چرا پیامبران باید معصوم باشند؟
بیان راز عصمت انبیاء (علیهم السلام) در انجام وظایف الهى و از جمله ابلاغ پیام و رسالت پروردگار به مردم نیاز به مقدمهاى دارد، و آن این است كارهاى اختیارى بشر به این صورت، انجام مىگیرد كه میلى در درون انسان نسبت به امر مطلوبى پدید مىآید و در اثر عوامل مختلفى برانگیخته مىشود و شخص به كمك علوم و ادراكات گوناگونى راه رسیدن به هدف مطلوب را تشخیص مىدهد و اقدام به كارى متناسب با آن مىكند. و در صورتى كه میلهاى متعارض و كششهاى متزاحمى وجود داشته باشد سعى مى كند بهترین و ارزنده ترین آنها را تشخیص دهد و آنرا برگزیند.
ولى گاهى در اثر نارسایى دانش، در ارزیابى و تشخیص بهتر، اشتباه مىكند یا غفلت از امر برتر یا عادت و انس به امر پست تر، موجب سوء گزینش مىشود و مجالى براى اندیشه صحیح و انتخاب اصلح، باقى نمىماند.
پس هر قدر انسان، حقایق را بهتر بشناسد و نسبت به آنها آگاهى و توجه بیشتر و زندهتر و پایدارترى داشته باشد و نیز اراده نیرومندترى بر مهار كردن تمایلات و هیجانات درونیش داشته باشد حسن انتخاب بیشترى خواهد داشت و از لغزشها و كجرویها بیشتر در امان خواهد بود.
و به همین جهت است كه افراد مستعد با برخوردارى از دانش و بینش لازم و بهره مندى از تربیت صحیح، مراتب مختلفى را از كمال و فضیلت بدست مىآورند تا آنجا كه به مرز عصمت، نزدیك مىشوند و حتى خیال گناه و كار زشت را هم در سر نمىپرورانند چنانكه هیچ فرد عاقلى به فكر نوشیدن داروهاى سمى و كشنده یا خوردن مواد پلید و گندیده نمىافتد.
اگر پیامبرى حتى در یك مورد در یكى از مراحل وحى مرتكب خطا شود وثاقت و اعتبار خویش را در سایر موارد نیز از دست مىدهد زیرا مردم در هر چه كه او به عنوان وحى عرضه مى كند، احتمال خطا مى دهند و دیگر نمى توانند به سخنان او اعتماد لازم و كافى را داشته باشند
اكنون اگر فرض كنیم كه استعداد فردى براى شناختن حقایق در نهایت شدت باشد و نیز صفاى روح دلش در حد اعلا باشد و به تعبیر قرآن كریم همانند روغن زیتون خالص و زلال و آماده احتراقى باشد كه گویى خودبخود و بدون نیاز به تماس با آتشى در حال شعله ور شدن است. «یَكادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نار» و بخاطر همین استعداد قوى و صفاى ذاتى، تحت تربیت الهى قرار گیرد و بوسیله روح القدس تأیید شود چنین فردى با سرعت غیرقابل وصفى مدارج كمال را طى خواهد كرد و ره صد ساله را یك شبه خواهد پیمود و حتى در دوران طفولیّت بلكه در شكم مادر هم بر دیگران برترى خواهد یافت. براى چنین فردى، بدى و زشتى همه گناهان همانقدر روشن است كه زیان نوشیدن زهر، و زشتى اشیاء پلید و آلوده براى دیگران، و همانگونه كه اجتناب افراد عادى از چنین كارهایى جنبه جبرى ندارد اجتناب معصوم از گناهان هم به هیچ وجه منافاتى با اختیار وى نخواهد داشت.
مراتب عصمت
براى عصمت دو مرتبه اصلى گفته شده است:
- در مقام وحى؛ یعنى در دریافت، حفظ و ابلاغ آن به مردم. در این مرحله اشتباهى و خطایى صورت نگرفته و پیام خدا به صورت كامل و بدون هیچ تغییرى در اختیار مردم قرار گرفته است.
