فروغ دیده نرگس
شكفت غنچه و بنشست گل به بار، بیا!
دمید لاله و سورى ز هر كنار، بیا!
بهار آمد و نشكفت باغ خاطر ما
تو اى روانِ سحر! روح نوبهار! بیا!
مگر چه مایه بود صبر، عاشقان تو را؟!
ز حد گذشت دگر رنج انتظار، بیا!
ز هر كرانه، شقایق دمیده از دل خاك
پى تو تسلّى دلهاى داغدار، بیا!
ز عاشقان بلاكش، نظر دریغ مدار
فروغ دیده نرگس! به لالهزار بیا!
ز منجنیق فلك سنگ فتنه مىبارد
مباد آن كه فرو ریزد این حصار، بیا!
یكى به مجمع رندان پاك باز، نگر!
دمى به حلقه مردان طرفه كار، بیا!
به سوى غاشیهداران میر عشق، ببین!
به كوى نادره كاران روزگار، بیا!
چه نقشها كه بنشستند به صحیفه دهر
ز خونشان شده روى شفق نگار، بیا!
طلایهدار تواند این مبشّران ظهور
به پاس خاطر این قوم حقگزار بیا!
درین كویر كه سوزان بود روان سراب
تو اى سحاب كرم! ابر فیض بار بیا!
ز دست برد مرا، شور عشق و جذبه شوق
قرار خاطر بیقرار بیا!
"محمود شاهرخى" (جذبه)