شرح مجموعه گل
مهدى جان! مولاى عزیزم! از روزى كه رفتهاى روحم نیز با تو رفته و هنوز بازنگشته است. مىخواهم برایت غزل غزلهاى (سلیمان نبى) را بسرایم و نامت را به جاى (زمزمه هدى) براى اشتران آرزوهاى مقدسم بخوانم . مصلح كل، ناجى امت، طینتبهشت، نور زمین!
قریشى، هاشمى و مكى نسب! قائم آل محمد صلى الله علیه وآله وسلم! هادى و مهدى هدایت انسان! امام و ركن ركین حكومت امن صالحان!
سلام بر سرزمینى كه در آن مقیمى، خوشا و خرما هر منزلى كه در آن، دمى فرود مىآیى. روزى گر ببویم از تو بویى، یا ببینم از تو رویى، بر آرم از عمق دل، چه هایىوهویى!
سنت عاشقى به (احتمال آمدن معشوق) زنده است و عاشق صادق آن باشد كه تا رخ یار بیند، جان مىدهد و دل وى خوش از آنكه پیاپى فرمان محبوب را شنود.
اى لطف سبز آنسویى بر سر عالم ، اى جارى علم و قدرت لایزال خدایى، سارى در سیل اشك و آه یتیمان تاریخ ، پشت و پناه هر بىپشت و پناه! اگر دولت وصل تو نباشد، زندگى و مرگ ما توفیرى نمىكند!
خنده شكوفهها از تبسم تو مىشكفد و آهوان ، شادى خود را از تو مىگیرند.
دلم را آینه كن! آینهام را مصفا ساز! و قدمت بر دیدگانم گذار! اى یار غایب از نظر ! مطاف و قبله قلوب منتظر! شفیره گلهاى محمدى یاس و نرگس! عینیت (خلق الادم على صورته)! پونه خوشبوى خانه فاطمه علیهاالسلام، وارث على علیه السلام! ظهورت (بعثت مكرر)! سرو خوش اعتدال باغ خرم امامت !
مولى جان! مهدى صاحب زمان آخر (كى مىكنى پا در ركاب؟ خاك پایتبوسم و بر سر زنم بسیار گل) مولانا، حبیبى ، نور عینى! حال شبهاى من را ، همچو منى داند و بس.
شاهد شبهاى بلند و آزاردهنده هجر، سیل اشكهاى سرخم! گواه عشقت، سوز و گداز گدازنده (هرم) درونم كه در آن شعله ورم و نشانگر صدق تعلقم به توست!
یا حجةالله ! مهدى دین خدا! پدر و مادرم فدایت! گناهان ، حاجب ما بین ماست! اى دو صد لعنتبر گناهان پلید . آقا و سرور من ! اگر گناهى كردهام به امید شفاعتشمابوده است و اگر كفه اعمال خوبم سبك است، مطمئنم شامل دعایت در (سرداب مقدس) - كه از سنگینى اعمال خوب ما بر سبكى اعمال شیعیانم بیفزا خواهم شد
هر چند در منطق عاشقانه عارفان (هجر بهتر از وصل است) چون (در هجر، امید وصل است) و (در وصل بیم فراق)! و عاشق با هجر پخته مىشود و (عشق و هجر) عقد اخوت ذاتى بستهاند.
زمان و مكان را در نوردیده، از شب و روزهاى طولانى و طاقتفرساى انتظار گذشته; و اگر (حسن لیلى)، مجنونى بیش نداشت، عالمى مجنون توست.
در اینكه شیدا، دیوانه و سینه چاكت هستم كه شكى نیست! در اینكه خدا را به جان و مقام عمهات زینب سلام الله علیها باید قسم داد تا تعجیل در ظهورت فرماید كه همیشه دستبه دعایم! در اینكه اراده حق ، ساعت ظهورت را مشخص نموده و مقام و مرتبه ماشاء اللهى تقدیر و علم ازلى است، حرفى نیست! در اینكه از حال و احوال خرابم با خبرى آمناو صدقنا! در اینكه ما را مىبینى و تو را نمىبینم نیز بر فرض دلم مىگذرد! ولى از اینكه (تو خود مشتاقتر به زیارت شیعیانت هستى ، آزارم مىدهد)!
یابن الزهرا علیهاالسلام! هیچ عاشق شوریده را دیدهاى كه طاقت شنیدن رنج معشوق را داشته باشد؟!
نازنینا! من ناقابلترین پرستوى ایوان توام . آهى سرگردان كه به دنبال تو تمام بادهاى اساطیرى جهان راگشتهام! وقتى تمناى دیدار چهره نورانى و هواى جمال زیبا و دل آراى اجداد طاهرینتبه سرم مىزند، طفل دلم را دلدارى مىدهم كه(مهدى) را ببینى همه را دیدهاى!
مهدى را ببینى، شهروند مكه و محله بنىهاشم گشتهاى! مهدى را كه ببینى تمامى شهداى بدر، حنین ، احد، خندق و صفین بر تو سلام مىدهند و دسته دسته ملائك ذاكر از آسمان بر تو (نور) مىپاشند.
شوق است در جدایى و جور است در نظر هم جور به كه طاقتش وقت نیاوریم
آینه مجلاى جمال و جلال حق! وقتى لباس پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم رابر تن مباركت ببینم دوباره (شهادتین) را بر زبان دل جارى مىسازم. دوست دارم دوباره به دست تو مسلمان شوم. اسلام سیماى منور تو حقیقت اسماعیل گندم كارتام اسلام است!
