تبیان، دستیار زندگی
همان قدر که دیدن فیلم خوب می تواند به علاقه مند سینما کمک کند ، که راه فیلم سازی را یاد بگیرد ، فیلم نه چندان درست هم می تواند ، این کار رابکند . معلوم نیست جملات متناقض نمای متمایل به طنز ، مترتب هجو و نقد است یا ستایش و تقدیر . اما باغ قرمز نشانه ی فیلم
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

باغ قرمز و میوه های نرسیده


همان قدر که دیدن فیلم خوب می تواند به علاقه مند سینما کمک کند که راه فیلم سازی را یاد بگیرد ، فیلم نه چندان درست هم می تواند ، این کار رابکند . معلوم نیست جملات متناقض نمای متمایل به طنز ، مترتب هجو و نقد است یا ستایش و تقدیر . اما باغ قرمز نشانه ی فیلمی است که بر اساس ایده ی خوبی تصمیم به ساختش گرفته اند ، اما نتیجه آن چیزی نیست که سازندگانش آرزو داشته اند
باغ قرمز و میوه های نرسیده

یکی از ویژگی های سینمای کلاسیک، پایبندی به تئاتر استانیسلاوسکی است. متد استانیسلاوسکی فقط یک شیوه ی بازیگری در برجسته شدن حس ها در اشارات و اکت های یک بازیگر نیست، روشی برای هدایت بازیگر هم محسوب می شود. در سینمای ایتالیا به واسطه ی حضور کارگردان هایی چون پازولینی، فلینی، دسیکا و ... سبکی در هدایت بازیگر ابداع شد،  که با سینمای کلاسیک فرانسه، انگلستان و آمریکا یک تفاوت اساسی داشت:  گریزهای رندانه کارگردان میزان قابلیت بازیگرش در انتقال حس ها و مفاهیم را پوشیده نگه می داشت. در لحظات کنشی و واکنشی از نشان دادن همه ی اتفاقات پیرامون پرهیز می شد. این به دو سبب بود: نخست همانی است که در سطور بالا ذکر شد و دو دیگر این که بیم برداشت های گوناگون تماشاچی ها از یک اکت خاص وجود داشت.

شبیه یا عین این حالت دوم را در سالن سینما بسیار دیده ایم. صحنه ای که بازیگر و کارگردان تلاش کرده اند تا حسی رمانتیک یا سلحشورانه در تماشاچی ایجاد کنند و ناخواسته باعث مضحکه شده اند. از حس در لحظه ی تماشاچی هم که بگذریم، در روال منطقی رفتارشناسی شخصیت ها  ،  توی ذوق می زند و مجال اندیشیدن به پیام اخلاقی را هم دچار تزلزل می کند. هرچند که اگر باغ قرمز را با هر نوع اخلاقی نقد محتوایی کنیم، باز هم به جایی نمی رسیم. چه اخلاق افلاطونی و چه اخلاقی کانتی. با این همه، نقد اخلاقی و محتوایی اثری مثل باغ قرمز، نوعی وجه مباحثه به فیلمی می دهد که سخن نگفتن یا کم گفتن از آن بهترین نوع تقابل با آن است. در باغ قرمز با مرگی رو به رو هستیم که قاعدتاً باید نقطه ی عطف فیلم باشد ، روی سر تماشاچی آوار شود. دلسوزی و رقت در بیننده ایجاد کند. اما دو عامل باعث می شود که این اتفاق نیافتد. نخست تدوین غلط در طی روند روایی و دوم واکنش بازی بازیگری که در مقابله با این فاجعه قرار می گیرد. ناگزیر باید از فیلم های دو کارگردان دیگر در سینمای ایران نام ببریم. مقایسه ی باغ قرمز با نمونه های معیار سینمای جهان قیاس مع الفارقی است که نگارنده و کارگردان را دچار  وهم جایگاه خواهد کرد.

صحنه ای که بازیگر و کارگردان تلاش کرده اند تا حسی رمانتیک یا سلحشورانه در تماشاچی ایجاد کنند و ناخواسته باعث مضحکه شده اند. از حس در لحظه ی تماشاچی هم که بگذریم، در روال منطقی رفتارشناسی شخصیت ها ، توی ذوق می زند و مجال اندیشیدن به پیام اخلاقی را هم دچار تزلزل می کند.