- در مقام عمل و زندگى؛ یعنى در انجام كارهاى روزانه، چه كارهاى فردى و چه اجتماعى خطا و گناهى از آن ها سرنزده و واجبى ترك نشده و یا حرامى صورت نگرفته است.
البته عده اى مرتبه دیگرى را نیز مطرح نموده اند و آن عصمت از خطا و فراموشى در اجراى حكم و اوامر الهى است. ما این مرتبه را در ضمن مرتبه دوم بیان مى كنیم و عصمت در مقام عمل و ترك گناه را چه عمداً و چه سهواً بحث مى كنیم.
در كنار این دو مرحله، مرحله سومى مطرح شده است به عنوان تنزّه از صفات و بیماری هاى نفرت انگیز، كه پیرامون آن نیز سخن خواهیم گفت. بنابراین عصمت را با توجه به این مرحله باید داراى سه مرحله و قسمت دانست.
الف) عصمت در مقام وحى
پیامبران الهى، وحى را - كه به منظور هدایت و سعادت آدمیان است تا به كمال شایسته خود برسند - به صورت صحیح و كامل دریافت مى كردند و به درستى مى فهمیدند و با كمال دقت و رعایت امانت و بدون هیچ كاهش یا افزایشى به بشر مى رساندند. بنابراین، پیام خدا همان گونه كه نازل شده از طریق پیامبران به دست بشر رسیده و هیچ خلل و نقصى نه به عمد و نه به سهو در آن راه نیافته است.
* دلیل عقلى بر این سخن:
- همان دلیل هاى عقلى كه بر لزوم بعثت پیامبران دلالت داشت، لزوم عصمت و مصونیت در مقام وحى را نیز اثبات مى كند. زیرا نیاز انسان به هدایت خاص الهى (وحى) تنها وقتى به صورت درست و كامل برآورده مى شود كه خطایى در مرحله وحى صورت نگیرد زیرا خطاى پیامبر در این مرحله سبب ناتمام ماندن رسالت او شده و غرض از بعثت نقض مى شود. این دلیل «نقض غرض بعثت» نامیده مى شود.
- اعتماد مردم؛ اگر پیامبرى حتى در یك مورد در یكى از مراحل وحى مرتكب خطا شود وثاقت و اعتبار خویش را در سایر موارد نیز از دست مىدهد زیرا مردم در هر چه كه او به عنوان وحى عرضه مى كند، احتمال خطا مى دهند و دیگر نمى توانند به سخنان او اعتماد لازم و كافى را داشته باشند.
- صفات الهى خداوند متعال؛ چون حكیم است مى خواهد و اراده نموده كه پیام ها بدون كم و زیادى به مردم برسد، و چون علیم است مى داند پیام خود را از چه راه و به وسیله چه افرادى سالم به بندگانش برساند، و چون قدیر است مى تواند واسطه هاى شایسته و مطمئن برگزیند و آن ها را از هر لغزش و خطایى در اداى رسالت خود، حفظ كند.
* دلیل نقلى
قرآن كریم در آیات پایانى سوره جن این حقیقت را بازگو مى كند كه خداوند مراقبانى را براى حفظ وحى قرار داده است «عالِمُ الْغَیْبِ فَلایُظْهَرُ عَلى غَیْبِهِ اَحَداً اِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول فَاِنَّهُ یَسْلُكُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ اَنْ قَدْ اَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِم وَ اَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ اَحْصى كُلَّ شَىء عَدَداً؛ خداوند داناى غیب است و كسى را بر غیب خود آگاه نمى كند مگر رسولانى كه آنان را برگزیده، و مراقبانى از پیش رو و پشت سر (بین خدا و او، و بین او و مردم) براى آن ها قرار مى دهد تا بداند پیامبرانش رسالت هاى پروردگارشان را ابلاغ كرده اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و شمار هر چیز را مى داند. (جن/26-28)
این مزتبه از عصمت را جمهور متكلمان خاصه و عامه پذیرفته و اتفاق نظر دارند.
