تبیان، دستیار زندگی
در جنبش های معناگرای غربی، دعوت به معنویت با دعوت به دسته ای از آموزه های اخلاقی همراه شده است که در نگاه اول این آموزه ها چندان با نظام انسان‏مدارانه در غرب قابل جمع نیست. سوالی که مطرح است این است که پرداختن به خلقیاتی که سود و فایده آن عاید دیگران می ش
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خودخدایی؛ ارمغان معنویت غربی!

ابتذال؛ شاخصه معنویت‏‏های غربی!


در جنبش های معناگرای غربی، دعوت به معنویت با دعوت به دسته ای از آموزه های اخلاقی همراه شده است که در نگاه اول این آموزه ها چندان با نظام انسان‏مدارانه در غرب قابل جمع نیست. سوالی که مطرح است این است که پرداختن به خلقیاتی که سود و فایده آن عاید دیگران می شود، چگونه توجیه می شود و با انسان مداری جمع می‏شود؟


معنویت

طیف لذت‏ها

از نگاه انسان غربی، لذاتی که باید تحصیل شود، منحصر به لذات حسی نیست. موسیقی، امور جنسی و غذای لذیذ فقط بخشی از لذت‌هایی است که یک انسان باید از آن کام گیرد و بخش دیگری از خوشی‌های زندگی در «زیست معنوی» است. زیستِ معنوی برای انسان ماشینی و دلزده، نمکی است که هر چند خودش جداگانه تلخ کامی را بدنبال دارد؛ اما بدون آن، خوراک گوارایی نصیب انسان نخواهد شد و اضافه شدن مقداری از آن به غذا، خوراکی خوش پدید می‌آورد و دریچه‌ای جدید از خوشی‌ها را به روی انسان می‌گشاید. آن مقدار از ارزش‌های اخلاقی که در معنویت‌های نو ظهور بر آن تاکید می‌شود برای کامیابی بیشتر انسان از زندگی خود است و آنچه که مورد تاکید است «خود شیفتگی معنوی» است و بس.

در «خود‏شیفتگی معنوی»، مهم گستردن سفره خوشی‌های انسان است و اضافه شدن طیفی از لذت‌های جدید به لیست تفنن ‌های گذشته. دستورات اخلاقی برآمده از  چنان نگرشی، هیچ گاه به تعالی معنوی ختم نمی‌شود و کسب ملکات روحی و فضایل اخلاقی در آن اهمیتی ندارد و پیوند با عالم معنا در آن به چشم نمی‌خورد و صد افسوس که رضایت خدا و کسب قرب او در آن کمترین سهمی ندارد.

شاکتی گواین انسان ها را به زندگی معنوی بشارت می دهد و خود را علمدار معنویت معرفی می کند؛  اما ژرفترین ارزشها و اولویت های معنوی را «احساس زنده بودن» و «بقای خانواده و جامعه»  و ترجیح این امور بر مادیات می شمارد.(راه تحول، ص88)

وی شفای معنوی را پیش می کشد؛ اما می گوید:«شفای معنوی با تماس منظم ما با زندگی معنوی مان آغاز می شود؛ یعنی تعهد برای تمرینی معنوی به طور منظم و روزانه. بعضی از افراد مراقبه سکوت را ترجیح می دهند؛ بعضی تمرین گروهی را، بعضی پیاده روی در جنگل و کوه پیمایی و یا نشستن کنار یک رودخانه؛ هر کس باید دنبال تمرین مناسب و منظم خود باشد».(راه تحول ص 89)

در معنویت‏های جدید غربی، تفسیری از معنویت که بتواند با نگرش اومانیستی سازگار باشد ارائه شده که در این نوشتار به خود شیفتگی‏ معنوی تعبیر شده است؛ یعنی قبول نوعی از معناگرایی که با انسان محوری در تضاد نباشد.

