تبیان، دستیار زندگی
آیت الله شیخ محمدتقی اصفهانی مشهور به آقانجفی در شب هفدهم ربیع الثانی سنه 1262 هـ.ق. پا به عرصه گیتی نهاد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

استاد العرفا سید علی آقا شوشتری (ره)

آیت الله شیخ محمدتقی اصفهانی

آیت الله شیخ محمدتقی اصفهانی مشهور به آقانجفی در شب هفدهم ربیع الثانی سنه 1262 هـ.ق. پا به عرصه گیتی نهاد.

آیت الله شیخ محمدتقی اصفهانی مشهور به آقانجفی در شب هفدهم ربیع الثانی سنه 1262 هـ.ق. پا به عرصه گیتی نهاد.

پدرش مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدباقر نجفی، فرزند مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدتقی صاحب کتاب هدایت المسترشدین و داماد مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء است.

مادر آقانجفی، زمزم بیگم، دختر دوم مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر از علما و مراجع بزرگ بوده است. آقا نجفی، سالهای نخستین زندگی را در خاندانی مشهور به علم، تقوا و مجاهدت، سپری کرد و پس از طی مراحل اولیه تحصیل، رهسپار عتبات عالیات شد.

عوامل گوناگونی در ترقی عرفانی آقانجفی دخیل بوده است؛ مانند تولد و پرورش ایشان در خانواده و محیطی بسیار مساعد و معنوی ، داشتن عزم و همتی بلند و پشتکار زیاد، درک محضر استادان بزرگی که هر یک در علم و عمل اسوه زمان خود بودند.

اما به نظر می رسد در کنار همه اینها، برخورد آقانجفی به شخصیتی عرفانی چون آقا سید علی شوشتری رحمة الله و استفاده از محضر او، نقش بیشتری در این تحول معنوی و ترقی ایشان داشته است.

راهیابی به محضر سید شوشتری از نکته های درخور توجه و دقت در زندگی آقانجفی، این است که آشنایی ایشان با مرحوم شوشتری به شکل معارف و متداول نبود است؛ چنان که آشنایی شاگردان با استادان به طور معمول و متداول این گونه است که شاگرد یا از طریق شرکت در درس استاد، پی به تبحر او در زمینه مورد نظر می برد و یا به توصیه دیگران با استاد آشنا شده و ارتباط برقرار می کند.

ولی این امر درباره آقانجفی به گونه دیگری اتفاق افتاده که حاکی از آن است که ایشان از همان ابتدا مورد عنایت ویژه الهی بوده اند .

این واقعه در زمانی اتفاق می افتد که آقانجفی بدون داشتن استادی در زمینه اخلاق، خود مشغول به تزکیه و تهذیب و تحصیل اخلاق بوده اند، در عالم رۆیا او ار به محضر آقای شوشتری راهنمایی می کنند.

شگفت تر آنکه وقتی آقانجفی در مسجد کوفه به خدمت سید شرفیاب می شود، مرحوم شوشتری به او می فرمایند: از عالم معنا به من نیز برای دستگیری و کمک به شما اشاره ای نموده اند.

مۆلف لۆلۆ الصدف گوید:

... سید جلیل القدر، صاحب کرامات متواتره، حاج سید علی شوشتری رحمه الله ، ایشان از زهاد علما محسوب میشدند.

مرحوم  شیخ انصاری ، با آن نهایت زهد و ورع و کرامات، مع ذالک نهایت ارادت را نسبت به این سید جلیل داشته است و نهایت احترام از ایشان می نمود، ... و چنین می دانسته اند که آن جناب خدمت امام زمان علیه السلام میرسیده اند.

مرحوم شوشتری پس از تحصیل مراتب علم و تکمیل اجتهاد، از علمای نجف اشرف اجازه ای گرفته، به وطن باز می گردد و مشغول به تدریس و امر قضا میشود تا آن که در پی واقعه ای معنوی با یکی از اولیای الهی آشنا می شود و مسیر زندگی ایشان به طور کلی تغییر میکند.

