فوتبال ایران به کجا میرود؟
از باخت تیم ملی در بیروت 5 روز میگذرد. 5 روز سپری شده از یکی از تلخترین و تاملبرانگیزترین روزهای ورزش ایران.
تیم ملی فوتبال ایران در آخرین پرده از به نمایش گذاشتن تئاتری رقتبار، مقابل تیمی تن به شکست داد که اگر نامش سوژهی مسابقه بیست سوالی میشد هیچ برندهای نداشت. روی کاغذ یک باخت برای ایران ثبت شد، چند امتیاز منفی در ردهبندی فیفا، از دست رفتن سه امتیاز و کم شدن شانس رسیدن به جام جهانی. اما مساله بسیار فراتر از اینهاست.
* باختی نه دردناک بلکه تاسف آور
شکست مقابل لبنان به هیچ وجه دردناک نبود. جایی برای افسوس و حسرت نماند چرا که جز چند حمله احساسی در دقایق پایانی حرفی برای گفتن نبود. به این باخت نمیتوان لقب دردناک داد چرا که مستحق دقیقا باخت و نه حتی مساوی بودیم. تنها جای تاسف ماند برای تیمی که زمانی آسیاییها از شنیدن نامش قالب تهی میکردند و از نسخهی آریایی ایران به عنوان راهی برای کشتن فوتبال آسیای شرقی نام میبردند. تیم ملی با ارائهی یک نمایش ضعیف و البته قابل پیشبینی نتیجهای ضعیف و غیرقابل پیشبینی را رقم زد و با یک گل مغلوب لبنان شد. از مقدماتی جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی یک خاطره تلخ در ذهن داریم، امارات در گروه ایران قرار داشت و پس از هشت بازی یک امتیاز به دست آورد که آن هم هدیهی ایران بود! همان یک امتیازی که امارات گرفت و ما نتوانستیم به جام جهانی برویم. حالا هیچ بعید نیست در پایان رقابتها مقابل تعداد بردهای لبنان در جدول ردهبندی عدد یک ثبت شود: برد مقابل ایران!
* وقتی چشمهایمان را بستیم
تیم ملی فوتبال زنگ خطر را نه برای حریفان، که برای مردم و کارشناسان پیش از این به صدا درآورده بود. وقتی به ناپلئونیترین شکل ممکن ازبکستان را در تاشکند شکست دادیم، نگفتیم و ننوشتیم که کدامین معجزه عملکرد بسیار ضعیف تیم ملی را به سه امتیاز خارج از خانه تبدیل كرد. ننوشتیم تیم ملی چند پاس سالم داد؛ چند بار وارد محوطه جریمه حریف شد؛ چند بار کرنر زد و چند بار یک کار ترکیبی انجام شد. فقط اشارهای شد که تیم ملی خوب بازی نکرد. با یک خوش خیالی نسبت به آینده و این که شاید در بازیهای بعد زیبا بازی کنیم و جبران کنیم. از روی تعصب و عرق ملی حرفی نزدیم و حالا باید بپذیریم که اتفاق فوتبال – مانند آنچه در تاشکند رخ داد – همیشه اتفاق نمیافتد و نمیتوان بر روی آن برای صعود به جام جهانی حساب کرد.
* دلخوش به یك ضربه به تیرك دروازه
تیم ملی فوتبال ایران در دیدار مقابل ازبکستان هیچ حرفی برای گفتن نداشت و بسیار بد بازی کرد. البته شاید با دیدن عملکرد تیم در دو بازی بعدی بتوان همان بازی ضعیف دیدار اول را بهترین نمایش ستارههای میلیاردی فوتبال ایران در راه صعود به جام جهانی دانست. بازی با قطر شاید به لطف حضور تماشاگران شاید هم به لطف ترس قطریها از نام ایران به گونهای بود که میشد ایران را صاحب توپ و میدان معرفی کرد اما همچنان دریغ از موقعیت گل جدی و فرار از تاکتیکهای سنتی و تکراری. 90 دقیقه دلخوشی این بار به ضربهی نکونام به تیر دروازه بود. فراموش کردیم که از بازیکن شاغل در بهترین لیگ جهان چه انتظاری داریم. فراموش کردیم که با حمایت صدهزار نفری تماشاگران چه تیمهایی را به چه کیفیت و چه بازیکنانی شکست داده بودیم.