نکته بسیارکلیدی در باب زیستن در حال این است که مروجین این مفهوم، ماموریت انسان را در «خوشی این‏جهانی و دیگر هیچ» تعریف می‌کنند و غایتی فراتر از تجربه چنین لذتی رامعرفی نمی‌کنند

هم‏اکنون تمدن غرب به ناچار از لازمه ذاتی خود (بی‏معنویتی) به تعالی زدایی از معنویت (خود شیفتگی‏معنوی) روی آورده است. «خود شیفتگی ‏معنوی» فرایندی است که «گریزپایان» و خستگان از زندگی ماشینی را به گریزگاه خود یعنی همان کانون سرمایه‌داری بر می‏گرداند. به عبارت دقیق‌تر با خود‏شیفتگی معنوی، گریخته گان از فرهنگ غربی با هیات «پناه یافته‌گان» به دامن همین فرهنگ بر می‌گردند.

جالب است بدانیم ارزش‌های اخلاقی همچون ایثار، همدردی، کمک به دیگران، دست‏گیری از فقرا، حتی با هدف بیرون کشیدن انسان از لاک خودخواهی و خروج از فردیت هم مطرح نیستند، چه برسد به این که به عنوان عامل تعالی اخلاقی و پیوند با عالم الهی مورد تاکید قرار گیرند. چنین اموری به عنوان راهکارهایی که نیاز انسان به دین و مذهب را جبران می‌کند و عطش خداخواهی انسان ها را فرومی نشانند، مورد توصیه قرار می‌گیرند. در خودشیفتگی توجه به دیگران نه از آن حیث که مخلوق خدایند و رضای خدا در کمک به آنهاست، صورت می‌گیرد، بلکه دیگران اساساً ارزشی ندارند و آنچه که تعیین کننده همه چیز است، «لحظه‌ای خوش» است که باید ایجاد شود و این لحظه خوش اگر در همدردی با یک بینوا تامین می‌شود باید به آن پرداخت چرا که بخشی از خوشی، خوشی روحی است که این خوش روحی باید به کامروایی انسان اضافه شود تا عیش دنیایی او کامل شود.

نگاهی اجمالی به پاره‌ای از مفاهیم معنوی که در  معنویت‌های نوظهور غربی وارد شده‌اند، راهگشا خواهد بود؛

1. زیستن در حال

پارتی

یکی از مفاهیم پر رنگ در متون معنویت‏گرای غربی «نیروی حال» است. این مفهوم به تنهایی یکی از کتاب‏های اکهارت توله ـ که بزرگترین رهبر معنوی جهان نام گرفته است ـ را به توضیح و تفسیر خود به پایان رسانده است. در نوشته‏های وین‏دایر، دیباک‏چوپرا، دبی‏فورد، کاترین‏پاندر، لوئیزهی، دونالدوالش، بتی‏جین‏ایدی و ... این مفهوم ـ البته با عناوین متفاوت و تفسیر واحد ـ فراوان دیده می‌شود.

مراد از این واژه، «داشتن احساس خوب در زمان حال و گذشتن از خطاهای گذشته خود و فراموشی آینده» است. هر چند این مفهوم به عنوان یک فرایند روان درمانی توصیه شده، اما نباید فراموش کرد این مفهوم برای فرار از کشمکش‌های روحی و رو آوردن به آینده‌ای مملو از لذت و خوشی کاربرد دارد. کسی که در «نیروی حال» زندگی می‌کند، اصلا نباید به درگیری و مشکلات آینده فکر کند. آن بخش از زندگی که موجب تلخ کامی در آینده می‌شود ـ هر چند واقعیت دارد ـ نباید باعث به هم خوردن عیش کنونی و زیستن در حال شود و همواره باید به نیمه پر لیوان خیره شد و نیمه خالی چون بهره‌ای از خوشی ندارد، ارزش ‌دیدن هم ندارد، چه برسد به این که مبنای عمل قرار می‌گیرد.

