توی دلمان صلوات می‌فرستیم و توی شلوغی خیابان با چشم دنبالش می‌کنیم. بعد وقتی گمش می‌کنیم، می‌شویم مثل وقت‌هایی که چیز مهمی را گم کرده‌ایم و کلافه می‌شویم.

وقت‌هایی که بد می‌شوم و همه چیز خسته‌ام می‌کند و حتی نفس کشیدن هم برایم سخت می‌شود و دلم لک می‌زند برای معنویت دم دستی و ساده، می‌روم کمی دور تر از کوچه و توی خیابان می‌ایستم، شاید لباس یک سید ناشناس را پوشیده باشی، بیایی، رد شوی از حوالی خانه ما، من ببینمت، به احترامت صلوات بفرستم و این دل مکدر، روشن شود و این چشم تار، سو بگیرد ...

یادم بماند:

یادم باشد و یادت نرود، او ما را می‌بیند...

نوشته‌ی: زهرا نوری لطیف

کارشناس شبکه تخصصی قرآن تبیان


1. اصول کافی، تألیف شیخ کلینی، ج 4، ص 251

2. سفینه البحار، تألیف شیخ عباس قمی، ج 2، ص 50