تیم ملی فوتبال ایران با به نمایش گذاشتن تئاتری رقتبار، مقابل تیمی تن به شکست داد که اگر نامش سوژهی مسابقه بیست سوالی میشد هیچ برندهای نداشت
* فوتبال ایران به کجا میرود؟
تیم ملی هنوز مشخص نیست که به جام جهانی میرود یا نمیرود. اما یک چیز کاملا مشخص است. هدف فدراسیون فوتبال از آوردن کیروش تامین نشد. هزینهی میلیاردی بیت المال را صرف یک مربی خارجی و صاحبنام نکردیم که به هر شکل ممکن به جام جهانی برویم – تازه اگر برویم! – مگر نه این که قرار بود کیروش فوتبال ایران را از پایه درست کند تا برای سالهای آینده بتوانیم حتی با یک مربی داخلی به جام جهانی برویم؟ مگر نه این که تشخیص دادیم فوتبال بیمار است و باید آن را درمان کنیم؟ پس چگونه شد كه شرایط را برایش فراهم نكردیم تا به راحتی قید تیمهای پایه را بزند و تمام حواسش را معطوف تیم ملی كند. حضور کیروش در تیم ملی ایران را در خوشبینانهترین حالت میتوان مسکن دانست. مسکنی که با صعود به جام جهانی از یادمان ببرد آکادمی را که نداریم وفوتبال پایهای که نابود شده است. مسکنی که شکستهای تیمهای نوجوانان و جوانان و امید و ... را از ذهمنمان پاک کند تا همه چیز آرام شود و ما چقدر حوشحال شویم! وقتی از كیروش فقط انتظار نتیجه - آن هم فقط در ردهی بزرگسالان را داشته باشیم، جز این هم انتظار نمیرود كه پس از هر باخت، موجی از كارشناسان و مربیان همهچیز بلد وطنی یكصدا از تغییر مربی و كنارگذاشتن مرد پرتغالی حرف بزنند. كار اشتباهی كه بیشك نتایج وخیمتری برای فوتبال ایران خواهد داشت و دقیقا بازگشت به صفر به شمار میرود. كاش از كیروش چیزهای بیشتری میخواستیم. راه درست شدن فوتبال ایران این نیست. راه درست شدن فوتبال این نیست که در بازی بعدی کره جنوبی را شکست دهیم و با یاد کردن از آن به عنوان پیروزی حماسی ضعفها را ندیده بگیریم و سرپوشی بگذاریم بر سه بازی اول و موقعیتهایی گلی که دو رقمی هم نشد. تن رنجور فوتبال ایران روزبروز نحیفتر میشود و برای صعود – و نه موفقیت – در هر تورنمنتی باید هر روز بیشتر از گذشته دست و پا بزنیم و دست و پا زدن در مرداب چه نتیجهای جز فرو رفتن بیشتر دارد؟ فرصت هنوز باقی است. تیم ملی ما شاید بتواند به جام جهانی صعود کند. کیروش به زعم خودش کارنامهی موفقی برایش خودش به ثبت برساند و فدراسیون سرمست از این که صعود به جام جهانی را در دوران کاری خود ثبت کرده مهر تایید بر کارنامه خود بزند. اما انصافا کارشناسی میتواند حتی 30 درصد احتمال بدهد که بعد از جام جهانی ما در سال 2015 میتوانیم فینالیست جام ملتهای آسیا شویم؟
* کیروش برای ما زیاد بود
فوتبال بیهوده کسی را بزرگ نمیکند. وقتی در فوتبال جهان از کسی به بزرگی یاد میشود ماجرا چیزی فراتر از تعارف و تکه پاره کردن لقب و شعار است. فدراسیون فوتبال برای موفقیت تیم ملی لقمه بزرگتر از دهانش برداشت. آوردن کیروش به فدراسیونی که ضعف در تمام قسمتهایش میبارد کاری اشتباه بود. نتایج ضعیف تیم ملی به شخص کیروش بر نمیگردد و هرچند او نیز در این مسیر اشتباهاتی داشته اما اگر خواستهی مشترک او و فدراسیون که همان صعود به جام جهانی است برآورده نشود میتوان او را به راحتی کمتقصیرترین فرد دانست.