طبق این مفهوم تنها باید به حال اهمیت داد و وجود خود را به تمامه در آن تجربه کرد و نباید اجازه داد گذشته پر از خطا، خود را بر «حال» تحمیل کند. گذشته‌ها را باید فراموش کرد و خود را بخشید و به هیچ وجه نباید احساس پشیمانی از گذشته شکل گیرد و عذاب وجدان نسبت به گذشته تاریک، فعال گردد. آینده هم یا به کام ماست یا بر وفق مراد نیست. اگر آینده هم‏سو با کامروایی بیشتر ما باشد، در آن صورت، آینده هم چیزی نیست جز «لحظات حال» که البته بعداً فرا می‌رسد. اگر هم آینده بر وفق مراد ما نباشد، اولا آینده هر چه باشد نباید مانع سرخوشی در حال شود و بعلاوه با این نگرش جدید، اساساً می‌توان لحظات خوشی را از میان تلخی‏های آینده بیرون کشید.

زیستن در حال به معنای استفاده بیشتر از زمان حال برای تکامل روحی نیست، بلکه به معنای «دم غنیمت‏شمری» و تمتع حداکثری از شرایط فعلی است.

هم‏اکنون تمدن غرب به ناچار از لازمه ذاتی خود (بی‏معنویتی) به تعالی زدایی از معنویت (خود شیفتگی‏معنوی) روی آورده است. «خود شیفتگی‏معنوی» فرایندی است که «گریزپایان» و خستگان از زندگی ماشینی را به گریزگاه خود یعنی همان کانون سرمایه‌داری بر می‏گرداند. به عبارت دقیق‌تر با خود‏شیفتگی معنوی، گریخته گان از فرهنگ غربی با هیات «پناه یافته‌گان» به دامن همین فرهنگ بر می‌گردند

نکته بسیار کلیدی در باب زیستن در حال این است که مروجین این مفهوم، ماموریت انسان را در «خوشی این ‏جهانی و دیگر هیچ» تعریف می‌کنند و غایتی فراتر از تجربه چنین لذتی را معرفی نمی‌کنند.

باید اضافه کنیم که چنین راهکاری هر چند باعث ندیدن مقصر اصلی معضلات روانی در جوامع غربی شده است و در مواردی موجب خوش بینی به زندگی ماشینی گردیده است؛ اما این فرمول در عمل ناکارآمدی خود را نشان داده و تنش‏ها و اضطراب‌های بزرگ و چالش‌های اساسی تمدن غربی را نتوانسته پنهان کند. این ناکارآمدی در بیان روان شناسان غربی انعکاس یافته است.

آنتونی موریارتی می‌گوید:

«دیگر نمی توانیم این توهم باطل را قبول کنیم که «فعلاً احساس خوبی داشتن» می‌تواند خاصیت درمانی داشته باشد. دیگر نمی‌توانیم این واقعیت را نادیده بگیریم که تنها به «حال» پرداختن و نادیده گرفتن گذشته و آینده افراد، باعث افزایش اضطراب می‌شود. ( روان شناسی ساتانسیم، آنتونی موریاتی، مهدی گنجی، ساوالان، ص 95)

نتیجه‏گیری

در معنویت‏های جدید غربی، معنویت، مطلوب ذاتی و اصیل برای انسان مدرن نیست. بلکه حقیقت آن است که معنویت ابزاری است که رضایت‏مندی از محیط را تحقق بخشد و اجازه ندهد که اعتراضات عمق یابد، بلکه این معنویت باید بحران‌های اقتصادی را قابل تحمل تفسیر کند و مشکلات را قابل گذشت معرفی کند و خلاصه ماموریت خود را در فروکاستن از فشارهای روانی که نظام سرمایه‌داری بر بشر غربی تحمیل کرده است به انجام رساند. چنین کاری جز ابتذال در معنویت (تفسیر دنیوی از مفاهیم متعالی) چیزی نخواهد بود.

حمزه شریفی دوست          

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.