تبیان، دستیار زندگی
بارزترین تفاوت بین مجسمه های قدیمی وجدید،كاربرد رنگ است. در این مقاله و نوشتار آتی سیر تحول رنگ در هنر مجسمه سازی را مرور می کنیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تحول رنگ در هنر مجسمه سازی (1) 


بارزترین تفاوت بین مجسمه های قدیمی وجدید،كاربرد رنگ است. در این مقاله و نوشتار آتی سیر تحول رنگ در هنر مجسمه سازی را مرور می کنیم.

تحول رنگ در هنر مجسمه سازی (1)

مجسمه بدون رنگ رویكرد اخیری در مجسمه سازی است كه در دوره رنسانس و با تمایل به سوی مجسمه كلاسیك-كه درآن زمان فاقد رنگ شده بود-معرفی گردید واین سبك از گذشتگان به ما رسیده است. پیكره شیری رنگ حك شده در سنگ مرمر كه به سال 1929 باز می گردد،نمونه كاملی از مجسمه سبك كلاسیك است. مجسمه سازان دوره رنسانس با خلق دوباره زیبایی دنیای باستان،از به كاربردن رنگ خودداری نمودند.سه قرن بعد،هنگام انقلاب نئوكلاسیك(كلاسیك جدید)،پیكره های كاملاً سفیدرنگ تبدیل به گزینه ای بدون چون وچرا شدند.این سوء تعبیر درمورد هنرهای تجسمی یونان باستان چنان فراگیر بود كه باستان شناسی جدید آنرا ردكرد وبه كارگیری رنگ درآثار به منزله توهینی به مخاطب آگاه بود وباعث جاروجنجال زیاد ومخالفت گسترده ای شد.

باوجود تجربیاتی در زمینه آثار رنگی،بیش از پنجاه سال به طول انجامید تا كاربرد رنگ در مجسمه های دوبعدی وسه بعدی احیا شود. تحسین دنیای باستان كه بار دیگر در اواسط قرن18میلادی باكشف خرابه های پومپی و هركولانیوم وانتشار كتاب"تاریخ هنر باستان"به قلم"وینكل مان" به وجود آمد،اروپاییان را به بازدید از این آثار درایتالیا كشاند.مجسمه سازان انگلیسی كه به منظور مطالعه وكار به این كشور سرازیر شدند را می توان پیشگامان ایده آثار سنگ مرمری تك رنگ دانست كه از سبك یونانی پیروی می كردند.كانووا،تور والدسن و بار تولینی،گروه سه نفری مشهور سبك نئوكلاسیك از شورواشتیاق انگلیسی ها برای كار با سنگ مرمر سفید بی روح پیشی گرفتند و ایده‌ "سادگی اصیل وشكوه آرامش بخش" وینكل مان را به عنوان آرمان سبك نئوكلاسیك در ارائه آثاری جاویدان برگزیدند.اندیشه"كلاسیك جدید" آنان كه به غایت در آثار كاملاً سفید وبدون رنگ حك شده درسنگ مرمر ایتالیایی مشهود است،برای اولین بار درتاریخ(هرچند به طور موقت)باعث برتری مجسمه بر نقاشی شدواین سنگ های مرمرغالباً در منطقه"كارارا"مورد استخراج،پردازش وصیقل دادن قرار می گرفتند تا جلای بلوری پیدا كنند.

"هونور دامیر"(1879-1808)هنرمند سنت شكن سبك رئال با ساخت مجموعه ای از مجسمه های نیم تنه كوچك از گل رس طی سال های1835-1832انقلابی در هنر مجسمه سازی ایجاد كرد.وی با خلق مجسمه های كوچكی از كاریكاتور شخصیت های سیاسی معتصر خود از جمله"ژان كلود فالكرون"(1859-1774)درسال 1832،ازآنها به عنوان نمونه هایی برای دومجموعه طنزآمیز از آثار چاپ سنگی خود استفاده نمود.