هر قدر انسان، حقایق را بهتر بشناسد و نسبت به آنها آگاهى و توجه بیشتر و زندهتر و پایدارترى داشته باشد و نیز اراده نیرومندترى بر مهار كردن تمایلات و هیجانات درونیش داشته باشد حسن انتخاب بیشترى خواهد داشت و از لغزشها و كجرویها بیشتر در امان خواهد بود
ب) عصمت در مقام عمل
فرقه هاى مختلف اسلامى در باب عصمت انبیا از گناه و تعیین حدود آن اختلاف نظر دارند. عمده ترین آرا در این باره چنین است:
1- ارتكاب گناهان كبیره از سوى پیامبران، قبل از بعثت آنان، ممكن و پس از بعثت غیر ممكن است. (منسوب به ابوعلى جبایى از معتزله)
2- انبیا چه قبل و چه بعد از بعثت مرتكب كبیره نشدند ولى ارتكاب گناه صغیره اى كه سبب نفرت مردم نشود و نشانه پستى نباشد، امكان دارد. (قاضى عبدالجبار معتزلى، شرح اصول خمسه، ص 573-575)
3- صدور گناه كبیره و صغیره كه نشانه پستى باشد و نیز ارتكاب عمدى صغیره كه نشانه پستى نباشد، پس از بعثت ممتنع است ولى صدور گناه كبیره قبل از بعثت امكان دارد. (گروهى از اشاعره، جرجانى در شرح المواقف)
4- شیعه معتقد است پیامبران از ابتداى عمر تا انتهاى آن نه عمداً و نه سهواً مرتكب گناه صغیره و كبیره نشدند.
* دلیل عقلى بر این ادّعا
- اعتماد مردم؛ هدف اصلى از بعثت پیامبران این بود كه پیام خدا را به بشر برسانند و مردم را به راه راست راهنمایى نمایند. هر اندازه كه ایمان و اعتماد مردم به گوینده بیشتر باشد به همان مقدار پذیرش آنها نسبت به كلام گوینده افزایش مى یابد، و همین طور اگر اعتماد كم باشد به همان مقدار پذیرش كمتر و گاه به حد صفر مى رسد. بنابراین اگر پیامبران دستورات الهى را به صورت دقیق و كامل انجام ندهند و گاه عملشان بر خلاف قولشان باشد دیگر به گفتارشان اعتماد لازم و كافى پیدا نمى شود و در نتیجه هدف از بعثت (راهنمایى و هدایت) به صورت كامل و صحیح تحقق پیدا نخواهد كرد.
- تزكیه؛ از قرآن استفاده مى شود وظیفه تربیت و تزكیه مردم به عهده پیامبران بود تا در سایه این تربیت آن ها را به آخرین مرحله كمال برسانند. این تربیت همه افراد حتى انسان هاى برجسته و مستعد را شامل مى شود. و از طرفى نقش رفتار و كردار مربى از نقش گفتار او بسیار مهمتر است. لذا لازم است پیامبر معصوم باشد و به مراحل بالاى كمال رسیده باشد تا بتواند در دیگران تأثیر بگذارد و به تهذیب نفوس بپردازد.
- ارتكاب گناه از پیامبر سبب تشویق مردم به گناه و معصیت مى شود، در حالى كه غرض این بود كه مردم از گناه فاصله بگیرند.
- فهم و فراگیرى بسیارى از دستورات دین از طریق دیدن اعمال پیامبر است، یعنى چون پیامبر در مورد مسأله اى برخورد خاصی را داشت مردم نیز همان گونه عمل مى كردند و مى گفتند: چون پیامبر چنین كرده پس لابد كار صحیح همین است. خداوند مى خواهد مردم به طرف معصیت نروند و در زندگى راه و روش صحیح را پى بگیرند و انجام دهند پس پیامبر باید از هر خطا و اشتباهى مصون و محفوظ باشد.