 علامه طباطبائی ماجرا را چنین شرح داده است:

در حدود متجاوز از یکصد سال پیش در شوشتر، عالمی جلیل القدر مصدر قضا و مراجعات عامه بوده است به نام آقا سید علی شوشتری رحمه الله.

ایشان مانند سایر علمای اعلام به تصدی امور عامه از تدریس و قضا و مرجعیت اشتغال داشته اند. یک روز ناگهان کسی در منزل را میزند.

وقتی که از او سۆال می شود میگوید: در را باز کن، کسی با شما کار دارد.

مرحوم آقا سید علی وقتی در را باز میکند می بیند شخص جولایی (بافنده) است.

می گوید چه کار دارید؟

مرد جولا در پاسخ می گوید: فلان حکمی را که نموده اید طبق دعوی شهود به ملکیت فلان ملک برای فلان کس صحیح نیست؛ آن ملک متعلق به طفل صغیر یتیمی است و قباله آن در فلان محل دفن است.

این راهی را که شما در پیش گرفته اید ناصحیح است و راه شما نیست.

آیت الله شوشتری می گوید:

مگر من خطا رفته ام ؟

جولا می گوید: سخن همان است که گفتیم. این را می گوید و می رود.

آیت الله در فکر فرو می رود که این مرد که بود؟ و چه سخنی گفت؟ و در صدد تحقیق بر میآید، معلوم می شود که در همان محل، قباله ملک یتیم مدفون است و شهود بر ملکیت فلان ، شاهد زور بوده اند.

بسیار بر خود می ترسد و با خود می گوید: مبادا بسیاری از حکم هایی که داده ایم، از این قبیل باشد و وحشت و هراس او را می گیرد.

در شب بعد همان موقع جولا در می زند و می گوید: آقا سید علی شوشتری راه این نیست که شما می روید و در شب سوم نیز عین واقعه به همین کیفیت تکرار می شود و جولا می گوید: معطل نشوید فوراً تمام اثاث البیت را جمع کرده، خانه را بفروشید و به نجف اشرف مشرف شوید و وظایفی را که به شما گفته ام انجام دهید و پس از شش ماه در وادی السلام نجف به انتظار من باشید.

مرحوم شوشتری بی درنگ مشغول انجام دستورات می شود. خانه را می فروشد و اثاث را جمع آوری کرده و آماده حرکت به سوی نجف اشرف می شود در اولین وهله ای که وارد نجف می شود، در وادی السلام هنگام طلوع آفتاب مرد جولا را می بیند که گویی از زمین جوشیده و در برابرش حاضر گردید، در آن هنگام دستوراتی می دهد و پنهان می شود.

مرحوم شوشتری وارد نجف اشرف می شوند و طبق دستورات جولا عمل می کنند تا می رسند به درجه و مقامی که قابل ذکر نیست.

مرحوم شیخ انصاری در هفته یک بار به درس اخلاق مرحوم آقا سید علی حاضر می شدند. این بزرگوار در سال 1238 هجری دار فانی را وداع نمودند.

آقانجفی اصفهانی درباره فوت مرحوم شوشتری می نویسد: من و برادرم، شیخ محمدحسین  در مسجد سهله، مستغیث به مولای، صاحب الزمان – روحی له الفداء- بودیم.

من در زاویه و ایشان در وسط مسجد.

ناگهان مرا با عجله صدا کرد. وقتی به نزدیک او رسیدم .

گفت: این مرد را ندیدی؟ گفتم: نه به خدا. گفت: (این مرد که از نظر پنهان شد) مرا خبر داد که آقای جلیل القدر و دانشمندم حاج سیدعلی شوشتری ، همین الآن در نجف رحلت نمود.

آقانجفی در ادامه می نویسد: وقتی فردای آن شب به نجف بازگشتم، دیدم آنچه آن مرد الهی فرموده بود واقعیت دارد.


منابع:

این مقاله برگرفته از سایت حکایت صالحین می باشد.

کتاب درحریم وصال نویسنده: تقی صوفی نیارکی

تهیه و فرآوری : مجید ملکی ، گروه حوزه علمیه تبیان