تبیان، دستیار زندگی
روزگار فعلی چیزهایی را داشت که رسول از میان آنها فیلمهای دلخواهش را می ساخت. یک عده آدم مثل رسول دستشان کوتاه است اما روحشان راحت است ولی یک عده دوستان، زنده هستند اما به مرگ تدریجی رسیده اند. رسول تا زمانی که زنده بود بارها تا مرز سکته پیش رفت و خودم چند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حالا چه فیلمی می سازی؟


روزگار فعلی چیزهایی را داشت که رسول از میان آنها فیلمهای دلخواهش را می ساخت. یک عده آدم مثل رسول دستشان کوتاه است اما روحشان راحت است ولی یک عده دوستان، زنده هستند اما به مرگ تدریجی رسیده اند. رسول تا زمانی که زنده بود بارها تا مرز سکته پیش رفت و خودم چندین بار او را به بیمارستان رساندم و این هم برآمده از جدیتی بود که در کارش داشت.

حالا چه فیلمی می سازی؟

هفدهم شهریورماه سالروز تولد کارگردانی بود به نام رسول ملاقلی پور که از زبان سینما برای بازگویی درونیاتش استفاده می کرد؛ حتی اگر این درونیات خوشامد بسیاری از رفقای سابقش هم نباشد باز هم تلخی حقیقت و طعنه های اطرافیان موجب آن نمی شد که رسول دوربینش را خاموش کرده و به مذاکرات پنهانی در پشت صحنه روی آورد. رسول آن قدر جسارت داشت که وقتی زوایه دوربینش را به سمت اجتماع می آورد هم درامهایی دست اول مثل «میم مثل مادر» خلق می شد. آنها که سینمای این کارگردان عاصی سینما را دنبال کرده اند حتما عبدالرضا زهره کرمانی را هم می شناسند؛ یکی از جوانان بااستعدادی که در سه فیلم از ارزشمندترین آثار ملاقلی پور و البته ماندگارترین آثار سینمای ایران نقشهای کلیدی را ایفا کرد؛ «هیوا»، «نسل سوخته» و «قارچ سمی» این سه فیلم بودند و جالب اینجاست که هر سه فیلم هم علیرغم ارزشهای وافر خود چنان که باید دیده نشدند. عبدالرضا کرمانی بعد از همکاریهای مداومش با ملاقلی پور که تا دستیاری وی در «قارچ سمی» هم پیش رفت در یکی دو کار سینمایی دیگر هم ایفای نقش کرد و بعد از آن دیگر خبری از او شنیده نشد تا چندی پیش که خبر مهاجرت و تحصیلش در انگلستان شنیده شد. با کرمانی درباره اوضاع و احوال این روزهایش و رمز تداوم همکاری با رسول گپی زده ایم.

بعد از درگذشت رسول ملاقلی پور شما هم کم کار شدید. دلیل این کم کاری چه می تواند باشد؟

من حدودا یک سالی هست که در ایران نیستم و برای تحصیل به انگلستان آمده ام. همین شرایط تحصیلی باعث شده که کم کارتر از سابق شوم. در دانشگاه لندن و در رشته کارگردانی سینما در مقطع کارشناسی ارشد در حال تحصیل هستم و اگر همه چیز مطابق برنامه پیش برود سال آینده تحصیلم تمام خواهد شد.

چرا برای تحصیل سینما، دانشگاه لندن را انتخاب کردی؟

به هر حال شرایط آکادمیک در اینجا به مراتب حرفه ای تر از بسیاری نقاط دنیا است. دوست داشتم در جایی تحصیلات خود را ادامه دهم که به سینمای دنیا نزدیک باشد ضمن اینکه به لحاظ بعد مسافت زیاد از وطنم دور نباشد که رفت و آمد برایم دشوار نشود. به عبارت بهتر برای تحصیل به دنبال نقطه ای می گشتم که هم ساز و کار کاملا حرفه ای بر آن حاکم باشد و هم اینکه دلتنگی کمتری برای وطن ایجاد کند.

در مدت تحصیل در کار خاصی هم ایفای نقش کرده ای؟

در بازه های زمانی که برای استراحت به ایران آمده ام در یکی دو کار ایفای نقش کرده ام؛ مثلا سریال «آب پریا»ی مرضیه برومند و یک تله فیلم که نامش به خاطرم نمی آید.

حالا چه فیلمی می سازی؟

آخرین کار سینمایی تان چه فیلمی بود؟

«آن مرد آمد» ساخته حمید بهمنی که البته هنوز اکران نشده است.

شما جزو معدود بازیگرانی بود که همکاری مداومی با مرحوم ملاقلی پور داشتید به گونه ای که بسیاری از منتقدان بلوغ حرفه ای شما را مدیون همکاری با این کارگردان می دانند. واقعا دلیل این همکاری مداوم چه بود؟

وا.. ما با هم نقاط مشترک زیادی داشتیم. اولین تجربه من و رسول «هیوا» بود؛ تجربه ای بسیار خوب. یادم می آید آن موقع من تازه از کلاسهای بازیگری امین تارخ فارغ شده بودم که زمینه همکاری در «هیوا» پیش آمد و همین همکاری زمینه ای شد برای ادامه همکاری در «نسل سوخته» که کاری تکرارنشدنی بود؛ هم در کارنامه رسول و هم در سینمای ایران.

