تبیان، دستیار زندگی
آنچه آنها از امیرالمؤمنین علیه السلام مى‌خواستند این بود كه براى دنیاى آنان از دین خود بگذرد و چه خیال باطلى! على علیه السلام كه حتى ذره ‌اى به فكر دنیا و ریاست براى خودش نبود، چگونه ممكن بود كه دین خود را براى دنیا و ریاست دیگران فدا كند؟! و به راستى بدا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نخبگان منحرف در برابر امام علی علیه السلام

امام علی

به طور طبیعى در هر جامعه‌اى معدودى از افراد هستند كه نقش اول را در سرنوشت آن جامعه بازى مى‌كنند. در ادبیات سیاسى و اجتماعى معمولاً از این افراد به «نخبگان» تعبیر مى‌شود گرچه معمولاً فعالیت‌هاى اجتماعى به ملت و توده مردم نسبت داده مى‌شود، اما اگر روند انجام این امور مورد بررسى و تجزیه و تحلیل قرار گیرد، این نتیجه حاصل خواهد شد كه سر منشأ آنها در اصل به چند نفر باز مى‌گردد. این قبیل افراد نوعاً از هوش، خلاقیت و قدرت طراحى و برنامه ریزى بالایى برخوردارند. در این بین، برخى نخبگان به دلیل عدم پاى بندى به تقیدات، اصول و ارزش‌هایى خاص، از انعطاف پذیرى بالایى نیز برخوردارند و مى‌توانند افراد مختلف را با هر تفكر و مسلك و مرامى، اعم از شیطانى و الهى، به خود جذب كنند و به سرعت خود را با هر طرح و برنامه‌اى تطبیق دهند و همراه كنند.

در صدر اسلام نیز اوضاع این گونه بود كه عده‌اى محدود، طراح حوادث بودند و در جریانات، نقش اصلى را ایفا مى‌كردند و اكثریت مردم نیز تحت تأثیر عواملى خاص از آنها تبعیت مى‌كردند. این سردمداران نیز عمدتاً عاشق پول یا مقام بودند.

در یك تحلیل كلى، اصلى ترین عامل مخالفت با امیرالمۆمنین علیه السلام، بلكه مخالفت با حق را در طول تاریخ باید در حب دنیا، و در رأس آن حب مال و حب ریاست جستجو كرد.

امیرالمۆمنین علیه السلام در خطبه سوم نهج البلاغه كه به «خطبه شقشقیه» معروف است، ضمن گلایه از كارهایى كه بعد از رحلت پیغمبر اكرم صلى الله علیه وآله انجام گرفت و مصیبت‌هایى كه بر حضرت امیر علیه السلام وارد شد، مى‌فرمایند:

بعد از بیعت مردم با من، عده‌اى بیعت را شكسته و بناى مخالفت و جنگ با مرا گذاشتند؛ مگر ایشان این آیه شریفه را نشنیده بودند كه: «تِلْكَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» (قصص/83) .

سپس خود آن حضرت پاسخ مى‌دهند:

آری، به خدا سوگند آنها این آیه را به خوبى شنیده و آن را درك كرده بودند؛ معناى آن را نیز به خوبى مى‌دانستند و حجت بر آنها تمام بود؛ اما دنیا در چشم آنها زیبا جلوه كرد و زیورهاى دنیا مایه اعجاب آنها شد.

«استفاده» از نعمت‌هاى دنیا به معناى «حب دنیا» نیست. انسان به مقتضاى طبیعت خود امور لذیذ را دوست دارد. از این رو نفس لذت بردن از دنیا و مواهب آن مورد نكوهش نیست. آنچه مذموم است دل بستگى به امور دنیا است به گونه‌اى كه نتواند از آنها جدا شود و اگر وظیفه شرعى ایجاب كرد، وظیفه را فداى لذت دنیا كند

با توجه با این فرمایش امیرالمۆمنین علیه السلام ، اكنون خوب است ما به درون خود مراجعه كرده و ببینیم چه اندازه شیفته دنیا هستیم؟ آیا زر و زیور دنیا چشم ما را خیره نكرده است؟ دل بستگى به دنیا نشانه‌هایى دارد كه با جستجوى آنها در حالات و رفتارمان مى‌توانیم پاسخ این سۆال را پیدا كنیم. آیا اگر انجام وظیفه موجب محرومیت ما از بعضى امور دنیوى شود، حاضریم وظیفه خود را انجام دهیم؟ آیا اگر انجام وظیفه موجب فقر و محرومیت، از بین رفتن احترام و ناسزا شنیدن از دیگران شود، آمادگى انجام وظیفه را داریم یا این كه به بهانه‌هاى مختلف، از زیر بار وظیفه شانه خالى مى‌كنیم و در جایى كه منافع دنیوى ما به خطر بیفتد، آن را فراموش مى‌كنیم؟ آیا دنیا در چشم ما نیز مانند كسانى كه با حضرت على علیه السلام مخالفت كردند، زیبا جلوه كرده و ما را شیفته خود ساخته است؟

ما باید خود را بیازماییم و ببینیم رفتارهاى گذشته مان چگونه بوده است. صرف نظر از گذشته، باید مراقب باشیم كه در آینده فریب دنیا را نخوریم. باید در هر جریانى به دنبال تشخیص وظیفه خود باشیم و حتى اگر به ضرر دنیاى ما تمام مى‌شود، آن را انجام دهیم. این نشانه‌اى است براى این كه بفهمیم آیا ما نیز در ردیف مخالفان حضرت على علیه السلام هستیم یا راه ما از آنها جدا است.