فدراسیون فوتبال آن قدر برای این مرد پرتغالی کوچک بود که او نه تنها برای تیم ملی که برای سران فدراسیون نیز برنامه کاری نوشت! از بالای فدراسیون گرفته تا تدارکات و مترجمی و اردو و کارهای بین الملل را برعهده گرفت. مربی سابق رئال مادرید آن قدر آدم کوچک اطرافش دید که گمان کرد میتواند به همه بتازد و از بازیکن و مربی و کارشناس و رسانه و . . . باید تحت امر او باشند. کیروش بی شک جزو بیست مربی برتر جهان نیست، اما فاصله فوتبال ما با جهان آن قدر زیاد است که همین کیروش نیز بر فوتبال ما آقایی کند و خودش را صاحب اختیار همه چیز بداند. کاش میشد به جای بازیکن و مربی خارجی فدراسیون خارجی استخدام کرد! كاش چهرهی بزرگتری از فدراسیون به كیروش نشان میدادیم. كاش نشان میدادیم آدمی داریم كه حرف اول و آخر را در فوتبال ایران میزند و او موظف است تحت برنامهی او كار كند. کیروش برای فوتبال ما زیادی بزرگ بود. شاید هم ما برای او زیادی كوچك بودیم، ماشین فرسوده و از رده خارج فوتبال ایران نیازی به رینگ اسپرت نداشت.
* این فدراسیون تماشاگر
در این بین با این هرج و مرج و وضعیت موجود فدراسیون فوتبال چه وظیفهای دارد؟ شاید لازم باشد نگاهی به معنای واژه فدراسیون داشته باشیم. فدراسیون یا همان Federation در دنیای سیاست به معنای فلمروی سیاسی "مستقل" به کار میرود و به معنای حوزهای است که هماهنگ با اهداف یک نهاد بزرگتر (در سیاست دولت و حکومت)به شکل مستقل اداره میشود. با این تعریف اصولا اطلاق واژه فدراسیون به نهاد فعلی حاکم بر فوتبال ایران کاری اشتباه است. تیم ملی در راه صعود به جام جهانی که بیشک بزرگترین هدف فوتبالی ایران به شمار میرود متزلزل عمل میکند و از فدراسیون صدایی در نمیآید. مردم ساعتهاست که از طریق رسانهها از نتیجهی فاجعه آمیز تیم ملی مقابل لبنان باخبر شدهاند و حرص خوردهاند اما آخرین خبر سایت فدراسیون تا ساعت 11 روز بعد از بازیٰ اعلام ترکیب تیم ملی مقابل لبنان است! اصولا به نظر نمیرسد برای حل و فصل مشکلات فوتبال و در راس آن تیم ملی – که آیینه تمام نمای فوتبال یک کشور است – مسئول یا نهاد و کمیتهای وجود داشته باشد. همچنان که در موضوع اختلاف کیروش با رسانهها وجود نداشت و همچنان که در همین شرایط فعلی در موضوع بدعت عجیب و غریب بازیکنان تیم ملی در تحریم رسانهها دخالتی از فدراسیون دیده نمیشود. تیم ملی برای بازی با لبنان به اردو میرود، نایبرئیس و دبیر فدراسیون یك روزمانده به بازی راهی لبنان میشوند تا مانند تماشاگرها فقط ناظر باشند.
