تبیان، دستیار زندگی
از ما چنان كه باید و شاید كاری نرفته است اینك كه پای رفتنمان نیست بی تاب و بی توان یعنی كه تاب نیست، توان نیست هنگام برگذشتنمان نزدیك دیگر زمان ماندنمان نیست تنها چشم امید ما به شما مانده ست ای سروهای سبز جوان ای جنگل بزرگ ج...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از ما به مهربانی یاد آرید

از ما چنان كه باید و شاید

كاری نرفته است

اینك كه پای رفتنمان نیست

بی تاب و بی توان

یعنی كه تاب نیست،

توان نیست

هنگام برگذشتنمان نزدیك

دیگر زمان ماندنمان نیست

تنها

چشم امید ما به شما مانده ست

ای سروهای سبز جوان

ای جنگل بزرگ جوانان سروقد

گفتیم با بطالت پدر از بیم

بیعت نمی كنیم و

نكردیم

اما بر جمع ما چه رفت

كه مفتون شدیم و راه

راندیم بر تباه

دیدیم

اینجا نه رستگاری

كه هول زار تباهی بود

پایان سر به راهی

آری، دریغ، عقربه ی ساعت زمان

راهی به بازگشت ندارد

اینك رسیده ساعت ما،

تنها

چشم امید ما به شما مانده ست

ای سروهای سبز جوان

ای جنگل بزرگ جوانان

تا استوارتر به بر آئید

و همصدا بسرائید:

« ما سروهای سبز جوانیم

در چار فصل سال

سرسبز و سرفراز می مانیم»

چشم امید ما به شما مانده ست

گر ابرهای تیره سفر كردند

و نور روشن فردا را دیدید

از ما به مهربانی یاد آرید

از ما كه در تمام شب عمر

در جستجوی نور سحر پرسه می زدیم

در خاطر آرزوی ما را

بسپارید

از ما به مهربانی

یاد آرید!

حمید مصدق

لینک :

ادبیات