گل همیشه معطر حضرت نرگس خاتون! چه بگویم كه تو ندانى؟ كسى كه بر روى آتشى است چگونه مىتواند نجوشد؟! اى ستاننده فیض سرمدى از عرش به فرش!
امام و مقتدایم، فرزند پیغمبر، یابن الحیدر! فدایت گردم. بیا و بر هم زن بساط ظالمان را . بیا و فرو ریز كاخهاى ستم را . بیا و ویران نما آمال طواغیت را . نه فقط دل پر رنج من، بلكه فضاى زمان، تو را مىطلبد. ظاهر و باطن عالم ترا مىخواهد و سخت مشتاق دیدار توست.
اى عالم علوم اولین و آخرین ! ذوالفقار على در دست! صاحب علم الكتاب!
مظهر اسم اعظم! تجلى اسم متاثر! یكبار دیگر ما را به مدینه بازگردان. بیا ، تا كوفهها براى همیشه ویران شود. بیا تا به همراهتبر زمین محزون (بقیع) شبنمها بباریم. كاش یكبار در نمازجمعهات شركت جویم خطبه على وارث ببینم و آن تجلى نگاه خدایى را در چشمانت زیارت كنم. وقتى بهحرم امام رضاى غریب، بىبى معصومه مظلومه، بقیع مطهر، نجف و كربلا و شام و سامرا و كاظمین ، حوزه قم و نجف و جماران ، بهشت زهرا و ... فكر مىكنم باخود مىگویم حتما در (ایران) حاضرى و بر وضعیت ما از طرف حق (ناظرى) و دعایمان مىكنى و بركتمان مىبخشى. آخر مگر مىشود كشورى ، عاشق و شیعه تو باشد و در جهان حكومتش به نام تو باشد، به آن نظر و مرحمتى نفرمایى؟! هر كجا كه تو باشى ، همانجا بهشتبرین است. هر جا كه قدم گذارى هلهله فرشتگان و عالم مجردات به آسمان بلند مىشود. هر شیى كه ترا ببیند ، صلوات مىفرستد. به هر كس گوشه چشمى بیفكنى از شر (جهنم و نفس) تا ابد خلاصش مىسازى.
یا حجةالله ! مهدى دین خدا! پدر و مادرم فدایت! گناهان ، حاجب ما بین ماست! اى دو صد لعنتبر گناهان پلید . آقا و سرور من ! اگر گناهى كردهام به امید شفاعتشمابوده است و اگر كفه اعمال خوبم سبك است، مطمئنم شامل دعایت در (سرداب مقدس) - كه از سنگینى اعمال خوب ما بر سبكى اعمال شیعیانم بیفزا خواهم شد.
مى دانم هر سال در ایام حج در لابلاى صفوف حجاج لبیك گویان در طوافى و شیعیانت را دستگیرى مىنمایى! كاش مىدانستم در كجایى؟ اگر مىدانستم در كجایى ، جاده را نه با پا كه با مژگان مىرفتم و مىآمدم!
امام زمان یعنى كل قرآن ، گل رعناى نرگس ، یعنى سىجزء همه گلهاى عرش!
حكومت مستضعفین ، وارثین ائمه ، حكومت جهانى توست .
اى عزیز! در مشرقىترین آسمان كدامین (عمل خیر) مىتوان تو را یافت؟ سلام بر قلبت كه عرش اعلاى خداست! و سلام بر چشمان نجیبت كه تفسیر تام عصمت است و مناجات محض ابدیت!
سلام بر روحى كه لطیفتر از خنكاى نسیم سحرگهان است.
مى دانم هر سال در ایام حج در لابلاى صفوف حجاج لبیك گویان در طوافى و شیعیانت را دستگیرى مىنمایى! كاش مىدانستم در كجایى؟ اگر مىدانستم در كجایى ، جاده را نه با پا كه با مژگان مىرفتم و مىآمدم!
به چه كار آید زبانى كه مترنم به زمزمه نام و یاد نورانیت نباشد؟ ترسم مرگ زودرس فرا رسد، آرزوها و وعدهها به تاخیر افتد و عاقبت (عاقبتبه خیر) نشوم ! از دیدار رویت محروم گردم و در آن صورت پس واى بر دل و بر بخت رمیده و بر عشق ناكامم . مهدیا! دل شیعیان حجله ناز توست ! العجل! یارا، كه وقتسخت تنگ است. العجل ! یارا! كه (صبر) ز كف رفت.
العجل! كه دل زیبا پسندم، حقیقت و زیبایى را در تو مىجوید! كه تو آینه تمام دینى!
آینه تمام اهلالبیتى ، آینه تمام شهیدانى، آینه تمام آیاتى و حال كه مرا مبتلاى روى نكویتساختهاى ، العجل!
ذره ذره كاندر این ارض و سماست، چشم به ظهورت گشوده و انتظار آمدنت را مىكشند!
جان و روح ما تویى! جان مولى على! كارى كن و ما را از هر حبى غیر حب حق نجات ده. و از هر ذاتى ، غیر ذات حق - منفك ساز! آخر بىتو جسم، بىجانیم .
كالبد بىروح و دیده بىدیدهایم! ما را از هر وجودى غیر وجود خدا - خلع نما! و در عین تعلق، مجردمان ساز!
اى كه گفتى عشق را هجران درمان مىكند ***كاش مىگفتى كه هجران را چه درمان مىكند؟
بخش مهدویت تبیان
منبع: سایت m-mahdi - اسماعیل گندم كار