...که متاسفانه این تجربه خوب به دلیل اکران نامناسب، نتوانست به اندازه کافی مورد توجه قرار گیرد.

همین طور است. متاسفانه گروهی با لحن گزنده رسول مشکل داشتند و همین ها بودند که به هنگام اکران آثاری مانند «نسل سوخته» و «هیوا» به شدت سنگ اندازی می کردند. رسول بعد از «سفر به چزابه» دیگر هیچ حمایتی را پشت خود نداشت و تنها خودش بود که سعی می کرد روی پاهایش ایستاده و فیلمهایش را بسازد. اگر یادتان باشد رسول در سال 83 یا 84 بود که مصاحبه ای کرد و گفت:«خداحافظ سینما!» این خداحافظی پر از معنا و مفهوم بود که متاسفانه کسی به آن توجهی نکرد. فارغ از این بحث، تجربه های من با رسول تجربه های بسیار باارزشی بود، جدا از اینکه به عنوان بازیگر با او همکاری می کردم در درازمدت مفاهیم مشترک بسیاری مابین ما پیدا شد و دوستی عمیقی بین ما شکل گرفت. من و رسول دوستانی صمیمی بودیم و من جلوی دوربین اش به شدت راحت بودم. کارگردانان تاثیرگذار بسیاری در سینمای ایراند بوده اند اما رسول منحصربفرد بود. وی جسوترین کارگردانی بود که من با او کار کردم.

ملاقلی پور یک استثناء بود. من کارگردانی را سراغ ندارم که در همه ژانرها به اندازه رسول تجربه کسب کرده باشد. مثلا در ژانر روانشناسی «کسوف» و «پناهنده» را داشت، در ژانر سوررئال «هیوا» و «سفر به چزابه» را و در ژانر اجتماعی هم «قارچ سمی» و «نسل سوخته» را.

همین یکتایی رسول بود که باعث شد بعد از وی شما هم وسواس زیادی برای انتخاب نقش داشته باشید؟

ببینید، من در مقطعی وارد سینما شدم که بسیاری از دوستانی که الان هستند، اصلا نبودند. ضمن اینکه بسیاری از ابزاری که الان برای ارتباطات انسانی به وجود آمده است آن هنگام نبود، فضا به مراتب بسته تر بود و برای همین اینکه شما به چهره اول سینما تبدیل شوی نیاز داشت به مرارت بسیار. این را هم درنظر بگیرید که همکاری با رسول که تا دستیاری «قارچ سمی» هم پیش رفت موجب شد من فقط در کارهایی حضور داشته باشم که حرفی برای گفتن داشته باشند. وقتی می دیدم در دایره کوچک سینما آدمهایی وارد بازی می شوند که تخصص چندانی در این کار ندارند، واقعا نگران می شدم. مثلا بارها دیده ام که در برخی کارها، به دلایل مختلف فیلمنامه نهایی کار حین فیلمبرداری به طور مرتب تغییر می کند آن هم بدون ارائه دلیل حرفه ای.

حالا چه فیلمی می سازی؟

انگار شما جزو آن دسته از هنرمندان هستید که به خاطر دلتان کار هنری می کنید؟

نگاهم به هنر، لذت بردن از سینماست. من جزو آن دسته از آدمهای خوشبختی هستم که از سینما لذتش را می خواهم و اصلا دنبال حاشیه سازی نبوده ام پس اعمال شرایط غیرحرفه ای هم باعث دلزدگی ام نشده و ترجیح داده ام حداقل خودم ساز و کار حرفه ای را رعایت کنم.

باز هم به عنوان یک آشنای نزدیک رسول فکر می کنید اگر او زنده بود، امروز چه وضعیتی داشت؟ آیا به سراغ ساخت آثار دفاع مقدسی می رفت یا درامهای اجتماعی؟

ملاقلی پور یک استثناء بود. من کارگردانی را سراغ ندارم که در همه ژانرها به اندازه رسول تجربه کسب کرده باشد. مثلا در ژانر روانشناسی «کسوف» و «پناهنده» را داشت، در ژانر سوررئال «هیوا» و «سفر به چزابه» را و در ژانر اجتماعی هم «قارچ سمی» و «نسل سوخته» را. رسول منتقد نترسی بود که حاضر بود حرفش به هر قیمتی که شده در فیلمهایش باشد. رسول اگر می بود قطعا این توان را داشت که باز هم حرفش را در قالب سینما بزند. سینما هرچند اکتسابی است اما بخشی از آن هم درونی است. رسول درونیات سینمایی را داشت و همین درونیات هم موتور محرک او در سینما بودند. رسول اگر می بود باز هم حرف دلش را می زد.

آیا اگر حرف دلش را می زد می توانست برای فیلمنامه هایش مجوز ساخت و بعدتر برای فیلمهایش مجوز نمایش بگیرد؟

فقط همین قدر بگویم روزگار فعلی چیزهایی را داشت که رسول از میان آنها فیلمهای دلخواهش را می ساخت. یک عده آدم مثل رسول دستشان کوتاه است اما روحشان راحت است ولی یک عده دوستان، زنده هستند اما به مرگ تدریجی رسیده اند. رسول تا زمانی که زنده بود بارها تا مرز سکته پیش رفت و خودم چندین بار او را به بیمارستان رساندم و این هم برآمده از جدیتی بود که در کارش داشت.

بخش سینما  و تلویزون تبیان


منبع:شبکه ایران/حـــامد مظفـــری