شاید وقتی لیگ را تعطیل كردیم و بازیكنان تصمیم گرفتند فوتبال ایران را از وجود بابرکت خود محروم کنند و به خارج بروند و با دستمزدی یک دهم آنچه در ایران میگیرند روبرو شوند، از خواب زمستانی برخیزند
تیم ملی فوتبال ایران با به نمایش گذاشتن تئاتری رقتبار، مقابل تیمی تن به شکست داد که اگر نامش سوژهی مسابقه بیست سوالی میشد هیچ برندهای نداشت
گذشت آن زمانی كه رئیس فدراسیون با لباس ورزشی روی چمن حاضر میشد و پنالتی میزد. خیلی دور نبود زمانی كه با حمایتی این چنینی به جام جهانی رفتیم و در یكی از معدود دفعات صعودی آسان داشتیم و بازی آخرمان تشریفاتی شد. فدراسیون فوتبال ما آدم باابهت، مدیر مستحكم و بانفوذ ندارد كه همه از او حساب ببرند. شخص اول فدراسیون در واقع كیروش است كه با نظمی كه ایجاد كرده باعث شده تا بازیكنان موبهمو به حرفهای او گوش دهند. تاسفبارترین مساله شاید این باشد که شرایط برای کار در فوتبال ما آن قدر سخت و پیچیده است که چهرههای شناختهشدهی ورزش و فوتبال حاضر به قدم پیش گذاشتن نیستند و وقتی کار به انتخابات کشیده میشود چهرههایی برای تصدی ریاست آن اقدام میکنند که اکثریت رسانهها و کارشناسان و ... به حمایت از وضع بد موجود میپردازند (در مقابل بدتر احتمالی!)
* تخم حنظل کاشتی شیرینی خرما مجو ...
تیم ملی طبق تعریف باید ویترینی باشد از فوتبال داخلی و باشگاهی آن کشور. باید محلی باشد برای جمع شدن ستارههای فانتزی تیمهای داخلی و وظیفه کادر فنی باید این باشد که این ستارههای ناهمگون تیمهای مختلف را هماهنگ کند. تیم ملی باید محلی باشد برای تجمع ستارههای تشنه برای درخشش در عرصهی بین المللی. به عبارت دیگر وظیفه دارد فوتبال ملی و داخلی یک کشور را که نمود بین المللی کمتری دارد به جهانیان نشان دهد. با این تعریف از تیم ملی فوتبال ایران چه توقعی میتوان داشت و آیا انتظار نتیجهای جز شکست مقابل لبنان میرود؟ از فوتبال داخلی جز غرولند و شکایتهای همیشگی باشگاهها از بیپولی و بحثهای پایان ناپذیر بر سر مسائلی مانند سقف قرارداد و ممنوعیت دروازه بان خارجی و منشوری بودن و دعوای سرخابی مشکل حق پخش تلویزیونی و هیات مدیره و ... چه در ذهن مردم و کارشناسان وجود دارد؟ تیم ملی باید کدام جنبه از فوتبال داخلی را در بازی های بین المللی به نمایش بگذارد؟ دلالی و به جیب زدن پولهای میلیاردی یا سنگپرانی در شهرآورد پایتخت؟ انتظار موفقیت تیم ملی را داریم؟ واقعیت این است که نباید داشته باشیم؛ انتظار بیجاست. چرا که "تخم حنظل کاشتی شیرینی خرما مجو / گندم از گندم بروید جو ز جو."
شاید وقتی لیگ را تعطیل كردیم و بازیكنان تصمیم گرفتند فوتبال ایران را از وجود بابرکت خود محروم کنند و به خارج بروند و با دستمزدی یک دهم آنچه در ایران میگیرند روبرو شوند، از خواب زمستانی برخیزند
* چرا مثل دایی به تیمهای ضعیف گل نمیزنیم؟!