* دلیل نقلى
- مخلَص بودن؛ خداوند مى فرماید بندگان مخلَص (كسانى كه خداوند آنان را براى خویش پاك و خالص گردانیده) از قلمرو نفوذ شیطان خارجند و شیطان هیچ گونه تأثیرى در آنان ندارد «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لاُغَوِیَّنَهُم اَجْمَعینَ اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ؛ ]شیطان[ گفت: پس به عزت تو سوگند كه همه را از راه به در مى برم (و گمراه مى كنم) مگر آن بندگان مخلص تو را.» (ص/82 و 83) و در آیه 46 از همین سوره مى فرماید: «اِنّا اَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَة ذِكْرىَ الدّارِ؛ ما آنان را به موهبت ویژه اى - یادآورى عالم آخرت - خالص گردانیدیم.»
- هدایت شدگان؛ خداوند مى فرماید: «وَ اجْتَبَیْناهُم وَ هَدَیْناهُم اِلى صِراط مُسْتَقیم؛ و آنان را برگزیدم و به راه راست راهنمایى كردیم.» (انعام/87) از آیه استفاده مى شود این هدایت یك نوع هدایت ویژه است كه نتیجه آن عدم ضلالت و گمراهى خواهد بود «وَ مَنْ یَهْدِ الله فَما لَهُ مِنْ مُضِلّ؛ و هر كه را خدا هدایت كند گمراه كننده اى ندارد.» (زمر/37)
كسى كه پیروى از اعمال او به صورت مطلق لازم است نمى تواند مرتكب گناه شود زیرا لازم مى آید كه خداوند به انجام معصیت فرمان داده باشد
- مطاع بودن؛ خداوند مىفرماید: باید مردم از پیامبران اطاعت كنند «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُول اِلاّ لِیُطاعَ بِاِذْنِ الله؛ ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنكه به اذن الهى از او اطاعت كنند.» (نساء/64)
این اطاعت مطلق است و شامل گفتار و كردار پیامبر مى شود. روشن است كسى كه پیروى از اعمال او به صورت مطلق لازم است نمى تواند مرتكب گناه شود زیرا لازم مى آید كه خداوند به انجام معصیت فرمان داده باشد.
- اسوه بودن؛ خداوند پیامبر را اسوه و الگو مى داند كه باید مردم به او نگاه كنند و اعمال و گفتار او را سرمشق زندگى خویش قرار دهند و مانند او رفتار كنند «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فى رَسُولِ الله اُسْوَةٌ حَسَنَه؛به طور قطع براى شما در زندگى رسول الله سرمشق نیكویى است.» (احزاب/21)
این سخن لازم دارد كه پیامبر مرتكب هیچ خطایى نشود. آیا خطاكار مى تواند الگو باشد؟ و در این صورت الگو گرفتن از خطاى او و عمل مثل او، آیا خواست خدا مى باشد؟
نتیجه گیری :
در آخر مطلب را با حدیثی معروف از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) به پایان می رسان :
من دو چیز گران بها در میان شما مى گذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم; تا زمانى که به این دو تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد. این دو از یکدیگر جدا نمى شوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
در این حدیث، کتاب و عترت در کنار یکدیگر محور هدایت به شمار آمده اند و دیگر آن که در این روایت بر جدایى ناپذیرى قرآن و عترت تأکید شده است. اگر اهل بیت معصوم از گناه و خطا نبودند، پیروى از آنان همواره موجب هدایت نمى گردید و جدایى ناپذیرى آنان از قرآن، معناى روشنى نمى یافت .
فرآوری: زهرا اجلال
بخش اعتقادات شیعه تبیان
منابع :
1- پرسمان عصمت ؛حسن یوسفیان
2- کتاب اعتقادات آیت الله مصباح یزدی