نخستین مجسمه سازان حرفه ای آمریكا غافل از تحولات سایر نقاط دنیا،به طور خودآموز برای واقعیت نمایی در زمینه كارهای دستی شروع به استفاده از رنگ نمودند.در دوران استعمار،"پی شنت رایت"(1786-1725)نقوش برجسته وپیكره های مومی ناتورالیستی رنگ شده ای را خلق كرد و سرانجام چندین موزه نمایش آثار مومی را در لندن و نیویورك به منظور ارائه مجسمه های مومی خود از افراد سرشناس تأسیس نمود."ویلیام راش"(1833-1756)،مجسمه ساز موفق سازنده دماغه های كشتی با بكارگیری رنگ برای شبیه سازی مواد به انواع مرغوب تر، اولین هنرمند آمریكایی بود كه آثارش تحولی در ساخت مجسمه های حقیقی ایجاد كرد.راش با رنگ یا آب طلاكاری كردن مجسمه های بزرگی از چوب كاج،مثل پیكره های تنومند نمادین كمدی وتراژدی(1808)،توانایی ذاتی خود دراین زمینه را به اثبات رساند،ولی حتی با ساخت مجسمه جورج واشنگتن(1814)كه با شور وحرارت زیاد به اتمام رسید وبه منظور مشابهت با سنگ مرمر به رنگ سفید درآمد هم نتوانست اثری را در سبك"كلاسیك جدید"خلق كند.

تحول رنگ در هنر مجسمه سازی (1)

شكل گیری حقیقی سبك نئوكلاسیك در آمریكا،در دهه 1830،همزمان با ورود"هوراشو گریناف"آمریكایی(1852-1805)به ایتالیا به قصد فراگیری این شیوه روی داد.وی با اقامت در فلورانس،اولین مجسمه ساز مهاجر در ایتالیا لقب گرفت ونخستین آمریكایی بود كه كنگره،مأموریت ساخت مجسمه یادبود"جورج واشنگتن"برمسند قدرت(1841-1832)را به وی واگذار نمود.مجسمه یادبودی را كه گریناف دراندازه های طبیعی از همسرش ونوس ویكتریكس ساخت وبه وی هدیه داد،ارائه پیكره های بدون پوشش را در آمریكا رواج داد.هیرام پاورز،آمریكایی دیگری بود كه برای تحصیل به ایتالیا رفت.اثر وی با عنوان "برده یونانی"(1839)كه با نمایش رنج زیاد دخترك یونانی كه ترك ها وی را به بردگی فروخته بودند،از حساسیت دوره ملكه ویكتوریا نسبت به برهنگی پیكره ها كاست وبسیار مورد تحسین وتمجید قرار گرفت.گریناف وپاورز،به همراه دو نسل دیگر از مجسمه سازان آمریكایی كار با سنگ مرمر(كه اغلب در ایتالیا برش داده می شد)را در سراسر این كشور دز ساخت آثار عمومی وخصوصی خود رواج دادند.

با این وجود،شكوفایی احساسات رمانتیك،به تدریج علاقه به كاربرد رنگ را درآثار ساخته شده از سنگ مرمر،گل،رس،گچ،سفال برانگیخت.

"هونور دامیر"(1879-1808)هنرمند سنت شكن سبك رئال با ساخت مجموعه ای از مجسمه های نیم تنه كوچك از گل رس طی سال های1835-1832انقلابی در هنر مجسمه سازی ایجاد كرد.وی با خلق مجسمه های كوچكی از كاریكاتور شخصیت های سیاسی معتصر خود از جمله"ژان كلود فالكرون"(1859-1774)درسال 1832،ازآنها به عنوان نمونه هایی برای دومجموعه طنزآمیز از آثار چاپ سنگی خود استفاده نمود.

آثارسفیدو سیاه به ندرت قابلیت برابری كردن با نیم تنه های رنگی را داشت كه" غلو و استفاده از رنگ های متفاوت درآنها،رئال بودنشان را تشدید كرده بود." مجسمه های رنگی رئال چند دهه بعد در آمریكا با معرفی آثار"گروه راجرز"به سبك نئوكلاسیك تحمیل شدند وجان راجرز(1904-1829)آثاری برگرفته از تاریخ و وقایع معاصر را ارائه نمود كه با استقبال بسیار خوبی مواجه شد.پس از پایان تحصیلات نه چندان موفق خود در رم وپاریس،وی به آمریكا بازگشت وبه ساخت مجموعه مجسمه های كوچكی سوار برپایه پرداخت.نخستین آثارش در این زمینه به نام"شطرنج بازان"و"حراج بردگان"در سال1860 آن چنان موفق بود كه راجرز شروع به تولید انبوه چنین مجموعه هایی از جنس گچ نمود وآنها را با استفاده از گل اخرای سوخته واكسید روی به رنگ گل رس درآورد.كمی بعد،پاریس جایگزین رم وفلورانس شد وعنوان مركز دنیای هنر رابه خود اختصاص داد وآمریكایی ها گروه گروه به منظور فراگیری هنر ومعماری به این شهر وارد شدند.

