تشرف آقا سیدمهدى قزوینى در شب عید فطر

عالم كامل، آقا سیدمهدى قزوینى فرمود: سالى براى زیارت فطریه (شب عید فطر) وارد كربلا شدم و در شب سىام، كه احتمال شب عید در آن مـىرفـت، نـزدیك غروب، هنگامى كه اگر بنا بود شب عید هم باشد، در آن وقت هلالى دیده نـمـىشود، در حرم مطهر بالاى سر مقدس بودم .
شخصى از من سؤال كرد: آیا امشب، شب زیارت مـىبـاشـد؟ و مـقـصودش آن بود كه آیا امشب شب عید است و ماه ناقص مىباشد تا آن كه اعمال زیارت شب عید را بجا آورد، یا آن كه شب آخر ماه رمضان است .
مـن در جـواب گـفـتم: احتمال دارد امشب شب عید باشد، ولى معلوم نیست كه عید ثابت شود.
ناگاه دیدم شخص بزرگوارى كه به هیئت بزرگان عرب بود، با مهابت و جلالت نزد من ایستاده اسـت .
ایشان با دو نفر دیگر كه در هیبت و جلالت از دیگران ممتاز بودند، در آن جا تشریف داشت .
آن شخص به زبان فصیح كه از اهل این اعصار و زمانها بىسابقه است، در جواب سؤال كننده فرمود: نعم هذه اللیلة لیلة الزیارة؛ آرى، امشب شب عید و شب زیارت است .
وقتى این سخن را از او شنیدم كه بدون تزلزل و تردید، عید را اعلام فرمود، به او گفتم: عید بودن امـشـب را از كـجا مىگویید؟ آیا به گفته منجم و تقویم اعتماد كردهاید یا دلیل دیگرى براى آن دارید؟ اعتناى درستى به من نكرد، مگر همین قدر كه فرمود: اقول لك هذه اللیلة لیلة الزیارة؛ به تو مىگویم امشب شب زیارتى است .
این را گفت و با آن دو نفر به سوى در حرم به راه افتاد.
وقـتى از من جدا شدند گویا الان به خود آمده باشم، با خود گفتم این جلالت و مهابت معمولا از كـسـى دیـده نشده است و این طور مكالمه و خبر دادنها از غیب، از غیر بزرگان دین و اهل اسرار انـجـام نمىشود، لذا با عجله هر چه تمامتر ایشان را دنبال كردم و بیرون آمدم، اما آنها را ندیدم .
از خـادمى كه كنار در بودند پرسیدم: این سه نفر كه فلان لباس و فلان شكل را داشتند و الان بیرون آمدند كجا رفتند؟ گـفـتـند: ما چنین اشخاصى را كه مىگویى، ندیدهایم .
با وجود آن كه معمولا نمىشود كسى از زوار، مـخـصـوصـا اگر امتیازى بر دیگران داشته باشد، داخل صحن یا ایوان یا رواق یا حرم شود و خدام او را نبینند، بلكه غالبا آنها مىدانند كه اهل كجا و چه كارهاند و از منازل هر یك اطلاع دارند و حـتـى پـیش از ورود اشراف و بزرگان به حرم، مطلع مىشوند و مىدانند كه چه وقت و از كجا وارد مـىشـونـد.
چـنانكه هر كس بر عادت خدام اطلاع داشته باشد، اینها را مىداند.
به علاوه زمانى نگذشته بود كه ایشان رفته بودند.
بـالاخـره از در خـارج شـدم و از خدامى كه در رواق و بین البابین بودند پرسیدم و همان جواب را شنیدم .
همچنین در ایوان و كفشدارى گشتم، اما اثرى دیده نشد، با این كه هر یك از زوار ناگزیر باید از جلوى كفشدارى بگذرند.
بـاز بـرگـشتم و رواق و حجرهها را گردش نمودم و از ساكنین و ملازمین آنها، یعنى قراء قرآن و خدام و غیره پرسیدم، ولى به همان ترتیب خبرى از سه نفر به دست نیامد.
از طـرفـى در اواخر آن شب و روز بعد معلوم شد كه شب، شب عید و زیارت بوده است، بنابراین از مشاهده این امور و تصدیق قلبى، یقین كردم كه به غیر از آن بزرگوار، یعنى حضرت بقیة اللّه عجل اللّه تعالى فرجه الشریف كس دیگرى نبوده است.
منبع:
كتاب العبقرى الحسان که داراى پنج بخش است كه جلد اول آن سه بخش و جلد دوم دو بخش است. مطالب ارائه شده مربوط به جلد اول، بخش دوم (المسك الاذفر) و جـلـد دوم، بـخـش اول (الـیـاقوت الاحمر) مىباشد.