فریدون جیرانی در سینمای ایران، تقید به سینمای نوآر کلاسیک را بیش از هر شخص دیگری نشان می دهد. تلخی و سیاهی فیلم های جیرانی به هر دلیل که باشد، ما به ازاء بیرونی داشته باشد یا نه، نوعی خودآزاری یا دیگرآزاری داشته باشد یا نداشته باشد، باز با این حال در هدفی که خواسته ی کارگردان است، موثر میافتد.

اما اگر به نمونه ای در خور در این زمینه ، بخواهیم اشاره کنیم، باید  می خواهم زنده بمانم را مثال بزنیم. مرحوم قادری دو فیلم خوب ساخت یکی تاراج و دیگری می خواهم زنده بمانم. خوب بودن فیلم در ایران، در شمار فیلم هایی که پول ضایع کردن، تنها ماحصل بی حاصل آن است، تنها به استاندارد بودن، رضایت داده می شود.

می خواهم زنده بمانم ایرج قادری از همین فیلم های خوب و استاندارد است.

سینمای کلاسیک نوآر که البته پایانش چندان ناخوش آیند نیست.

اما در آوار شدن نقطه ی عطف بر سر تماشاچی خوب عمل می کند.

همزاد پنداری با شخص بازی که قرار است، مایه مصیبت تماشاچی بشود، شرط اول است و شرط دوم واکنش درست پیرامون این اتفاق.

باغ قرمز

مواجهه ی شخصیت ها با قتل یا مرگ در باغ قرمز این طور نیست. حتی پلیس ها هم در این اتفاق به جنب و جوش وادار  نمی شوند. و از همه بدتر بازی ناامید کننده ی امین تارخ است. امین تارخ با جنازه ی دخترش مواجه می شود. اما واکنشی که از او می بینیم، مطابق آن چیزی نیست که باید اتفاق بیافتد. حتی ، وقتی در کریدوربه انتظار نشسته است و افسر مسئول پرونده، به سراغش می آید، با طمأنینه ای عاقلانه، غمش را بروز می دهد. اگر وجه عاقلانه ی شخصیت دکتر زرین بر احساساتی بودنش غلبه داشته باشد ، پس نباید در ادامه ی داستان، خودش با بی منطقی محض، با رفتاری بیمارگونه، جنایت دیگری را رقم بزند. وقتی کارگردان توانایی هدایت بازیگر را در خود نمی بیند، وقتی بازیگر با تمام پیشینه ای که برای خودش قائل است ، نمی تواند قرائت درستی از متن نمایشی داشته باشد، باید از همان گریزهای رندانه ی ایتالیایی که البته در سینمای برگمن تکمیل شده ی آن وجود دارد، بهره بگیرد. میزانسن هایی انتخاب کند که دست خودش و بازیگرش رو نشود.

علاوه بر این، منفعل بودن افسر مسئول پرونده (با بازی فرامرز قریبیان)، در هرج و مرج اجتماع کوچک فیلم بی تأثیر نیست. وقتی سرهنگ به دکتر زرین در مورد شکش به اطرافیان می گوید،  با عکس العملی بلاهت گونه از سوی دکتر مواجه می شدیم. تعجب می کند، با این که مظنون شماره ی یک برای دکتر همسرش است. در مشاجره های دکتر و همسرش (با بازی لیلا اوتادی) این حس منتقل می شود که نه تنها تماشاچی که شخص بازی دکتر زرین هم باید، بیش از همه به او مشکوک باشد و دست کم همان قدر که برای دشمنی بازماندگان بیمارهایش ،احتمالی قائل است،  درصدی هم برای همسرش در نظر بگیرد.

باغ قرمز ایده ی خوبی دارد. ایده ی داستانی از جهت سبک روایتش. از داستان گویی مستقیم استفاده نمی کند و در پیش بردن موازی آدمی های قصه که در ظاهر هیچ ربطی به هم ندارند، تا حدودی موفق عمل می کند. اما پایان بندی فیلم آن چیزی نیست که در اخلاق گرایی کلاسیک سینما مد نظر است. فیلم نوآر قربانی هایی دارد که نقشی در این نابودی ندارند. ضد قهرمان هایی دارد که گاه با ندانم کاری و گاه از سر بد ذاتی مرتکب جنایت می شوند. اما جای تعجب دارد که همسر دکتر زرین و خواستگار قبلی اش در نتیجه ی فیلم، هیچ آسیب جدی نمی بینند.

مجتبی شاعری

بخش سینما و تلویزیون تبیان