وقتی در دههی 90 و اوایل دههی نخست هزارهی سوم گلهای علی دایی را شمارش میکردیم و به راحتی چند بار انگشتان دو دست را باز و بسته میکردیم؛ کم نبودند کسانی که به آقای گل جهان خرده گرفتند که این گلها مقابل تیمهای ضعیف آسیایی زده شده است. فارغ از این که این پرسش مطرح است که یک مهاجم ایرانی که در قاره آسیا حضور دارد و فرصت حضور در رقابتهای جهانی برایش فراهم نمیشود، به چه تیمی باید گل بزند؟ باید به این مساله توجه کرد که چرا دایی دیگری در فوتبال ما ظهور نمیکند تا به همین تیمهای ضعیف گل بزند؟ ازبکستان قطر و لبنان تیمهای قوی آسیا هستند که در سه بازی فقط یک بار موفق به گلزنی شدهایم؟ چرا آمار گلهای ملی سایر مهاجمان بالا نمیرود؟ سهرقمی شدن پیشکش. حداقل آن قدر گل بزنند که به لینان نبازیم. قدر ندانستیم زمانی كه زمین و زمان به انتقاد از دایی پرداختند و او بدون ایجاد حاشیهای، بدون امضا كردن نامهای، بدون جمع كردن طوماری و بدون تحریم و دوبههم زنی كار خودش را انجام داد. تیم ملی اكنون چه كسی را به عنوان رهبر بالای سر میبیند. كدام بازیكن تیم ملی است كه بتواند حاشیههای آن را جمع كند؟ تصمیم بزرگترهای تیم دربارهی اتفاقهای صورت گرفته جز ایجاد تنش بیشتر تاثیری داشته است؟
* حیف از لقب کهکشان
با وجود آگاهی به تمام عواملی که ضعیف شدن تیم ملی را رقم زدهاند و در بالا به آن اشاره شد، از تغییر نسل نباید غافل شویم. شاید ارکان فدراسیون و بدنهی ورزش کشور در گذشته تا این اندازه سست و بی حساب و کتاب نبود اما نباید فراموش کرد که در گذشته هم مدینه فاضلهای وجود نداشت و شرایط خیلی بهتر از الان نبود. اما 11 بازیکنی فوتبال ایران را به جهان معرفی میکردند که از کارگر و معلم و راننده و کارمند این جامعه درآمد خیلی بیشتری نداشتند. بازیکنانی برای تیم ملی به میدان میرفتند که خودشان را تافتهی جدا بافته نمیدانستند که از مردم و کارشناس گرفته تا رسانهها را به سخره بگیرند. آن قدری مغرور نشده بودند که به افراد شاغل در حوزهی فوتبال بگویند شما از صدقه سر ما به جایی رسیدهاید اگر ما نبودیم شما بیکار بودید! حق هم دارند شاید فراموش کردهاند که اگر این فوتبال نبود برخی از خود آنان در پایینترین سطح مشاغل یدی به خدمت گرفته میشدند. روی صحبت البته با امثال دایی و مهدویکیا و هاشمیان و کریمی و نکونام و ... نیست که دینشان را به فوتبال کشور ادا کردهاند و آبروی ایران را بارها در مجامع بینالمللی خریدهاند و برای موفقیت تیم ملی تا بیمارستان و اتاق عمل هم رفتهاند. صبحت کسانی است که رنگ براق خودروشان در خیابان توجه کودکانی را به خود جلب میکند که در سراسر زندگیشان دو وعدهی غذایی پشت سر هم نخوردهاند.