جان گیبسون"انگلیسی(1866-1790)كه در زمان تحصیل همدوره"كانووا"و"توروالدسن"و همچنین یكی از طرفداران سرسخت سبك نئوكلاسیك بود،با تحسین آن آثار هنری خارق العاده،به این سبك پشت كرد.وی در پایان یك دوره حرفه ای طولانی وموفق در رم وساخت مجسمه های كاملاًسفید برای هموطنان انگلیسی اش،تزئینات،شنل وتاج مجسمه تمام قد ملكه ویكتوریا(1850)را كه مأموریت ساختنش را خود ملكه به وی داده بود،رنگ آمیزی كرد.هنگامی كه گیبسون این اثر را در آتلیه هنری خود در رم به نمایش گذاشت،همه انگلیسی ها آنرا مورد انتقاد قرار دادند.اما وی ادعا كرد این هنرمندان به لطف درك جدید خود از بی مزگی مجسمه های سفید مرمری درمقایسه با رنگارنگی آثار اصیل یونانی،تلویحاً اثر وی را تأیید كردند

كشف رسواگر مجسمه های باستانی رنگی در یونان همزمان با انتقاد شدید سایر جریانات هنری به سبك نئوكلاسیك روی داد.درپی جنگ های یونان برای آزادی ودرحفاری های دهه1830 درمنطقه آكروپولیس آتن وحفاری های اواخر دهه1850 درسایر مناطق مهم این كشور،شواهد انكارناپذیری از وجود آثار هنری ومعماری رنگی و حكاكی شده درتمام دوره های تاریخی یونان باستان به دست آمد."جان گیبسون"انگلیسی(1866-1790)كه در زمان تحصیل همدوره"كانووا"و"توروالدسن"و همچنین یكی از طرفداران سرسخت سبك نئوكلاسیك بود،با تحسین آن آثار هنری خارق العاده،به این سبك پشت كرد.وی در پایان یك دوره حرفه ای طولانی وموفق در رم وساخت مجسمه های كاملاًسفید برای هموطنان انگلیسی اش،تزئینات،شنل وتاج مجسمه تمام قد ملكه ویكتوریا(1850)را كه مأموریت ساختنش را خود ملكه به وی داده بود،رنگ آمیزی كرد.هنگامی كه گیبسون این اثر را در آتلیه هنری خود در رم به نمایش گذاشت،همه انگلیسی ها آنرا مورد انتقاد قرار دادند.اما وی ادعا كرد این هنرمندان به لطف درك جدید خود از بی مزگی مجسمه های سفید مرمری درمقایسه با رنگارنگی آثار اصیل یونانی،تلویحاً اثر وی را تأیید كردند. گیبسون با رنگ رقیق زدن به مجسه"ونوس"(55-1851)ورنگ آمیزی موها،چشم هاو حاشیه تزئینی پرده دور آن با تمسخر وانتقاد بیشتری مواجه شد.این مجسمه انتقادآمیز به علت پشت كردن به آن چه تا آن زمان نمونه كاملی از«زن انگلیسی بدون پوشش و گستاخ» محسوب می شد چه در روم(كه به مدت 4 سال به نمایش در آمده بود)‌و چه در لندن مورد نفرت و بیزاری قرار گرفت .

از دید مسیحیان ، كاربرد رنگ به مجسمه شكل و صورتی كافرانه داده و موجب تشدید توهین به مقدسات شده بود . با وجود اختصاص مكان نمایش عالی به مجسمه ونوس و دو اثر رنگی دیگر گیبسون در نمایشگاه بزرگ سال 1862 در لندن ، مجله هنری مشهور آتنوم در مورد آن چنین نوشت :«این اثر آنقدر زننده است كه همه گیرایی و هر گونه اثری از الهه بودن ونوس را از بین برده است .»

بخش هنری تبیان


منبع:

دو هفته نامه تندیس/ نویسنده: را.آدینا نوردون/ مترجم: عبدالحسین كامكار