دنیا

حبّ دنیا یا استفاده از دنیا

مشكل اصلى مخالفان حضرت على علیه السلام و همه مخالفان حق را باید در حب دنیا و دل بستگى به آن جستجو كرد. البته نتیجه این سخن آن نیست كه انسان با هر چه در دنیا است دشمنى بورزد و از نعمت‌هاى خداوند به خوبى استفاده نكند. دل بستگى به دنیا غیر از استفاده مناسب از نعمت‌ها است. تمتع از دنیا و نعمت‌ها و لذت‌هاى آن همیشه مذموم و ناپسند نیست، بلكه در مواردى حتى واجب یا مستحب است.  «استفاده» از نعمت‌هاى دنیا به معناى «حب دنیا» نیست. انسان به مقتضاى طبیعت خود امور لذیذ را دوست دارد. از این رو نفس لذت بردن از دنیا و مواهب آن مورد نكوهش نیست. آنچه مذموم است دل بستگى به امور دنیا است به گونه‌اى كه نتواند از آنها جدا شود و اگر وظیفه شرعى ایجاب كرد، وظیفه را فداى لذت دنیا كند.

نمونه ای از شیفتگان دنیا

در مورد امیرالمۆمنین علیه السلام، «ناكثان» نمونه ‌اى هستند از كسانى كه حب دنیا موجب گردید حق را فراموش كنند و با آن حضرت به مخالفت برخیزند. آنها اولین كسانى بودند كه به مخالفت با آن حضرت پرداختند. در رأس این گروه نیز سه نفر بودند كه آتش جنگ جمل به دست آنان برافروخته شد: زبیر، پسر عمه پیغمبر صلى الله علیه وآله و على علیه السلام و داماد ابوبكر؛ عایشه، همسر پیامبر صلى الله علیه وآله؛ و طلحه، پسر عمه عایشه.

طلحه و زبیر از خواص و نخبگان جامعه اسلامى آن زمان بودند. آنها از جمله اعضاى شوراى شش نفره‌اى بودند كه عمر براى انتخاب خلیفه بعد از خود تعیین كرده بود. مى‌دانیم كه یكى از اعضاى آن شورا نیز حضرت على علیه السلام بود. از این رو در جامعه آن روز، طلحه و زبیر هم تراز حضرت على علیه السلام شمرده مى‌شدند. اما بعد از سال‌ها جهاد و فداكارى براى اسلام و خدمت به مسلمین، عاقبتِ آنها این شد كه به سبب علاقه به مال و ریاست، به مخالفت و جنگ با حضرت على علیه السلام برخاستند.

طلحه و زبیر پس از بیعت با امیرالمۆمنین علیه السلام به آن حضرت گفتند: ما از سابقینِ مۆمنان و از نزدیكان پیغمبر هستیم و به اسلام خدمات فراوانى كرده ایم؛ بنابراین در تقسیم بیت المال همان‌گونه كه خلیفه دوم عمل مى‌كرد، براى ما سهم بیشترى قرار بده!

آنچه آنها از امیرالمۆمنین علیه السلام مى‌خواستند این بود كه براى دنیاى آنان از دین خود بگذرد و چه خیال باطلى! على علیه السلام كه حتى ذره ‌اى به فكر دنیا و ریاست براى خودش نبود، چگونه ممكن بود كه دین خود را براى دنیا و ریاست دیگران فدا كند؟! و به راستى بدا به حال كسى كه دین خود را از دست مى‌دهد تا دیگرى به نان و نوایى برسد!

امیرالمۆمنین علیه السلام در پاسخ این درخواست فرمودند: آیا شما زودتر ایمان آورده اید یا من؟

آنها گفتند: البته شما!

دوباره آن حضرت از آنها پرسیدند: آیا شما به پیغمبر نزدیك تر هستید یا من؟

آنها گفتند: البته شما!

حضرت فرمودند: سهم من از بیت المال همان است كه به دیگر مسلمانان مى‌دهم؛ بنابراین نمى‌توانم به شما بیش از آن بدهم. من باید سنّت پیغمبر را عمل كنم و نمى‌توانم طبقه بندى عمر را بپذیرم؛ زیرا خلاف شرع و بدعت است.

و اما درخواست دوم آنان این بود كه حكومت عراق به زبیر و حكومت یمن به طلحه واگذار شود. امیرالمۆمنین علیه السلام در پاسخ این درخواست نیز فرمودند: باید در مورد این پیشنهاد بیندیشم و بررسى كنم كه مصلحت چگونه اقتضا مى‌كند؛ هر كس اصلح باشد، او را تعیین خواهم كرد.

با این دو پاسخ امیرالمۆمنین علیه السلام ، آنها به این نتیجه رسیدند كه نمى‌توان آن حضرت را به سازش واداشت. از این رو غائله جمل را به راه انداختند.

آنچه آنها از امیرالمۆمنین علیه السلام مى‌خواستند این بود كه براى دنیاى آنان از دین خود بگذرد و چه خیال باطلى! على علیه السلام كه حتى ذره ‌اى به فكر دنیا و ریاست براى خودش نبود، چگونه ممكن بود كه دین خود را براى دنیا و ریاست دیگران فدا كند؟! و به راستى بدا به حال كسى كه دین خود را از دست مى‌دهد تا دیگرى به نان و نوایى برسد!

این نهایت حماقت است كه انسان براى رسیدن دیگران به تمایلات و آرزوهایشان آخرت خود را فدا كند! در طول تاریخ این گونه اشخاص كم نبوده اند. آیا من و شما این گونه نیستیم؟ آیا ما حاضر نیستیم دین خود را براى دنیاى دیگران بفروشیم؟ پاسخ این سۆال آسان نیست. ممكن است امروز پاسخ منفى به این سۆال بدهیم، اما زمانى نوبت امتحان ما نیز خواهد رسید.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: کتاب «در پرتو ولایت» اثر استاد مصباح یزدی، صص 136-141.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.