* با تصمیمات عجولانه كار خراب را خرابتر نكنیم
کیروش هر اندازه مربی بزرگی باشد یک آدم حرفهای است و در درجهی اول به قراردادی که بسته تعهد دارد. قرارداد از او صعود به جام جهانی را میخواهد نه ساختن اسكلت جدیدی برای فوتبال. کسی از کیروش انتظار ندارد فوتبال ما را گلستانی کند که تا 20 سال دیگر از گلهای پرورش یافتهاش استفاده کنیم. به عبارت دیگر كیروش با این شرایطی كه پیش روی خود میبیند به طور قطع نمیتواند فوتبال ایران را سالم كند اما هنوز فرصت صعود به جام جهانی از دست نرفته است. تصمیمهای عجولانه از نوع تصمیماتی كه همتایان عربی در مواجه با شكست میگیرند، میتواند بدترین تصمیم ممكن باشد. فرصت دادن به مربیانی كه به كرات آزمون خود را هم در تیم ملی و هم در تیمهای باشگاهیشان پس دادهاند و برخی حتی تیمی هم ندارند میتواند اشتباهی مضاعف باشد. هنوز باید حمایت كرد، هنوز باید فرصت داد. وزارت ورزش و جوانان باید حمایت بیشتری كند. تیم ملی اسپانسر ندارد و هزینهها سرسام آور است. برای زنده نگه داشتن فوتبال و شانس صعود به جام جهانی باید برنامههای كوتاه مدت ریخت تا برای مصاف با كرهجنوبی وضعیت بهتر شود. با این شرایط نمیتوان به بهبود كامل تیم امید بست. پس همین وضع كژدار و مریز را لااقل از دست ندهیم.
تصمیمهای عجولانه از نوع تصمیماتی كه همتایان عربی در مواجه با شكست میگیرند، میتواند بدترین تصمیم ممكن باشد. فرصت دادن به مربیانی كه به كرات آزمون خود را هم در تیم ملی و هم در تیمهای باشگاهیشان پس دادهاند و برخی حتی تیمی هم ندارند میتواند اشتباهی مضاعف باشد. هنوز باید حمایت كرد، هنوز باید فرصت داد. وزارت ورزش و جوانان باید حمایت بیشتری كند. تیم ملی اسپانسر ندارد و هزینهها سرسام آور است
* چه باید كرد؟
باید از چه کسی انتظار داشته باشیم تا فوتبال ما درست شود؟ در طول این سالها چندین بار این جمله را شنیدهایم که باید در فوتبال ایران را تخته کرد و یا جملاتی با این مضمون. هرچند همیشه به این عبارات به چشم تک مضرابی نواخته شده از سر خشم و ناراحتی نگریسته شده است، اما باید پذیرفت که این تنها راهحل موجود است. تشکیل کمیته و آسیب شناسی و ... به تنهایی فایدهای ندارد. مستقل از صعود به جام جهانی سال آینده همین لیگ با همین شرایط برگزار میشود و تنها ودیعهی رهن این ویلانماهایی که کلبهای گلی بیش نیستند بالاتر میرود. تیمی قهرمان میشود و به لیگ قهرمانان آسیا میرود و آنجا حذف میشود. دستمزدها بالاتر، توفعات بیشتر، کیفیت و حمیت و غیرت کمتر و نتیجه ضعیفتر میشود. اگر واقعا به فکر حل مشکل فوتبال هستیم و هستند شاید تعطیلی موقت تنها راه آن باشد. شاید وقتی چرخ بزرگ آن که در حال حاضر بدون هیچ محدودیتی پیش میرود و رشتههای دیگر را زیر خود له میکند بازایستد بتوان بهتر فکری به حال آن کرد. شاید وقتی همین بازیکنانی که فکر میکنند برجستهتر از میلیونها انسان شریفی هستند که با دستمزدی به مراتب کمتر زحمت بیشتری میکشند و برای تماشای همین فوتیالیستها سرودست میشكنند، از کار بیکار شوند سروصدایی بلند شود. شاید وقتی تصمیم گرفتند فوتبال ایران را از وجود بابرکت خود محروم کنند و به خارج بروند و با دستمزدی یک دهم آنچه در ایران میگیرند روبرو شوند از خواب زمستانی برخیزند. فوتبال باید تعطیل شود چرا که وقتی که سرپاست آن قدر حاشیه و مسائل جانبی دارد که به اصل آن نمیشود رسیدگی کرد. چند سال نداشتن فوتبال و لیگ و شرکت در رقابتها میارزد به درمان کامل بیماری فوتبال. شیمی درمانی دیگر فایدهای ندارد به فکر فوتبالی نو باشیم.
منبع : ایسنا