مستند زندگی خود را ببینید!
و بخوان نامهی عملت را ...
کهف 49، اسراء 14
پس گنهکاران را میبینى که از آنچه در آن (نامه عملشان) است، ترسان و هراسانند و میگویند: «اى واى بر ما! این چه نامهای است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرونگذاشته مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟! و همه اعمال خود را حاضر میبینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمیکند. (1)
تصوّرِ اینکه هیچکدام از کارهایی که داریم انجام میدهیم، نیست و نابود نمیشود، جایی برای همیشه ثبت میشود، تصوّر اینکه از اوّل زندگیمان، کارگردانی داشته از زندگی ما یک مستند میساخته با همهی جزییاتش، همهی زندگی ما را توی دوربینی ضبط کرده و نگهداشته، آدم را نگران میکند، به هراس میاندازد.
یکی از صحنههای سختِ قیامت باید همانجا باشد که همهی آنچه توی دنیا انجام دادهایم را با همه جزییاتش از مقابل چشمهایمان بگذرانند. آدم نمیتواند بگوید اینها من نیستم. این کارها را من نکردهام. وقتی همهچیز، به دقت، ثبت و ضبط شده باشد. اینجای آیه خیلی عجیب است وقتی میگوید؛ خودِ عمل آدم است که آنجا حاضر میشود. وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً.
همچین مدارک مستندی که باشد، دیگر نه شاهدی لازم است و نه حتّی حسابگری. راست گفته خدا آنجا که؛ «بخوان نامهی عملت را! که خودِ تو برای حسابرسی خودت کافی هستی! اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً». آنجا دیگر خودِ آدم میفهمد چند مرده حلّاج است.
قلبی که میانِ سرانگشتهای اوست
انفال 24، انفال 63، تغابن 11
راستش توی زندگیام بارها و بارها رسیدهام به این فراز که؛ قلبُ المۆمنِ بَین اِصبعی مِن اَصابعِ الرّحمن*. به اینکه قلب مۆمن میانِ سرانگشتهای خدا میچرخد. شاید حتّی خیلی وقتها خدا را با همین چرخشهای قلبم شناخته باشم. همین دیگرگونیهایِ دلم.
البته که قلبِ همه دستِ خداست. قلب اهالیِ کفر هم. جایی- مثلاً- گفته که توی قلبِ کافرها نسبت به سپاهِ ایمان، ترس و وحشت میاندازد؛ ساُلقی فی قلوب الّذین کفرو الرّعب (انفال/ 12)و (آل عمران/151). گفته که به دلِ بعضیها مهر میزند، قفل میزند، دیگر حتّی قدرت فهم و دریافت را از قلبشان میگیرد؛ یطبع الله علی قلب کلّ متکبّر جبّار (غافر/ 35). یا آنجا که؛ خَتم الله عَلی قلوبهم (بقره/7) یا این یکی؛ اِن یشأالله یختم علی قلبک(شوری/24).
اصلاً خدا حائل است میان آدم و قلبش؛ انّ الله یحولُ بین المَرء و قَلبِه (انفال/24). اما حسابِ هر کس که بیاید و وارد زمرهی ایمان بشود فرق دارد. خدا قلبش را هدایت میکند. کششهای قلبیاش را راه میبرَد. مبدأ میل آدم را دست میگیرد و عوض میکند؛ وَ مَن یُۆمن بِالله یَهد قلبه (تغابن/11). آن وقت، قلب، دیگر خودسر و هرزهگرد نیست.
خلاصه اینکه یک کارگردانیِ بیرقیبی میکند توی عرصهی قلب. کسی هم از پسش برنمیآید. حتّی اگر بنا به الفتی باشد، خداست که بین دل آدم و دل دیگری/ دلهای دیگری الفت میاندازد؛ و اَلّف بین قلوبهم. این دیگر از آن شاهکارهاست که فقط کارِ خودِ خداست. به قول خودش اگر همهی زمین را هم انفاق کنید و من نخواهم، بین دلها الفت نمیافتد؛ لَو اَنفقتَ ما فِی الارضِ جمیعاً ما الّفت بینَ قلوبِهم و لکنّ الله الّف بینهم(انفال/ 63).
کارِ ما این وسط شاید فقط این باشد که کثیفیها را از قلبمان بیرون بریزیم، بعد هم بهرهمان را از ایمان زیاد کنیم، زیاد کنیم، بلکه قلبمان را بیشتر راه ببرد. میان سرانگشتهای خودش به خوبیها بچرخاند؛ به محبتها و الفتهای نورانی.(2)
* قلب مۆمن میان دو سرانگشت از سرانگشتهای خداست، هر طور بخواهد میگرداندش. (بحارالانوار/ ج 72/ ص 48).
نوشتهی: مریم روستا
شبکه تخصصی قرآن تبیان
پینوشتها:
1) ... فَتَرَى المُجْرِمینَ مُشفِقینَ مِمّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظلِمُ رَبُّکَ أَحَداً
با این آیهها باید نشست و از استیصال، اشک ریخت.وَ ما لی لا اَبکی...